كاهش تنش ممكن است
عباس عبدي
پس از يادداشتي كه درباره بيمعني بودن مذاكره در شرايط كنوني در روز شنبه و در روزنامه ايران نوشتم سپس به دنبال گفتوگوي همان روز با بي.بي.سي برخي از دوستان و خوانندگان ضمن همراهي با كليت مطالب گفته شده، ميپرسيدند كه آيا اين سخنان به معناي آن است كه اقدامات ايجابي به پايان رسيده است؟ بنده در اين يادداشت ميكوشم كه توضيحي دهم بلكه پاسخي به اين پرسش مهم باشد.
1- اولين نكته اين است كه وضع موجود قطعا ناپايدار است و دير يا زود بايد از اين ناپايداري درآيد. با تداوم تحريمها اين ناپايداري بيشتر هم ميشود. در اين ترديدي نيست.
2- مشكل اصلي ترامپ مساله هستهاي ايران نيست. در حقيقت او با كليت توافقات چند جانبه مشكل دارد. شايد اگر برجام نبود و قرار بود كه با خودش هم به توافق برسيم همين برجام نتيجه توافق احتمالي بود. سياست ترامپ در ضديت با برجام معقول نيست، مگر اينكه آن را در چارچوب حذف قدرتهاي ديگر از جمله اروپاييها از اين توافق در نظر بگيريم. چرا اين سياست معقول نيست؟ چون خروج ايران از برجام و مخالفت ادعايي ترامپ با جنگ ميتواند به خطري كه از آن بيم دارند يعني هستهاي شدن منجر شود. چون برجام با ادعاي عدم دسترسي ايران به بمب هستهاي برقرار شده و فقدان آن طبعا تحقق اين هدف را از دسترس خارح ميكند.
3- از سوي ديگر ترامپ حداقل تاكنون ايده روشني براي هيچ مذاكرهاي را عرضه نكرده است. مذاكرات برجام بر يك ايده روشن از سوي اوباما مبتني بود كه ...
در مسقط به اطلاع طرف ايراني رساندند و چون اكنون چنين ايدهاي وجود ندارد طبعا پذيرش هر نوع مذاكرهاي از سوي ايران نيز سالبه به انتفاء موضوع است.
4- براي عبور از اين وضعيت يك راه وجود دارد. ابتدا پذيرش چارچوب كلي برجام. قالب كلي برجام در واقع طرحي بود كه به تاييد امريكاييها رسيد و طرحي اروپايي محسوب نميشود. اگر كليت اين چارچوب پذيرفته شود، ميتوان درباره برخي از اعداد و ارقام آن توافقهاي جديد داشت به نحوي كه امتيازي براي طرف امريكايي محسوب شود و در مقابل نيز امتيازي براي ايران تعلق گيرد. اين تغييرات نيازي به مذاكرات مستقيم ندارد بلكه كشور ميانجي نيز ميتواند آن را انجام دهد. اين ايده ميتواند اهداف دو طرف را تامين كند. ايران امتيازاتي بيش از برجام به دست آورد و ترامپ نيز به خواسته خود كه دور ريختن اروپا از اين معادله است، برسد بدون اينكه ايران چنين كاري را كرده باشد.
مساله اصلي جزييات چنين توافقي نيست بلكه مساله اصلي شكلگيري چنين ارادهاي نزد دو طرف است. از آنجا كه اين بازي ابتدا از سوي ترامپ به هم خورده است، لازم است كه ابتكار عمل را خودش در اختيار بگيرد و با پيشنهادي جدي و عملي و روشن اجازه دهد كه اين اراده در طرف ديگر نيز شكل بگيرد. همچنان كه در سال 1391 و 1392 چنين شد. نقطه قوت ترامپ اين است كه قدرت تصميمگيري فردي دارد و اين را بايد مغتنم شمرد.