وحدت آداب دارد
در خطبه 127 نهجالبلاغه ضمن تكريم مردم معتدل ميفرمايد: «ملازم راه ميانه باشيد و با سواد اعظم (اكثريت جامعه) همراه شويد كه دست خدا بر سر جماعت است. از تفرقه بپرهيزيد كه آنكه از مردم كنارهگيري كند به خدمت شيطان در ميآيد چنانكه گوسفند دورافتاده از گله طعمه گرگ ميشود. هان، هركه به شعار تفرقه دعوت كند، او را بكشيد حتي اگر زير دستار من باشد.» آنقدري كه حكومت عدل علوي از تفرقه ضربه خورد از شمشير آخته دشمنانش نخورد. اين را بهتر از هركس ديگر معاويه و اصحابش فهميدند كه زورشان به علي نميرسد مگر اينكه بين ياران علي تفرقه بيندازند و علويان را از هم دور كنند. در ظاهر اين تيغ زهردار ابنملجم بود كه علي را كشت اما چون نيك بنگري ميبيني كه اصل فتنه از دل تفرقه و دودستگي و چنددستگي مسلمانان سربيرون آمد و اين دوري از وحدت بود كه راه را براي ظهور پليد خبيثي چون ابن ملجم مرادي باز كرد. اينجا جاي بحث نظري نيست وگرنه ميشد درباره سواد اعظم بيشتر سخن گفت و اين گفت پيغمبر را كه «عليكم بسوادالاعظم» شرح و بسط داد. اينجا نكته ظريفي وجود دارد كه خوب است به آن تفطن پيدا كنيم. اميرالمومنين بلافاصله بعد از دلالت خير و دعوت مردم به ملحق شدن به سواد اعظم، ميفرمايد يدالله معالجماعه. جماعت را عيبي ندارد اگر مسامحتا اكثريت معنا كنيم. به خصوص حالا كه ساز و كار مردمسالاري مبتني بر اكثريت است سواداعظم ميتواند مترادف آن باشد، اما معني جمعيت عميقتر و فرهنگيتر است. جماعت مردماني را ميگويند كه در هدف و همت و آرمان مسير شريكند و يك پيكر واحد را ميمانند. لذا هركجا جمعيت باشد دست خداوند هم بالاي سر ايشان است. اين دست هم معناي حمايت دارد هم معناي اقتدار. فرد ضعيف و شكننده است و جمع مقتدر و مقاوم. مقدم بر علي عليهالسلام، قرآن مجيد به مسلمانان توصيه ميكند كه به ريسمان الهي چنگ بزنند و از تفرقه بپرهيزند. واعتصموا بحبلالله جميعا و لاتفرقو. رمز پيروزي و گسترش اسلام هم همين اتحاد و يكپارچگي و حفظ جمعيت بوده است. از معجزات پيامبر اسلام يكي همين بود كه قبايل متخاصم عرب را با يكديگر موتلف كرد و دل افراد را به يكديگر پيوند داد. آن قبايلي كه بر سر مسائل ابتدايي به جان هم ميافتادند و جنگهاي بيفرجام را سالهاي سال كش ميدادند، در سايه توحيد دل به دل هم دادند، وحدت كلمه يافتند و قدرت عظيمي پيدا كردند كه همه قدرتهاي بزرگ همروزگار خود را مقهور كردند. چيزي كه مسلمانان را در صدر اسلام بالاي دست ديگر مردم دنيا نشاند همين وحدت و همدلي و پرهيز از تفرقه بود. شبيه اين وحدت را ما نيز در انقلاب اسلامي تجربه كردهايم. در سالهاي ابتدايي انقلاب اسلامي امامخميني(ره) باعث شده بود تا روشنفكر و كارگر و معلم و بازاري و شهري و دهاتي و زن و مرد و رييس و مرئوس و مسوولان و مردم وحدت كلمه پيدا كنند و با يكديگر مهربان شوند و خواستههاي شخصي خود را قرباني خواستههاي جمع و جماعت كنند. ما چنان متحد و يكپارچه بوديم كه براي حفظ جمع حتي از بذل جان شيرين نيز مضايقه نميكرديم. اگر به گفتهها و روزنامههاي اول انقلاب مراجعه كنيد ميبينيد كه تعبير «همه با هم» بيشترين بسامد را داشته و مهمترين استراتژي انقلابيها براي فايق آمدن بر مشكلات سياسي و اجتماعي و فرهنگي همين «همه با هم» بوده است. امام هم بارها متذكر اين معنا شدند كه مادامي كه ما همه با هم باشيم و وحدت كلمه داشته باشيم بلايي به سر اين كشور و بر سر نظام نميآيد. بلا از آنجا نازل ميشود كه منافع شخصي و حقد و كينه و خودخواهي فردفردمان را از جمع دور كند و گرفتار تحزب و تفرقهمان كند.
وقتي از وحدت حرف ميزنيم قطعا منظورمان اين نيست كه به يكديگر انتقاد نكنيم يا ضعفهاي هم را لاپوشاني كنيم يا مدام قربانصدقه هم برويم. ضمن اينكه وحدت به معني حرف حق نزدن يا بر حق پافشاري نكردن هم نيست. منظور همان است كه از جمع جدا نشويم، تك نيفتيم و به تعبير مولا طعمه گرگ و شيطان نشويم...
اين مقدمه را نوشتم تا بگويم به عنوان روزنامهنگار نگران وحدت ملي هستم و ميترسم تفرقهافكني دشمنان نتيجه دهد و ما را بيش از پيش از هم دور كند. همه اميد امريكاييها به همين است كه آب را در جمهوري اسلامي گلآلود كنند و در دعوايي كه توسط اياديشان بعضي اوقات هم توسط دوستان سادهلوح در بين مردم و مسوولان راه مياندازند ماهي خود بگيرند. ظاهر اين حرف ساده است و به توصيههاي عاميانه ميماند. آنقدر ساده و بديهي است كه گوشها ديگر به آن حساس نيستند و قلبها آن را درنمييابند. از اين بدتر بيشتر آنهايي كه دم از وحدت ميزنند منظورشان اين است كه ديگران بيايند و خودشان را و حرفشان را با ما منطبق كنند. در واقع خودمحوري و خودبنيادي آنقدر فربه شده كه سايهاش نه فقط بر سر وحدت كه بر سر منافع ملي نيز سنگيني ميكند. حقيقت اين است كه امروز ما چارهاي جز وحدت حداكثري نداريم. تا آنجا كه قانون و شرع و عرف اجازه ميدهند بايد همه اقشار مردم را به همدلي و مواسات و برادري دعوت كنيم و موانع واقعي تحقق اتحاد را از ميانبرداريم.اين وحدت، انتخاب نيست، استراتژي هم نيست بلكه ضرورت است و بيني و بينالله ما چارهاي جز آن نداريم كه قدري جمع و جورتر بنشينيم تا جا براي همه، حتي براي آنها كه شبيه ما نيستند و مثل ما فكر نميكنند، باز شود. باز نكنيم شيطان ميآيد و يارگيري ميكند و لشكر خودش را ميسازد و دودمانمان را برباد ميدهد. اينجا ميتوانيم شيطان را برداريم و جايش بنويسيم امريكا يا بنويسيم منافقان يا هر بدخواه ديگري كه براي مملكت ما خواب بد ديده است... با همه اينها مقدم بر مردم اين مسوولانند كه بايد خود را متحد و همدل و رفيق نشان دهند. كسي نميگويد اختلاف نظر نداشته باشند و با هم بحث نكنند. اتفاقا طبيعت ملكداري ايجاب ميكند كه مسوولان با هم بحث كنند، جايي كه بحث حقوق ملت پيش ميآيد صدايشان را بالا ببرند، از مواضع حق خود عقب ننشينند و دلايل غني و معنوي براي هم بياورند. اما خدا نكند اگر از ظاهر و با طن مسوولان پيام تفرقه و دعوا و نقار مخابره شود و مردم چنين بپندارند كه بين برادران نزاع درگرفته و هركسي راه خود را در پيش گرفته. متاسفم كه بگويم اين روزها تلويزيون آداب وحدتبخشي را به يكسو نهاده و مدام در پي آن است تا بين چپ و راست، بين اينطرفي و آنطرفي، بين دولت و ملت فاصله بيندازد و مردم را به مسوولان كشور بدبين و بياعتماد كند. متاسفم كه بگويم رسانههايي را ميشناسم كه از صبح تا شب ناخن به هم ميسايند تا بين مسوولان رده بالا دعوا راه بيندازند و صداي گير ودار و ده را به گوش فلك برسانند. بدتر از اين ميشناسم بعضي خبرگزاريها را كه هركجا مختصر آتش ستيزي ببينند بر آن نفت و بنزين ميپاشند تا دودش به چشم مردم رود... قديميها ميگفتند برادران جنگ كنند ابلهان باور. آرزوي من اين بود كه امروز همه دعواهاي جناحي و نفتي و سياسي و اقتصادي را به حساب جنگ برادران ميگذاشتيم و در نهايت شادكامي به ريش ابلهان ميخنديديم. اما...
خلاصه كنم عرضم را: وحدت، وحدت، وحدت. وحدت آداب دارد، اقتضائات دارد. با شعار و تعارف و تشريفات وحدت متحقق نميشود. اولين ادب وحدت همين است كه ما از «خود» بگذريم و ديگري را بر خود ترجيح دهيم و به معيار حق تن بدهيم. حتي اگر لازم باشد بايد خون دل بخوريم اما چيزي نگوييم كه دشمنان را خوش آيد و دوستانمان را غم و اندوه افزون شود. در اين ميان وظيفه رسانهها خطيرتر است كه بماند.