• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4409 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱۸ تير

گفت‌وگو با ابوالفضل رفيعي به بهانه‌ برگزاري نمايشگاه اخيرش؛ «ساكنان مويه» در گالري سيحون

يورش گاوميش‌ها

غزاله بداقي

 

 

در گالري‌گردي‌ها، وقتي به كارهاي يك هنرمند نگاه مي‌كنيم، معمولا با فضاهاي بسيار شخصي و دروني او روبه‌رو هستيم؛ فضاهايي كه اگرچه در ذهن ما هم تفسيرهاي مختلفي برمي‌انگيزند اما باز اغلب از يك فضاي بسيار شخصي و فردي برخوردار هستند. اتفاقي كه در نقاشي‌هاي ابوالفضل رفيعي افتاده، اما وراي اين صحبت‌هاست. ديوارهاي تيره گالري سيحون به‌يك باره فضاي امن ذهن مخاطبش را به هم مي‌ريزد و از يورشي صحبت مي‌كند كه براي همه ما آشناست. آن لحظه است كه احساس مي‌كنيد با چيزي فراتر از احساساتي كه از تجربه زيسته يك فرد خاص مي‌آيد روبه‌رو هستيد. حالا دو هفته‌اي از برپايي اين نمايشگاه مي‌گذرد و البته تا اواخر تير هم فرصت تماشا باقي است. در ادامه گفت‌وگوي ما با رفيعي را مي‌خوانيد.

 

نظام فكري شما و ايده اوليه اين نمايشگاه چطور شكل گرفت؟

كارها بر دو محور پيش مي‌روند كه با همديگر يك مجموعه را شكل داده‌اند. چهار تابلو به زادگاهم نيشابور و مباحث و مسائل فرهنگي مربوط به آن شهر برمي‌گردد، چه در تاثير از معماري و چه در تاثير از تاريخ. حمله تاريخي مغول‌ها به ايران احساسي در من برمي‌انگيخت كه در نهايت ادامه پيدا كرد و در بقيه آثار هم به نحوي فضاي شهري عوض شد و از نيشابور بودنش فاصله گرفت. البته بايد بگويم نيشابوري كه من نقاشي كرده‌ام نيشابور ذهني من است، مي‌تواند نيشابور هر دوره‌اي باشد، در واقع اصراري ندارم كه متعلق به دوره زماني خاصي ارجاع داده شود. شايد در ابتدا مي‌خواستم درباره حمله مغول كار كنم اما در نهايت به اين ختم شد كه غارت، يورش و ويرانگري در هر دوره‌اي مي‌تواند به شكلي بروز پيدا كند. در ادامه كارهايم كه به سمت گاوميش‌ها مي‌رود، نگاهم اين بوده كه آنها هم مورد حمله و يورش قرار گرفته‌اند.

يعني خود سوژه‌اي كه ما مي‌بينيم در حال حمله‌كردن است هم به نوعي مورد حمله قرار گرفته.

بله. جدالي كه در اين بين شكل گرفته آنها را هم طعمه خودش كرده است. آنها هم در جايگاهي قرارگرفته‌اند كه قلمروشان از آنها گرفته شده، از اصالت و ماهيت وجودي خودشان دور افتاده‌اند و توسط مدرنيته‌اي كه به ما تحميل شده در حال نابودي‌اند. در ادامه كارهايم به جاي خانه فضاهاي صنعتي و آلودگي‌هاي‌شان كار شده‌اند، ديوارهاي بتني كه تمام اسطوره‌ها و پيشينه ما را از ما جدا مي‌كند و فضايي در پس آنها توليد شده در تابلوها كه سعي كردم تداعي‌گر آفرينش باشد. در آن سمت توفان و گله‌هاي گاوميش‌ها را داريم و در اين سمت يك ديوار بتني كه اولا يك پارادوكس آشكار ايجاد كرده، ثانيا به من اجازه ورود به دنياي بيرونش را نمي‌دهد، اجازه نمي‌دهد فكر كنيم و مرزكشي ايجاد كرده.

در واقع معتقديد موتيفي كه ايجاد كرده‌ايد مي‌تواند در هر زمانه‌اي به فراخور شرايط تكرار شود و معني ثابتي خودش را همواره تكرار كند؟

درست است. هر تصوير هم مي‌تواند معناي مستقل خودش را داشته‌باشد و هم به نحوي زيرمجموعه عنوان ساكنان مويه قرار بگيرد؛ از يورش مغول و تاتار تا شرايطي كه در تابلوي شهر خاموش مي‌بينيم و در آن شهر خالي شده و نشانه‌اي از حيات ديگر در آن نمي‌بينيم. تضادي در تابلوهايي كه گاوميش‌ها در آنها هستند وجود دارد كه باعث مي‌شود مخاطب از خودش بپرسد اينها اينجا چه‌كار مي‌كنند؟ نسبت‌شان با فضا چيست؟ آيا مي‌خواهند شهر را تصرف كنند؟ در صورتي كه مي‌تواند برعكس باشد تا جايي كه بتوانيم بگوييم اين گرد و غبارها آلودگي‌هاي زندگي مدرن هستند و در واقع اين شهر است كه قلمروي گاوميش‌ها را تصرف كرده. در يكي ديگر از تابلوها مي‌بينيد كه هيچ الماني از شهر كار نشده، حتي از گاوميش‌ها هم به وضوح الماني كار نشده، اما مخاطبي كه همه كارها را ديده و چشمش با رنگ‌ها و خطوط آشنا است مي‌فهمد كه لكه‌هاي تيره و خطوط مشكي روي تابلو كه در هم تنيده شده‌اند گله گاوميش‌ها هستند. مشخص هم نيست كه دارند از آنجا فرار مي‌كنند و يا به آنجا يورش مي‌برند اما در هر صورت در حال حركت به سمت تالاب آتش هستند؛ تالابي كه دودهاي آتش‌زا دارد‌.

اين تالاب به كجا ارجاع دارد؟ مثلا همان نيشابور؟

اگر بخواهم درباره ارجاعات صحبت كنم در واقع بايد بگويم در ابتدا هيچ‌چيز شكل امروزي خودش را نداشت. وقتي نيشابور بودم گاوميش‌ها شكل ديگري داشتند. درباره آنها از جايي در نيشابور تاثير گرفته‌ام؛ منطقه وسيعي كه به آن چهارشنبه‌بازار گاوها مي‌گفتند. اولين بار وقتي با آن فضا مواجه شدم تعداد بسيار زيادي گاو ديدم با كاراكترهاي مختلف‌ كه آنجا براي خريد و فروش عرضه مي‌شدند. بعضي از آنها آنقدر خشمگين بودند كه دست و پاي‌شان را بسته بودند، بعضي ديگر هم نه. به هر حال آن فضا در ذهن من ماند. اتودهاي زيادي روي آن فضا دادم، نقاشي كردم و حتي كار چاپ انجام دادم. شايد اين گاوميش‌ها يك سال است كه جايگزين گاوها شده‌اند. ساكن شدنم در تهران، وسيع‌تر شدن دغدغه‌هايم و سفرهاي ديگرم خيلي از معادلات را به هم ريخت. در سفري كه به خوزستان داشتم، ديدن ساختمان‌هاي نفت و گاوميش‌ها تحولي در من ايجاد كرد و ديدم چقدر هم به لحاظ فرمي و هم به لحاظ معنايي اينها مي‌تواند به كارهايم نزديك‌تر شود‌.

بعيد هم نيست يك روز تبديل به موجودات ديگري در كارهاي‌تان شوند‌؟

قطعا همينطور است. با اين ايده شروع‌ نكردم كه از حيوانات در كارم استفاده كنم، بلكه آنها به مرور وارد شدند. كارهايم را معمولا با بداهه و اتفاق پيش مي‌برم اما در روند خلق آثار اغلب حس مي‌كنم عناصري خود به خود وارد كارها مي‌شوند و جاي خودشان را پيدا مي‌كنند.

دو تا از تابلوها از بقيه متمايز هستند، يكي كه فقط گاوميش‌ها را در آنها مي‌بينيم و ديگري كه فقط نماي شهري را نشان‌مان مي‌دهد. بر خلاف اين دو تابلو، در بقيه تابلوها تلفيقي از اين دو وجود دارد. اين دو اثر در فضاي روايي كارها تقدم و تاخر خاصي دارند؟

تابلويي كه فقط گاوميش‌ها در آن هستند همان تابلوي تالاب آتش است؛ هيچ چيز جز گله حيوانات، تالاب آلوده و آسمان آبي گرفته در آن نمي‌بينيم. فضاي كلي كار تداعي‌گر تابلوي ايست است. برش‌هاي تند و تيزي كه در آن وجود دارد مانع ورود و يا خروج مي‌شود. آنجا حس كردم واقعا لازم نيست هيچ عنصر ديگري وارد كارم شود. در اين كار راستش به نوعي برخورد من خواسته يا ناخواسته آبستره و انتزاعي‌تر شده است، بهتر بگويم ساده‌تر شده. تابلوي ديگري كه گفتيد، بزرگ‌ترين تابلوي نمايشگاه است كه عنوانش شهر خاموش است و به نوعي شايد بشود گفت اصلا شهر تهران است، همان خيابان‌هايي كه هميشه در آنها تردد مي‌كنم مثل خيابان انقلاب و كارگر شمالي. اين فضا و البته معماري روي من بسيار تاثير داشته. هميشه دوست داشتم از اين فضاها و معماري قديمي نقاشي كنم و اين كار را هم كردم. در اين كار اصلا قصد وارد كردن گاوميش‌ها را نداشتم، اينكه گفتم خودشان بايد وارد كار شوند مثلا در اين تابلو معنا پيدا مي‌كند. نقاشي خودش، خودش را تفسير مي‌كند، ضد و نقيض هم هست. شايد بتوان گفت اين شهر خالي از سكونت شده. در طول نمايشگاه هم بازخورد متنوع و متناقضي از دوستانم گرفتم كه مي‌شود گفت تمام‌شان هم درست بودند چون نقاشي و به طور كلي هنر مي‌طلبد كه هم مرموز باشد و هم تصوير چندگانه‌اي داشته باشد.

بر خلاف موضوع كارهاي شما كه تلخ و گزنده است و از يورش و نابودي صحبت مي‌كند، رنگ‌هايي كه استفاده شده عموما درخشان و متنوعند. خصوصا در همين تابلوي آخري كه درباره‌اش صحبت كرديم و شما اشاره كرديد كه به خيابان انقلاب اشاره دارد. اين تابلو هم پر از رنگ و به‌نوعي شاداب‌تر از واقعيت است. دليلش چيست؟

بله. در نهايت با يك فضاي بانشاط و رنگي روبه‌رو هستيم. نه اينكه بخواهم فضاي آثارم را به سمت كارهاي دكوراتيو ببرم اما خودم اين حس را دارم كه هنري كه خلق مي‌كنم بايد در نهايت بسيار هم دلنشين باشد. اگر لازم باشد كارهايي كه رنگ‌هاي زنده و شاد هم نداشته‌باشد به فراخور موضوع حتما خلق خواهم كرد اما در اين كارها حضور رنگ‌هاي شارپ و زنده و نورهاي درخشان در قسمت‌هاي زيادي از كارها عمدي بوده و اين تصوير را برايم داشته كه هميشه در اوج نابودي‌ها و ويراني‌ها، قومي بوده‌ايم كه كورسويي از اميد در دل‌مان داشتيم و شايد بشود دلگرم بود. در تابلوها‌ هم اگر بخواهم مثال بزنم مثلا در تابلوي بازگشت تاتار، تابلويي كه يك مربع برجسته از كادر بيرون آمده، رنگ‌هاي نارنجي و زرد و بطور كلي رنگ‌هاي گرم بسياري كار شده‌اند. حتي مربعي در وسط كار، 10 سانتي‌متر جلو آمده، به نوعي خواسته، خودش را از اين حمله و ويرانگري مصون بدارد.

به‌نوعي مثل اندازه‌نماهاي سينمايي، يك ديتيل از كار جدا كرده‌ايد.

بله. بخشي كه مي‌ماند، حفظ مي‌شود و در آينده ادامه پيدا مي‌كند را از ديگر بخش‌هاي ويران شده جدا كرده‌ام. اين بخش در تمام تاريخ و در تمام اقوام وجود داشته است.

اين دو تابلو به صورت جداگانه ساخته شده و بر روي هم قرار گرفته‌اند يا اينكه روي هم قرار گرفتند و بعد روي آنها نقاشي كرديد؟

ابتدا روي هردوي‌شان اتود زدم و بعد به صورت جدا جدا آنها را نقاشي كردم. در واقع به صورت موازي و در عين حال مستقل هر دو را پيش مي‌بردم و پس از اتمام آنها را روي هم قرار دادم تا به هماهنگي برسند.

در كليت كارهاي شما وقتي نگاه مي‌كنيم نوعي از پلان‌بندي حاكم است كه به ميزانسن‌هاي نمايشي نزديك است. در بالاي كادر فضاهاي شهري را مي‌بينيم و در پلان پاييني حمله گاوميش‌ها. اين تقسيم‌بندي چطور اتفاق افتاده؟

فكر مي‌كنم به اين دليل است كه سعي كرده‌ام در كارها حركت را به وجود بياورم. اتفاقا دوستان سينمايي هم آمدند و تحليل‌هاي جالب و ارزشمندي داشتند، چرا كه پلان‌هاي بعدي را هم تصور مي‌كردند. مثلا مي‌گفتند مي‌بينيم كه پشت اين پلان‌هايي كه كشيدي، منبع نوري قوي وجود دارد و حس مي‌شود. حركت و نور دو عنصري است كه در كارها وجود دارد و به همين دليل شايد جلوه نمايشي به كارها مي‌دهد. مخاطب تمايل دارد قبل و بعد كارها را حدس بزند و پيش‌بيني كند. گاوميش‌ها در هيچ كدام از تابلوها ثابت نيستند، معمولا مستقيم نگاه مي‌كنند و در حال حركت به سمت مركز تابلوها هستند؛ مركزي كه شايد مركز اتفاق باشد و البته اتفاقي كه چندان خوشايند نيست، به علاوه اينها مركز توفان و ويرانگري هم هست. بازخورد ديگري هم كه شنيدم و مي‌تواند نگاه ديگري باشد اين بود كه مي‌گفتند علاوه بر نگاه سينمايي، يك نگاه هندسي در كارها وجود دارد. باز نزديك‌بودن من به فضاي معمارانه و تاثيري كه معماري و خصوصا معماري اصيل ايراني روي من مي‌گذارد احتمالا در اين نكته بي‌تاثير نيست. تاثير از معماري از نيشابور با من است و روزانه بسيار مرا درگير مي‌كند. بطور كلي فضاهاي هندسي شرقي بسيار توجهم را جلب مي‌كند و فكر مي‌كنم اين در كارهايم هم تاثيرات خودش را داشته.

فكر مي‌كنيد موضوع و دغدغه اين نمايشگاه در همين‌جا در ذهن شما به پايان مي‌رسد يا اينكه ممكن است در نمايشگاه‌هاي بعدي هم ردپايي از اين موضوعات ببينيم؟

پيش‌بيني اين اتفاق سخت است. اما دغدغه اصلي اين روزهاي من زيست‌محيطي است. محيط زيستي كه در قبال آن كوتاهي مي‌كنيم و بهايي به آن نمي‌دهيم. هر از گاهي درباره‌اش افسوس مي‌خوريم ولي كاري برايش نمي‌كنيم. اين روزها اين موضوع از ذهنم خارج نمي‌شود، حتي خود حيات وحش. مي‌دانم كه اين بطور ناخواسته وارد كارهايم هم خواهد شد. شايد درباره‌اش بيشتر كار كنم. آينده خيلي برايم روشن نيست اما شايد بخش جذاب كار ما همين باشد. در روش كارم اين هست كه خود ويرانگري داشته باشم، كار را تا مراحل بالا پيش ببرم و بعد دست به تجربه‌گري درباره آن بزنم، اين برايم ارزشمند و آموزنده است.

مسائلي مثل صنعتي‌شدن، يا همين دغدغه‌هاي زيست‌محيطي لازم است در كار هنرمند بيايد يا اينكه اساسا معتقد هستيد هنر نبايد با اينگونه مسائل پيوند بخورد؟ خيلي از همكاران شما اين اعتقاد را دارند.

بله، خيلي‌ها معتقدند كه هنر بايد مستقل باشد و دغدغه هنر براي هنر همچنان در اولويت باشد. اما به هر حال محيط اطراف‌مان جدا از ما نيست. حتي اگربسيار هم انتزاعي كار كنيم، باز محيط اطراف‌مان در زمان انتخاب رنگ‌ها، خطوط و فرم‌ها تاثيرگذار است و نقش جدي خودش را دارد.


در واقع اصراري ندارم كه متعلق به دوره زماني خاصي ارجاع داده شود. شايد در ابتدا مي‌خواستم درباره حمله مغول كار كنم اما در نهايت به اين ختم شد كه غارت، يورش و ويرانگري در هر دوره‌اي مي‌تواند به شكلي بروز پيدا كند. در ادامه كارهايم كه به سمت گاوميش‌ها مي‌رود، نگاهم اين بوده كه آنها هم مورد حمله و يورش قرار گرفته‌اند.

حركت و نور دو عنصري است كه در كارها وجود دارد و به همين دليل شايد جلوه نمايشي به كارها مي‌دهد. مخاطب تمايل دارد قبل و بعد كارها را حدس بزند و پيش‌بيني كند. گاوميش‌ها در هيچ كدام از تابلوها ثابت نيستند، معمولا مستقيم نگاه مي‌كنند و در حال حركت به سمت مركز تابلوها هستند؛ مركزي كه شايد مركز اتفاق باشد و البته اتفاقي كه چندان خوشايند نيست، به علاوه اينها مركز توفان و ويرانگري هم هست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون