گپي با احمد پوري به بهانه سالروز تولد پابلونرودا
شاعر توده مردم
رسول آباديان
احمد پوري، نويسنده، شاعر و مترجمي كه چندين اثر از پابلو نرودا را به فارسي ترجمه كرده، درباره وجوه شاعرانگي اين شاعر ميگويد: «نه فقط از نظر من بلكه از نظر بسياري از فعالان ادبي، پابلو نرودا شاعر بسيار غريبي است؛ شاعري كه گرچه ممكن است آثارش سختخوان به نظر برسند اما حقيقت اين است كه عمق شاعرانگي او و ايجاد ارتباط با مخاطب، حتي در قشر كارگر هم بسيار قدرتمند و مثالزدني است.» پابلو نرودا به مدد مترجمي خوب چون احمد پوري به خوبي به فارسيزبانان معرفي شده است؛ شاعري كه تقريبا كل زندگياش در مبارزه و زندان و تبعيد گذشت. آنچه بر قلم نرودا جاري شده است، نقبي به اعماق وجودي انسانهاست و شايد به همين دليل باشد كه آثارش هرروزه، گويي از نو سروده ميشوند. پوري ميگويد: «نرودا شاعري است كه شعرهاي بسيار درست و فني و غني سروده و شعرهاي او معمولا دربرگيرنده زندگي توده مردم است. او در هيچ دورهاي از حياتش از اهداف والايي كه داشت كوتاه نيامد. نقل است كه او زماني كه به كشور ايتاليا سفر كرد كه ريشههاي زبانياش تا حدودي نزديك به زبان اسپانيايي است، متوجه شد كه كارگران اين كشور اغلب سرودههايش را از حفظ هستند و يكصدا و همراه با او و با صداي بلند به خواندن شعرها ميپردازند.» درباره زندگي و شيوه زيست اين شاعرگفته ميشود كه او زاده شهر پارال در در جنوب سانتياگوست. شاعري كه در خانوادهاي آرام و متوسط ديده به جهان گشود و تحت تعليمهاي پدري مسووليتپذير كه در اداره راهآهن كار ميكرد پروبال گرفت. پابلو فقط دوماه داشت كه مادر معلمش از دنيا رفت و تحت نظارتهاي دقيق پدر دوران كودكي و نوجواني را گذراند. او نوشتن را از همان دوران كودكي و با وجود ميل پدر آغاز كرد و موفق شد نخستين مقالهاش را در سن 16 سالگي در روزنامهاي محلي منتشر كند، مقالهاي كه خيلي زود نام او را سر زبانها انداخت و به عنوان سكوي پرشي موثر به كارش آمد. احمد پوري درباره شاعري كه بيشتر به شاعر سياسيسرا معروف است ميگويد: «اگر به كنه اشعار نرودا فكر كنيم متوجه ميشويم كه سرودههاي او فقط سرودههايي از جنس سياست محض نيست. او در تاروپود سياست به دنبال ردپايي از انسان ميگردد. درباره چرخشهاي سياسي اين شاعر هم حرف و حديث بسيار است و به دليل نگرشي كه به افراد پاييندست جامعه داشت، عدهاي تلاش كردند كه او را شاعري استالينيست معرفي كنند گرچه خود او در زندگينامهاش گفته است كه زودتر از ديگران متوجه شده كه در ساختار سياسي شوروي سابق چه فاجعههايي رخ ميدهد. اشاره به اين نكته لازم است كه نرودا اگر شاعري صرفا سياسيسرا بود، آثارش به سرنوشت ديگر شاعران با اين نوع نگاه دچار شده و فراموش ميشدند اما كتابهاي او سالها پس از درگذشتش يعني سال 1973 تاكنون، فقط در كشور امريكا كه بنده اطلاع دقيقي از آن دارم، هرساله بارها و بارها تجديد چاپ ميشوند و اين نشان از نگرش شاعري دارد كه آثارش تاريخ مصرف معيني ندارند و سيال و زنده به حيات خود ادامه ميدهند.» يكي از نقطهعطفهاي زندگي نرودا، عشق به ادبيات حتي در زماني است كه او در اوج فعاليتهاي سياسي به عنوان سفير كشورش يعني شيلي در كشور فرانسه بود. او با كار شبانهروزي سعي كرد فعاليتهاي سياسي لطمهاي به خلق شعرش نزند و با چنين رويكردي در ادبيات موفق شد كه در سال 1971 جايزه نوبل ادبي را از آن خود كند. پابلو نرودا يكي از شاعراني است كه بهشدت مورد علاقه ايرانيها هم هست و چندين مترجم تاكنون كارهاي او را به فارسي ترجمه كردهاند. بلنديهاي ماچوپيچو، سرود اعتراض و اسپانيا در قلب ما با ترجمه فرامرز سليماني و احمد كريمي حكاك، عاشقانهها، فرامرز سليماني و احمد محيط، هوا را از من بگير خندهات را نه (گزينه شعر عاشقانه)، احمد پوري، پايان جهان با ترجمه فرهاد غبرايي و....چندين اثر ديگر هماكنون در بازار كتاب يافت ميشوند. براي آشنايي بيشتر با آثار نرودا، شعري زيبا از او را ميخوانيم: « باد اسب است: /گوش كن چگونه ميتازد/از ميان دريا، ميان آسمان/ ميخواهد مرا با خود ببرد: گوش كن/ چگونه دنيا را به زير سم دارد/ براي بردن من/ مرا در ميان بازوانت پنهان كن/ تنها يك امشب/ آنگاه كه باران/ دهانهاي بيشمارش را/ بر سينه دريا و زمين ميشكند/ گوش كن چگونه باد/ چهار نعل ميتازد/ براي بردن من/ با پيشانيات بر پيشانيام/ دهانت بر دهانم/ تنمان گره خورده/ به عشقي كه ما را سر ميكشد/ بگذار باد بگذرد/ و مرا با خود نبرد/ بگذار باد بگذرد/ با تاجي از كف دريا/ بگذار مرا بخواند و مرا بجويد...»