چراغ خاموش
فرزانه توني
در گذشته، مردمي كه در روستا زندگي ميكردند، براي خريد مايحتاج اوليه زندگي و رساندن بيمار به شفاخانه در مواقع بيماري و تهيه دارو و خيلي از موارد ديگر راهي شهر ميشدند تا بسياري از حداقل نيازهاي خود را رفع و رجوع كنند. عليايحال اين امري بسيار طبيعي در تمامي دوران و مناطق كشورمان بوده است. چه بسا كه با گذشت دورهها و رشد و توسعه شهرها و روستاها اين حركت همچنان ادامه داشته تا جايي كه اهالي يك روستا به شهر نزديكشان و اهالي شهرهاي كوچك به شهرهاي بزرگتر رجوع ميكردند. حال در دورهاي كه تغييرات روستا و شهر با سرعتي بالا در حال انجام است به نحوي كه زمينهاي كشاورزي روستاها، ديگر محصولي ندارند و به شهركهاي بزرگ و با امكاناتي براي شهرنشيناني كه ميخواهند تعطيلات خود را در اين مناطق بكر بگذرانند، تبديل شدند، البته اين رشد همچنين در نگرش ساكنان اين مناطق هم تاثير بسزايي گذاشته است، تا آنجا كه مردم روستا، ديگر به مراجعه به شهرهاي اطرافشان بسنده نميكنند و راهي مركز استان يا پايتخت ميشوند!
اما اين «راهي شدن» اين روزها دارد به يك معضل و چالش بزرگ تبديل ميشود. با توجه به اينكه با افزايش جمعيت، نياز به افزايش سطح بهداشت و وجود افرادي متخصص براي كادر درمان نيز به شدت بالا ميرود، متاسفانه هيچ نظارت، تلاش و پيگيري در اين زمينه در اين مناطق صورت نميگيرد.
متاسفانه ساكنان شهرهاي كوچك و روستاها روزبهروز با اين چالش كه براي انجام امر درمان، به دليل نبود كادر پزشكي متخصص (تاكيد ميكنم نبود! و نه كمبود!) بايد يا به مراكز استانشان يا پايتخت مراجعه كنند، روبهرو هستند كه اين حركت براي عموم مردم، امري بسيار دشوار است.
به عنوان مثال در زماني كه لزوم وجود يك متخصص مقيم در موارد اورژانسي ضروري بوده و عملا به علت نبود، مرگ جان بيمار را تهديد ميكند، با اين حال شاهد هستيم به سبب اين عدم حضور، بيمار ناچار است كه به مراكز درماني در يك شهر بزرگتر با فاصله چند صد كيلومتري مراجعه كند. آيا زمانش نرسيده كه ساكنان روستاها و شهرهاي كوچكتر كه ساليان سال، خود و فرزندانشان از اين كمبود كادر پزشكي رنج ميبردهاند، ديگر از اين معضل رهايي يابند و مسوولان توجه ويژهاي به اين موضوع داشته باشند؟
عليالخصوص در زماني كه مسافرت به شهرهاي كوچك و روستاها بهويژه شهرهاي سواحل درياي خزر بيشتر شده و در اين زمان، تعداد افراد بيمار مراجعهكننده به درمانگاهي كه در رسيدگي به افراد بيمارش به دليل نبود كادر درمان عاجز است، افزايش مييابد! آمارها نشان ميدهد كه سرانه پزشك در ايران از سرانه بسياري از كشورهاي ديگر و حتي جهان سوم پايينتر است. ولي آيا نميتوان با يك برنامهريزي و توزيع مناسب، سطح بهداشت و درمان را در اين شهرها افزايش داد؟ توجه به اين نكته ضروري است كه غالب متخصصان در كلانشهرها مستقر بوده و عملا علاقهاي به كار در شهرهاي كوچك ندارند. در واقع دسترسي به پزشك متخصص، عليالخصوص در زمان تعطيلات از اواخر اسفند تا نيمههاي فروردين و حتي در روزهاي پنجشنبه و جمعه ناممكن شده است. قطعا شرايط بهتر كادر پزشكي در كلانشهرها از عوامل تراكم پزشك در اين شهرها محسوب ميشود. چطور ميشود كه مسوولان بلندمرتبه هم زماني كه به خريد زمين و خانه در شهرهاي كوچك و ساحلي ميانديشند و مجوزهاي تخريب جنگل و زمينهاي كشاورزي و ساخت بنا در اراضي با كاربري غيرمسكوني يا بستر رودخانهها را صادر ميكنند به اين موضوع كه اين شهرها با افزايش ساكنانش به افزايش سطح بهداشت نيز نيازمندند، هيچ نميانديشند؟ فيالواقع اگر دولت راهكارهايي براي تشويق و جذب كادر پزشكي در شهرهاي كوچك در نظر نگيرد، اين وضعيت براي بيماران و خانوادههايشان وخيمتر خواهد شد!
شايد مسوولان براي رسيدگي به اين امر نيز مانند ساير امور و معضلات ناديده اين روزها، دارند به صورت «چراغ خاموش» انجام وظيفه ميكنند!