• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4419 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۳۰ تير

كوتاه درباره جهان شاعرانه سيمين بهبهاني به مناسبت سالروز تولدش

خشت جان او

رسول ‌آباديان

 

 

سيمين ‌بهبهاني از آن جمله شاعراني ‌است كه سمت ‌و سويي تازه از سرايش غزل ‌نو را به جامعه ادبي پيشنهاد كرد. شاعري كه مي‌توان از لابه‌لاي آثارش به عمق ذهنيتي حساس‌ و پويا پي برد؛ ذهنيتي با تراوش‌خلاقانه كه نمي‌تواند از كنار فعل‌ و انفعالات اجتماعي- سياسي به راحتي عبور كند. بهبهاني شاعري است كه به لحاظ پرداخت به موضوعات مختلف چون جنگ و ديگر قضايا، از خودش چهره‌اي ساخته كه دردمندي را يدك مي‌كشد. شاعري كه گاه با لحني‌ حماسي از وطن مي‌گويد و ايجاد زباني جمعي براي حراست و سازندگي و نگهداري‌ آن: «دوباره مي‌سازمت، وطن!/ اگرچه با خشت جان خويش/ ستون به سقف تو مي‌زنم / اگرچه ‌با استخوان خويش/ دوباره مي‌بويم از تو گل/ به ميل نسل جوان تو/ دوباره مي‌شويم از تو خون/ به سيل اشك روان خويش/ دوباره يك روزِ روشنا/ سياهي از خانه مي‌رود/ به شعر خود رنگ مي‌زنم/ زِ آبي آسمان خويش....» صاحب ‌كتاب‌هاي «سه‌تار شكسته، جاي پا، چلچراغ، مرمر، رستاخيز، خطي ز سرعت و از آتش، دشت ارژن و...» به عنوان شاهدي عاقل و هوشيار، هيچ‌گاه تن به راه و رسم‌هاي چندروزه و زودگذر در ادبيات نداد و هميشه در همان مسيري قدم و قلم زد كه خودش با پشتوانه‌اي از دانش ‌ادبي پايه‌گذاري كرده ‌بود؛ مسيري كه حالا ديگر به نام خودش و براي نسل‌هاي بعد به يادگار مانده: «يك متر هفتاد صدُم افراشت قامت سخنم/ يك متر و هفتاد صدم از شعر اين خانه منم/ يك متر و هفتاد صدم پاكيزگي ساده دلي/ جان دل آراي غزل جسم شكيبايي زنم/ زشت است اگر سيرت من خود را در آن مي‌نگري/ هيها كه سنگم نزني آيينه‌ام مي‌شكنم/ از جاي برخيزم اگر پر سايه‌ام بيدبنم/ بر خاك بشينم اگر فرش ظريفم چمنم/ يك مغز و صد بيم عسس فكر است در چارقدم/ يك قلب و صد شور هوس شعر است در پيرهنم/ بر ريشه‌ام تيشه مزن! حيف است افتادن من/ در خشكساران شما سروم، بلوطم، چمنم...» تعهد اجتماعي همراه با شور عميق نگاه ‌نافذ به جهان پيرامون، از بهبهاني شاعري ساخته كه گويا خودش را در قبال به تصوير كشيدن كوچك‌ترين مسائل هم مسوول مي‌داند. او در يكي از سروده‌هايش، نقبي به جنگ به مفهوم‌ كلي كلمه‌ دارد؛ جنگي كه نمي‌توان آن را در چارچوب كشوري خاص محصور كرد چون وجه مادرانه اين شعر و تصوير جاندار مردي با يك پا نشان مي‌دهد كه نگاه تيزبين شاعر با ديدن يك شخصيت چگونه مي‌تواند وجهي جهانشمول و متكثر پيدا كند: «شلوار تاخورده دارد مردي كه يك پا ندارد/ خشم است و آتش نگاهش، يعني: تماشا ندارد/ رخساره مي‌تابم از او، اما به چشمم نشسته/ بس نوجوان است و شايد از بيست بالا ندارد/ بادا كه چون من مبادا چل سال رنجش پس از اين/ خود گرچه رنج است بودن، «بادا مبادا» ندارد/ تق‌تق‌كنان چوبه دستش روي زمين مي‌نهد مُهر/ با آنكه ثبت حضورش حاجت به امضا ندارد/ بر چهره سخت و خشكش پيدا خطوط ملال است/ يعني كه با كاهش تن، جاني شكيبا ندارد/ گويم كه با مهرباني، خواهم شكيبايي از او/ پندش دهم مادرانه، گيرم كه پروا ندارد/ رو مي‌كنم سوي او باز، تا گفت‌وگويي كنم ساز/ رفته‌ست و خالي است جايش، مردي كه يك پا ندارد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون