• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱ خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4420 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۳۱ تير

تنبورنواز چراغ‌ساز

فرهاد گوران

اواخر هفته گذشته استاد طاهر يارويسي، تنبورنواز بزرگ و راوي مقامات حقاني دوره پرديوري چشم بر جهان فروبست. او از واپسين چهره‌هاي مقام‌دان و كلامخوان بود كه هنوز به صورت سوبژكتيو و دروني از «گذشته» نگسسته بود، چنان‌كه در مرگ ديگران ورد زبانش اين كلام بود: فاني فانيەن فاني بەتال بوو (فناست فنا، فنا مباد).

شغل طاهر يارويسي «چراغ‌سازي» بود، او از نوجواني روشنايي توليد مي‌كرد در كنار نواختن مقامات حه‌قاني. چند سال پيش با دوست مستندسازي به خانه‎اش در «گهواره» رفتيم؛ مريض احوال، به سوگ فرزند جوانش نشسته بود. ايده‌ ما براي ساختن يك مستند اين بود كه از كارگاه قديمي چراغ‌سازي‌اش آغاز كنيم و برسيم به كارگاه تنبور و روايتش از اساتيد خويش. وقتي از زنده‌ياد سيدولي حسيني سخن گفت انگار به راستي خود را در عهد پريوري (قرن هشتم ه.ش) مي‌ديد، آن عهد مرموز كه صورت و ذات تنبور آشكار شده، از روايت پيروزي رستم بر جادوگر فريبكار در خوان هفتم تا شور جنبشي كه بابك خرمدين پديد آورده بود (بنا به روايت ابوالمعالي، بابك تنبور مي‌زده است)، تا دوره شاخوشين و باباناعوث و ديگر ياراني كه بانگ هاياهاي دهر را به تنبور و به حلق نواخته‌اند. در نظر كسي چون يارويسي، تنبور هرگز يك ساز معمولي نبود، بلكه حامل ذهنيتي بود كه فراسوي كرد‎‌ و كار فرهنگي خاص، جان و «گيان» را به خود مي‌خواند و به كلام حقيقت پيوند مي‌داد. شايد همان كارگاه چراغ‌سازي را بتوان در بستري استعاري، نمود كنشگري او در مقام يك «كلامخوان» دانست. او در يكي از اجراهاي مشهورش كه به مقام «موور» نزديك است چنين خوانده؛

جەرگەكەت لەت لەت بوو، وەي چەواشەي چەپگەرد / تا كەي بووينم، ئاخ ديدەكەم دەرد وه بان دەرد.

ترجمه: جگرت پارە پارە مي‌شود زير اين هذيان چپگرد (كنايه به گردش شب و روز) تا كەي ببينم آخ ديده‌ام درد روي درد.اين هذيان و دردي كه او بدان اشاره مي‌كند بخشي از بدن تاريخ است، بدن زخم‌آلود همه نشسته‌گان در «جه‌م» كه از طريق يادآوري هجوم لشكر چيچك و تيمور و... رستگاري را مي‌طلبند.آن روز هنگامي كه در برابر دوربين، مقام «هي گيان هي گيان» را اجرا كرد، در شرحش چنين گفت؛ اين قالب و كالبد حقيقي من نيست. اگر تنبور مي‌زنم و كلام مي‎خوانم به اين دليل است كه آن قالب و يورت ديگر را مي‌جويم.» كلامخوان اسطوره‌اي «گهواره» اكنون قالب تهي كرده و خاموش شده است، در جهاني كه نوعي بربريت پسامدرن در همبستگي با نظام سرمايه‌داري آن را به كالا و روابط تجاري تقليل داده، او كلامخواني چراغ‌ساز بود، تنها و دردمند، در خانه‌اي كه شاخه‌هاي يك درخت تاك به پنجره‌هايش پيچيده بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون