هنر و مرگ ونسان ونگوگ
مرتضي ميرحسيني
ونگوگ اواخر زمستان 1886 راهي فرانسه شد و از آن پس زندگي خود را وقف نقاشي كرد. از آنجا به برادرش نوشت: «گاهي هنگام كار غليان احساسات چنان شديد ميشوند كه آدمي بيآنكه بداند چه ميكند به كار خود ادامه ميدهد... و ضربههاي قلممو با همان توالي و پيوستگي كلمات يك خطابه يا يك نامه، بياختيار پشت سرهم زده ميشوند». همين جملات به خوبي مهمترين ويژگي آثار او را بيان ميكند و به قول ارنست گامبريچ: «درست همانگونه كه از اثر قلم در يك صفحه نوشته شده ميتوانيم احساساتي را درك كنيم كه به نويسنده هنگام نوشتن دست داده است، حركات قلمموي ونگوگ بيانگر حالات روحي او به هنگام كشيدن هر تابلو است. هيچ نقاشي پيش از او با چنين انسجام و تاثيربرانگيزي از اين وسيله بيان استفاده نكرده است». ونسان ونگوگ سال 1853 در هلند متولد شد. پدرش كشيش بود و خودش هم متاثر از او به جواني ديندار و عميقا دلبسته مذهب تبديل شد. مدتي در انگليس و چندي هم در ميان كارگران معادن زغالسنگ بلژيك به تبليغ و تعليم مسيحيت مشغول شد، تا اينكه به نقاشي دل بست و همه چيز را به پاي اين دلبستگي قرباني كرد. به كمك برادرش و با حمايت مالي او به فرانسه رفت و پس از مدتي زندگي در پاريس، به شهر آرل در جنوب اين كشور نقل مكان كرد «تا بتواند از نور و رنگ قوي جنوب بهره بگيرد». دوره اشتغال جدي او به كار هنري به 10 سال نكشيد و بيشتر نقاشيهاي ماندگار خود را 3 سال آخر عمرش خلق كرد. فقط 37 سال عمر كرد، چند سال آخر از تنشهاي عصبي و افسردگي شديد رنج برد و حتي مدتي در يك آسايشگاه رواني بستري شد. آن اواخر بهشدت رنجور و نزار شده بود و كنش و واكنشهاي جنونآميز از خودش نشان ميداد. سرانجام 29 جولاي 1890 دست به خودكشي زد و «به زندگي خويش خاتمه داد» (هرچند نظريههايي ديگري هم درباره مرگش وجود دارد) . ونگوگ عمر كوتاهي داشت و خيلي دير خود را وقف هنر كرد، اما تأثير خود را بر سير تاريخ هنر نقاشي گذاشت. خودش را ملزم به بازنمايي صحيح تصاوير و مناظر نميديد و از رنگها و شكلها براي بيان احساس خود درباره اشيايي كه ميكشيد و احساسي كه ميخواست ديگران درباره آنها داشته باشند استفاده ميكرد. پايبندي بيچون و چرا به واقعيت سهبُعدي و تقليد محض از طبيعت را نميپسنديد و «خواهان آن بود كه تابلوهايش بيانگر احساساتش باشند و اگر كج و معوج كردن شكلها به هدفش كمك ميكرد، از آن ابايي نداشت». نزديك به يكصد و سي سال از مرگ او ميگذرد و امروز خيليها او را ميشناسند يا دستكم نامش را شنيدهاند. بعضي آثارش به تعداد فراوان چاپ و منتشر شده است و در گوشه و كنار دنيا، در خانههاي مردمي كه چندان درگير هنر نيستند نيز ديده ميشود. ميگويند كه «اين دقيقا همان چيزي است كه ونگوگ ميخواست... آرزو داشت كه هنر صاف و سادهاي بيافريند كه نهتنها هنرشناسان متمول را خوش بيايد، بلكه مايه شعف و تسلاي خاطر همه انسانها باشد».