• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4427 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۸ مرداد

نگاهي به نمايشگاه نقاشي‌هاي احسان ارجمند با عنوان «در متن تن» در گالري ساربان

انسان در وضعيت چهارم ماده

سعيد باباوند

انسان‌هاي موقر و آرامي كه يك آن تبديل به لاتي دهن‌دريده مي‌شوند. آدم‌هاي نايس كه يك‌مرتبه بدل به هيولا مي‌شوند. خانه‌هاي شيك و مجلل و فاخر كه به آني مي‌فهميم مركز فساد يا چيزي از اين دست هستند؛ جهان اطراف ما را چنين چيزهايي پر كرده‌اند. در لحظه‌اي و جايي كه باورت نمي‌شود، پوسته‌هاي آدم‌ها و اتفاقات و اشيا ورمي‌آيد و تبديل به چيزي ديگر مي‌شوند يا به تعبير درست‌تر آنچه هستند را نشان مي‌دهند.

احسان ارجمند راوي چنين وضعيتي است؛ با رنگ‌هاي شفاف و روشن و جذاب تصاويري را به رخ‌مان مي‌كشد كه باور نمي‌كنيم چه مي‌بينيم. بايد ده دقيقه جلوي تابلواش بايستي و زل بزني به نقاشي تا مردي را ببيني كه زني را انداخته روي مبل و تكه پاره‌اش كرده و بعد بگويي مگر مي‌شود با اين رنگ‌هاي ليمويي و صورتي و خاكستري‌هاي خوش‌فام چنين صحنه جنايتي را روايت كرد؟ و باز بروي دور بزني توي نمايشگاه و برگردي جلوي همان تابلو و باز دقت كني كه آيا چشم‌هايت درست ديده؟ و ببيني كه نه زني كه روي مبل پاره پاره شده خودش از درون خودش بيرون زده و اين بلا را سر خودش آورده و باز حيرت كني و كم‌كمك بفهمي كه انسان و ديگري و شيء، همه در كارهاي احسان ارجمند يكي مي‌شوند تا به ويراني خويش دست بيازند.

«هرگز كسي اين گونه فجيع به كشتن خود برنخاست

كه من به زندگي نشستم!»

و ارجمند راوي چنين زندگي فجيعي است. او كنجي نشسته و فاجعه را تماشا مي‌كند و گويي دچار دوبيني شده پس انسان‌هايي كه تصوير مي‌كند، آنچنان لغزنده روي هم-روي هم نقاشي مي‌شوند. در يكي از كارها، انساني با دو سر زن و مرد را نشان‌مان مي‌دهد كه قيچي‌اي به دست دارد و قيچي باز روايت همان انسان دوسر است. قيچي و انسان دوكله در واقع يك وجود با دو روايتند و حالا كه پرنده‌اي به اين انسان-قيچي نزديك شده او چه مي‌تواند بكند جز اينكه بال پرنده را بچيند يا شايد قطعه‌قطعه‌اش كند. پنداري ما صحنه پيش از جنايت را مي‌بينيم؛ انسان-قيچي ناگزير از جاني بودن است؛ اين در ذات چنان موجودي مطوي است. گويا كاري جز جاني بودن از او برنمي‌آيد و از اين‌رو خرم و خندان پاهايش را فراز كرده و لبخند مي‌زند. غايت چنان موجودي كشتن پرنده است و سرخوش است از انجام وظيفه وجودي‌اش.

به گمانم كلاژهاي نمايشگاه احسان ارجمند تكميل‌كننده روايت او هستند. ارجمند انسان مثله شده يا پلاسمايي را تصوير مي‌كند كه در وضعيت‌هاي مشخص گذشته قابل تعريف نيست.

آنقدر در كوره زمانه تابيده شده كه از تمام وضعيت‌هاي قديم فارغ و بدل به چيزي جديد شده.

انساني كه هر بخش‌اش از جايي مي‌آيد و دايما از وضعي به وضعي تبديل مي‌شود و نمي‌دانيم مرجع اصلي‌اش كجاست؛ وضعيت جديدي از «تن» را دارد كه تن مساله مهم و جدي ارجمند است.

اگر او اينقدر به «تن»ها نزديك شده كه تمام كادرش را پركرده‌اند و جايي براي چيز ديگري باقي نمانده از همين روست؛ تن مساله اصلي و اصيل او است. جهاني كه او روايت مي‌كند از انسان شروع مي‌شود و در انسان تمام مي‌شود. اگر جايي حيواني يا شيئي وارد نقاشي شده، موجودي خارجي نيست. اصلا تو بگو جهاني وجود ندارد! همه‌ چيز از دل «تن» بيرون آمده و شايد خيالي است كه «تن» محصور در قاب، براي تنها نبودنش تراشيده و همان خيال قاتل جانش شده يا بالعكس.

اما رنج بزرگ در كار ارجمند براي من آنجا آغاز شد كه مادران و كودكان را تصوير كرده بود. سال‌هاست به چنان جهان هيولايي كه حرفش رفت، عادت كرده‌ايم و با آن زندگي مي‌كنيم. اما در تابلوهايي كه مادران كودك به‌ بغل، تصوير شده‌اند غمي بزرگ انباشته بود كه به سختي مي‌شد نگاه‌شان كرد؛ آيا اين مادر هم كودكش را خواهد كشت؟ يا كودك دست در خون مادر مي‌برد؟ آيا اين مادران و كودكان هم صحنه پيش از جنايت را دارند به ما نشان مي‌دهند؟

درست زماني كه مي‌فهميم نقاش دارد ذهن ما را به تاريخ هنر پرتاب مي‌كند تا شمايل مريم عذرا و مسيح كودك را يادآوري كند با اين سوال تاريخي مواجه مي‌شويم كه آيا اين كودك و مادر هم مانند تمام آن موجودات هيولايي ديگري كه از دل هم بيرون آمدند و «دشنه‌اي به آستين اندر نهان داشتند»، چنان خواهند كرد؟ يا تنها حريم باقيمانده براي انسان ماندن هستند؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون