• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4427 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۸ مرداد

نگاهي به «خيرالنسا» اثر قاسم هاشمي‌نژاد

دردي كه زندگي است

رها فتاحي

 

 

خيرالنسا، در قالب داستان بلند، روايتي است از سرگذشت زني كه با رخدادي صاحب كرامت مي‌شود و دست به درمان بيماران مي‌زند. نام و آوازه‌اش در كوتاه‌مدت، مسيري طولاني را طي مي‌كند و مردمان از هر كوي و برزنِ دور و نزديك، براي طلب شفاعت سراغش مي‌آيند. داستان بلند قاسم هاشمي‌نژاد از رخدادي كه منتهي به اين تحول مي‌شود، آغاز و با مرگ خيرالنسا به پايان مي‌رسد. سير آنچه بر خيرالنسا مي‌گذرد در اين بين نه با جزييات بلكه با كلياتي كه نقطه عطف‌هاي اين سرگذشت را دربر مي‌گيرد ترسيم مي‌شود. داستان در يك روز مارمه آغاز مي‌شود. مارمه به ‌نوشته هاشمي‌نژاد در پيوست انتهاي كتاب، چنين تعريف شده است: «سنتي كه در خاندان‌هاي كهن طبري روان بوده و هنوز هم، كم‌وبيش، رواست. روز اول ماه پسربچه نابالغي شناخته به خوش‌قدمي شاخه سبزي را به خانه مقرر مي‌برد و آن را كنار آب و چراغ و آينه مي‌گذارد. كاري كه براي تمام طول ماه به شگون گرفته مي‌شود.» در اين روز خاص اما پسربچه‌اي زيبا، با لباسي سفيد به خانه خيرالنسا مي‌آيد و بي‌كلامي يك جلد تيماج به او مي‌دهد و پيش از آنكه خيرالنسا بتواند نام و مشخصاتي از او كسب كند، مي‌رود. پسر گويي از غيب آمده و به همان‌جا برمي‌گردد. با رفتن پسر، سردردي به جان خيرالنسا مي‌نشيند و هم‌زمانِ تواني براي درمان بيماري‌ها. او، كم‌كم با اصلاح نسخه طبيبان آغاز مي‌كند و كم‌كم متوجه مي‌شود كه خودش توانايي درمان پيدا كرده، اما سردرد با او همراه است و نمي‌تواند خودش را درمان كند. مهر پسر غريبه، چنان در دل او مي‌نشيند كه آرزو مي‌كند پسري كه آبستن است، شبيه او شود و اين‌طور هم مي‌شود. همه ‌چيز براي خيرالنسا بسان معجزه در حال طي شدن است اما درد با او همراه است. جز اين روايت شگفت‌انگيز مبتني بر باورداشت‌ها، خيرالنساي هاشمي‌نژاد، بر ستون استوار ديگري نيز ايستاده است: «زبان.» زبان حساب‌شده‌اي كه هاشمي‌نژاد براي اين اثر انتخاب كرده، در روايت خيرالنسا پررنگ‌تر از تمام شخصيت‌ها خودش بدل به شخصيت مي‌شود، گاه بار فضاسازي بر دوش مي‌كشد و گاه در حكم عنصري براي تثبيت محتوا ايفاي نقش مي‌كند. يكي ديگر از نكات حايز اهميت خيرالنسا شيوه بهره‌ بردن از تاريخ است. جز آنكه اثر در كليتش از رسوم و باورداشت‌هاي كهن و فراموش شده، بهره مي‌برد و ردپاي باورداشت‌هاي مبتني بر عرفان نيز در آن پررنگ است، اما يكي از
نقطه عطف‌هاي زندگي شخصيت اصلي، با دوره تجدد آمرانه در ايران همزمان مي‌شود. درست لحظه‌اي كه خيرالنسا آوازه‌اش در سراسر كشور پيچيده، تجدد و پزشكان مدرن، راه بر ادامه كار او مي‌بندند. مرگ خيرالنسا اما كمي پس از مرگ شوهر و فرزندش كه در درمان آنها ناتوان بوده، رخ مي‌دهد. درست پس از آنكه جلد تيماج ناپديد مي‌شود، درد از سر و تنش مي‌رود و خودش آگاه مي‌شود كه مرگ خواهد آمد. انگار دردي كه با جلد تيماج آمده، درد آگاهي و دانستن رازهاي زندگي است و مرگ تنها زماني خواهد رسيد كه ذهن از اين آگاهي و دانستن تهي شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون