• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4429 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۰ مرداد

قصیده تهرانیه

افتاده گره به کار تهران

مجتبی احمدی

تقدیم به: «ملک‌الشعراء بهار» که چندین دهه پیش در یک رباعی با عنوان «شهر تهران» سرود: «شهری‌ست پر از همهمه و قالاقیل/ بهتان و دروغ و غیبت و فحش سبیل/ خستیم از این همهمه، ای گوش امان!/ مُردیم از این زندگی، ای مرگ دخیل!»1

 

آه از غمِ پر‌شمارِ تهران

زیبایی روزگار تهران!

دائم، دوَرانِ درد و دود است

در دایره دیار تهران

آخر به کدام سو روان است

با این عجله، قطار تهران؟!

بی‌واهمه رانده سمتِ دوزخ

هرکس که شده سوار تهران!

کو بادِ خنک از این جهنم؟

کو بوی خوش از بهار تهران؟

کو رونقِ سبزه‌زارهایش؟

کو روی چنار، سار تهران؟

هر سو که نگاه می‌کنی، چیست

جز حالتِ ناگوار تهران؟

من می‌گویم، شما نخندید2

بر حالِ خوشِ نزار تهران!

از حلقِ زمین رسیده تا عرش

از گندِ هوا، هوار تهران

آن «دیو سپید پای در بند»3

افتاده به دامِ مار تهران

خوانی است که کوه‌خوار دارد

ویلا شده کوهسار تهران

مانده‌است کلافه در ترافیک

افتاده گره به کار تهران

فرسودنِ جان و خستنِ تن

بوده‌است در انحصار تهران

در معرضِ باد، برج میلاد

شمعی شده بر مزار تهران

ناجورتر از فشار گور است

آری، به خدا، فشار تهران

سگ‌دو زدن است کارِ مردم

در پهنه گرگ‌وار تهران

ای وای اگر که برّه باشی

در چشمِ سگان هار تهران

با همتِ اهل خیر، گشته‌است

بر محورِ شرّ، مدار تهران

ترکیبِ دروغ با دریغیم

البته به ابتکار تهران

دیگر تو ببین که در نهان چیست،

این است چون آشکار تهران!

شیطان رجیم، دید و کف زد

با خنده، به افتخار تهران

برعکسِ خدا که بی‌توجّه

رد می‌شود از کنار تهران...

خاکم به دهان که کفر گفتم!

هم اوست یگانه یار تهران

بر دامنِ توست دستِ این شهر

ای حضرتِ کردگار تهران!

ای‌کاش که می‌شد ای خدا! «عشق»-

با حکمِ تو، شهردار تهران

تا بل شود از امید، سرشار

اخبارِ خبرنگار تهران

 

پی‌نوشت:

1. بهار در چند قصیده نیز از «تهران» می‌گوید و در این آثار هم، غالبا دلِ خوشی از این شهر ندارد. مثلا قصیده‌ای دارد با عنوانِ «تهران آفتی است» که در آن سروده: «آفت دین است و دانش‌، آفت ننگ است و نام/ الحذر ای عاقل از طهران! که طهران آفتی است»؛ یا در ابتدای قصیده بلند «پیام به یاران تهران» گفته: «ای صبا، رو به جانب تهران!/ دوستان را ز من سلام رسان/ دوست گفتم، ز گفت خود خجلم/ دوستی رخت بست از طهران»؛ و در قصیده «چگونه‌ای؟!» که با این مصراع شروع شده: «هان، ای فراخ عرصه تهران! چگونه‌ای؟!»، در ادامه از این شهر پرسیده: «ای گرک پیر! بهر مکافات خون خلق/ در زیر چنگ ضیغم غژمان چگونه‌ای؟!». و البته باید توجه داشت که محمدتقی بهار در سال ۱۳۳۰ از دنیا رفته و بدیهی است که در سروده‌هایش، اوضاع و احوال تهرانِ روزگار خودش را توصیف کرده و لذا ربطی به روزگار ما ندارد!

2. «من می‌گویم، شما بگریید» مصراعی است از «سیف فرغانی».

3. از مطلع شعر «ملک‌الشعراء بهار» برای دماوند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون