• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4440 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۴ مرداد

گفت‌وگو با اميد عليزاده، مسوول «پروژه فيشرآباد»

كجا ممكن است فيشر را پيدا كنم؟

گروه اجتماعي | «خيلي‌ها كه الان اينجا زندگي مي‌كنن نمي‌دونستن اسم اين محله فيشرآباد بود.» اين جملات را اميد عليزاده، مسوول «پروژه فيشرآباد» مي‌گويد. مي‌خواهد از پروژه صحبت كند اما ترجيح مي‌دهد صحبت در دل خود گالري گل بيندازد. از دفتر طراحي پايين مي‌رويم و در كه باز مي‌شود، بخار خشكشويي از كنار جوب آب بالا مي‌زند، بخاري كه از سال 1342 تا به حال در جوب خيابان «سپهبد قرني» و بالاي ميدان «فردوسي» تهران پخش مي‌شود. «خشكشويي پاكان» يا همان «كانادا اكسپرس» سابق را نشان مي‌دهد و مي‌گويد: «ما خودمون پنجاه ساله اينجا منبع تاريخ شفاهي توي اين منطقه بوديم.» سال‌ها مردم براي واگذاري كار شست‌و‌شوي لباس‌هاي‌شان به اين خشكشويي مراجعه كرده‌اند و خاطرات و داستان‌هاي‌شان را از زندگي در محله «فيشرآباد» كه امروز به محله «ايرانشهر» معروف است، تعريف كرده‌اند. همين خاطرات جرقه‌اي مي‌شود براي اينكه آقاي عليزاده، پسر صاحب خشكشويي به دنبال پيدا كردن هويت واقعي اين محله باشد. فيشر تنها سرنخ ماجراي آنهاست؛ سرنخي كه به گفته عليزاده برخي از اهالي فكر مي‌كردند، باغبان بود، اما پژوهش‌هاي تيم مطالعاتي اين پروژه خلاف اين ادعا را ثابت مي‌كند. حالا كه بخشي از فضاي اين خشكشويي در قالب يك نمايشگاه به معرفي هويت اين محله اختصاص داده شده است، گفت‌وگويي داشتيم با اميد عليزاده در مورد فعاليتي كه در قالب مسووليت اجتماعي به عهده گرفته است.

 

آقاي عليزاده چطور شد كه سراغ «فيشرآباد» رفتيد؟

پدر من يكي از اولين افرادي بود كه در اين خيابان كسب‌و‌كار راه انداخت و از سال 1342 در همين جا مشغول به كار بود. در تمام اين مدت مردم مي‌‌آمدند و صحبت مي‌كردند اما مي‌دانستم كه اين خاطرات و روايت‌ها از محله در جايي ثبت نخواهد شد و فرصتي براي دوباره شنيدن نخواهند داشت. من دوست داشتم اين خاطرات را جايي ثبت كنم. از طرفي حالا كه هويت محله‌ها و خاطرات جمعي در آنها در حال كمرنگ‌شدن است اهميت اين كار بيش از پيش شد. مردم مدت كوتاهي در يك محله ساكن مي‌شوند و تنها به كسب‌و‌كار و زندگي مي‌پردازند و بعد مي‌روند. بدون آنكه بفهمند به كجا آمدند يا نقشي در آن محل داشته باشند. طي همين گفت‌وگوها هميشه شايعات زيادي در مورد شخص فيشر مي‌شنيدم، مردم مي‌گفتند فيشر باغبان بود، خيلي‌ها هم اين حرف را مي‌زدند، برخي مي‌گفتند رجال دولتي و برخي هم مي‌گفتند مستشار نظامي بود. همين باعث شد برويم دنبال هويت فيشر و ببينيم اين فيشر كه بود و چرا به اين محله مي‌گويند فيشرآباد. فهميدن اين امر هم زمان بسيار زيادي برد.

مثلا چه سختي‌هايي؟

متاسفانه ما آرشيو درست و دايره‌المعارف قابل ارجاعي در اين زمينه نداريم. ما اطلاعات را مجزا پيدا مي‌كرديم و آنها را به‌طور ماتريسي به هم وصل مي‌كرديم تا ببينيم به جواب مي‌رسند يا خير، حتي ما دو ماه بر اساس يك مرد ديگري موسوم به فيشر جلو رفتيم و بعد ديديم اين شخص همان فردي نبود كه فيشرآباد به او منتسب است. ما سندهايي پيدا كرديم و با وصل‌كردن‌شان به هم فهميديم موسيو فيشر برخلاف فكر عموم باغبان نبود. همين كه اين ادعا را با سند و مدرك ثابت كنيم نزديك به يك‌سال زمان برد.

موسيو فيشر كه به قول شما نطفه اوليه شكل‌ گرفتن فيشرآباد را زد كه بود و چطور شد كه به اين محله گفتند فيشرآباد؟

موسيو فيشر طبق سندي كه ما پيدا كرديم، «محرر شانسلري سفارت اتريش- مجارستان» در ايران بود. در واقع او يكي از آخرين بازمانده‌هاي سفارت اتريش-مجارستان در ايران بود، با توجه به اينكه بعد از جنگ ‌جهاني اين امپراتوري از هم پاشيد، فعاليت كنسولگري اين امپراتوري هم در ايران متوقف شد، طبق سند ديگري ما فهميديم «موسيو فيشر» كسي بود كه اسناد باقيمانده از اين سفارت را تحويل گرفت. اما نكته اينجا بود كه از كجا معلوم اين فيشر همان فيشري بود كه اين منطقه به نام او زده شده بود. اين نكته را هم از نامه‌اي پيدا كرديم كه اين شخص به وزارت ‌خارجه زده بود. در اين نامه گفته بود باغ من در اراضي بهجت‌آباد در حال خشك ‌شدن است و به من آب نمي‌دهند. از طرفي در نقشه اردشير زارع كه مناطق بالاي حصار ناصري را نشان مي‌دهد، مي‌بينيم كه در شمال‌شرق ميدان فردوسي و كنار اراضي بهجت‌آباد نوشته شده است: «پيشر». با تطبيق اين منابع فهميديم فيشرآباد نام خود را از اين شخص گرفته است.

اما ماجراي باغبان ‌بودنش چطور رد شد؟

شخصي بود به نام موسيو پروتيوا. اين شخص باغبان سلطنتي اتريش - مجارستان بود. به ايران آمده بود تا در باغ‌هاي سلطنتي باغباني كند و چون با موسيو فيشر دوستي داشت، به دستور و توصيه فيشر در باغ‌هاي ديگران كار مي‌كرد. ما سندي هم پيدا كرديم كه حساب‌و‌كتاب اين شخص را در باغ‌هاي ديگران نشان مي‌دهد. به نظر مي‌رسد چون فيشر اين شخص را براي باغباني مي‌فرستاد، مردم فكر مي‌كردند فيشر خود باغبان بود.

شما تاكيد داريد كه اين پروژه مسووليت اجتماعي شماست، فكر مي‌كنيد دامنه تاثيرات شما تا كجا مي‌تواند باشد، براي مثال آيا مي‌توانيد خانه‌هاي ارزشمندي را مثل خانه‌‌اي كه آن را خانه شاملو مي‌خوانند به مردم محله بشناسانيد؟

لطفا تا سندي از اين خانه به نام شاملو نداريم اسم اين خانه را خانه شاملو نگذاريم، يك خبرنگاري گفت كه اينجا خانه شاملو بود و شعري براي آيدا هم با دست‌خط خود شاملو بر ديوار آن خانه هست. اما اگر چنين باشد چرا مدرك و مستند نداريم؟ من اصرار كردم به شهرداري منطقه كه آن ديواري را كه مي‌گويند شعر شاملو بر آن نوشته شده است، نشانم دهند اما گفتند رويش را با گچ گرفته‌اند. متاسفانه اين خانه خانه شاملو نيست. مادر شاملو به مدت دو تا چهار ماه در اينجا زندگي مي‌كرد و همين. براي چنين ادعاهايي بايد پژوهش شود و چنين داستان‌پردازي‌هايي پخش نشوند، زيرا همين مصاحبه‌ها و خبرها مي‌شوند مرجع رجوع افراد دولتي و علمي و بعد حرف‌روي حرفي مي‌آيد كه هيچ سندي ندارد.

خب فرض كنيم كه اين خانه خانه شاملو نيست، اما از لحاظ معماري در دل بافت محله تعريف مي‌شود و اگر تخريب و جاي آن ساختمان جديدي ساخته شود، اين بافت به تدريج از دست مي‌رود، آيا چيزي كه از آن با نام مسووليت اجتماعي ياد مي‌كنيد تنها به گذشته اين محله مي‌پردازد يا امروز محله را هم مي‌بيند؟

اگر پژوهش ما تمام شود بله ما خانه‌هاي واجد ارزش را مشخص مي‌كنيم. اما چيزي كه ارزش دارد خاطرات پشت اين خانه‌هاست نه صرف خود بناي آنها.

آقاي طالبيان وعده مساعدت به پروژه شما داده‌اند، اين وعده‌ها از طرف شهرداري و ديگر نهادها محقق شده‌اند؟

حمايت‌هاي معنوي زيادي از پروژه شده، اما به نظرم بهتر است بگذاريم پروژه خصوصي، خصوصي بماند و لزوما به منابع دولتي گره نخورد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون