• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4440 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۴ مرداد

پرواز مجسمه

آلبرت كوچويي

در دهه چهل و به دنبال آن دهه پنجاه خورشيدي استادان هنر به فرنگ رفته و برخي تحصيلات آنجا را آموخته، به ميهن برگشته و با خود انباني از «ايسم»ها را آورده بودند. ايسم‌هايي كه با عصر صنعت به سبب نياز آن جوامع در غرب، به دنياي هنر راه يافته بودند. ايسم‌هايي كه تمامي معيارهاي كلاسيك را در هم شكسته بودند و جوامع غربي تشنه آنها، آن را مي‌طلبيدند‌‌ كه در هنر و ادبيات به كار بگيرند. اين هجوم در نقاشي با مكتب «امپرسيونيسم» آغاز شد و به دنبال آن يورش «ايسم»ها بود كه تا به «آبستره» دامن كشيد.

براي دستيابي به اصول كلاسيك بايد رنج دوران مي‌كشيدند اما براي رسيدن به آخرين «ايسم» كه «اكشن پينتينگ»- پاشيدن اتفاقي رنگ بر بوم بود – سفري يك شبه بود. به هر روي، استادان با آموخته‌هاي فرنگ، درهاي «ايسم»ها را به روي هنرستاني‌ها و بعد دانشگاهي‌ها گشودند و طبيعي بود كه «سير» در اين وادي سهل‌تر بود. بسياري نام‌ها در آن دو دهه آمدند و از ذهن‌ها پاك شدند و زحمتكشان در هنر ماندند. از آنهايي كه عطاي نقاشي را به لقايش بخشيدند، «عبدالنبي» نامي بود كه به مجسمه‌سازي روي آورد بحق هم در آن دوران مجسمه‌ساز قدري شد.

بعد البته كارگاه و مجسمه‌ها را رها كرد و به فرنگ رفت كه ديگر بي‌خبر از او شديم. هم‌دوره «منوچهر نيازي» بود. چند مجسمه‌اي براي چند شهر ساخت و از جمله، يك پرنده غول‌آسا براي ميدان آرژانتين آن زمان چند سالي پس از آن برنده ساخت مجسمه‌اي از‌ «شاه عباس» براي اصفهان شد. چون رزومه از او خواستند، هر چه عكس و طرح بود زير بغل زد و به وزارت فرهنگ و هنر آن زمان ارايه داد. نمونه خواستند كه در اندازه‌هاي كوچك قبول نشد. در قد و قواره بزرگ مي‌خواستند. از آنجا كه الگويش ديوانگي‌هاي گوگن و ونگوگ بود، جرثقيلي كرايه مي‌كند و شب هنگام، مجسمه را از ميدان آرژانتين مي‌برد توي حياط ساختمان وزارت در بهارستان. داوران پذيرفته و اجازه ساخت را به او دادند. غروب مجسمه را به خاطر شلوغي و ترافيك مي‌برد به كارگاهش در جاده كرج تا شب هنگام، در جاي اصلي‌اش نصب كند. ونگوگ‌وار، تنبلي و ديوانگي نمي‌گذارد به سرعت جايگزينش كند. چند روزي مي‌ماند كه ناگهان روزنامه‌ها خبر دادند، پرنده ميدان پريد و رفت و يورش براي يافتن سارقان آغاز شد.

عبدالنبي كه مي‌بينيد، دزد مجسمه خود مجسمه‌ساز است آن را از ترس، در كارگاه مي‌پوشاند تا در فرصت مناسب ببرد سرجايش. حضرات كه نوميد از يافتن پرنده شدند، مجسمه‌ساز شبانگاهي ديگر، آن را- مجسمه پرنده را- مي‌برد و در جايش مي‌كارد و الفرار..... او مدت‌ها از آشكار كردن اين راز وحشت داشت... تا كه عيان شد و موجبات مسرت دنياي نقاشان و مجسمه‌سازان را فراهم كرد!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون