بهمناسبت اول ارديبهشت ماه «روز سعدي »
گفته سعدي دگر است
علي اصغر شعردوست
اختصاص روزي به نام شيخ اجل به پاسداشت مردي است كه در گذر تاريخ همواره براي همه ما آموزگارزندگي بوده است با همه جنبههاي آن و بدين جهت است كه براي ملت ايران و دوستداران زبان فارسي وفرهنگ ايراني هر روز، روز سعدي است و او هرگز از عرصه حيات فرهنگي و اجتماعي ما غايب نبوده تا ما بانامگذاري روزي بخواهيم به او حيات فرهنگي ببخشيم .
انتخاب روز اول ارديبهشت ماه هم كه بهار با تمام قامت چهره نشان داده است، نشان از ذوقِ كساني استكه با دنياي سعدي و زيبا دوستي او آشنايي دارند.
سخن كوتاه بنده در اين مقال از نوع ساده آن است اما تصور من آن است كه پاسخ دادن بدان دشوار استو آن اين است كه «چرا ملت ما سعدي را دوست دارند؟». البته هر ملتي مشاهير فرهنگي خود را دوست دارند، اما آن چه در خصوص سعدي بايد گفت، اين است كه سعدي نمود تمامت فرهنگ ما است و شاعري بايد بسيار والا مرتبه باشد تا بتواند آينه تمام نماي فرهنگ يك ملت باشد و سعدي اينگونه است، اگر باور نميفرماييد يك بارمجموعه ارزشمند امثال و حكم علامه دهخدا را ورق بزنيد. اين كتاب نشان دهنده حضور توليدكنندگان كالايفرهنگي است كه متعلق به گذشتگان است اما در زندگي امروز ما آفريدههاي آنها مورد توجه و عنايت است، بهديگر سخن اين كتاب نشان ميدهد كه از مجموعه نويسندگان و مشاهير گذشته سهم هريك در زندگيامروزين ما چقدر است. نگاهي كوتاه به اين كتاب كه به واقع تلخيص تمامي فرهنگ ايرانزمين است، نشانميدهد كه سعدي بر قله اين حضور ايستاده است و از فراز اين قله به گذشت قوافل ايام حيات فرهنگي ايرانزمين مينگرد و كمتر كسيهم شأن و هم مرتبه اوست. به اين اعتبار ميتوان گفت كه ملت ايران در طول تاريخفرهنگ خويش هيچ كس را همانند سعدي در جمع خود نپذيرفته است. هيچ كس را چون او محرم آنات ولحظههاي خلوت و جلوت خويش نداشته است و اين براي خداوند هنر مرتبتي بسيار عظيم است كه بتواند قلبو روح يك ملت را اينگونه تسخير كند.
خداوندان ملك سخن چگونه بايد خداوندي كنند تا دلهاي مشتاقان را صيد كنند، اما تنها چگونه سخنگفتن نيست كه صيادي دل و روح ميكند، از چه چيز سخن گفتن هم در اين قضيه نقش تعيينكننده دارد و باپاسخ به همين دو ويژگي است كه ميتوان به سوال اين بحث پاسخ داد كه چرا ما اين اندازه به سعدي و آفريدههاي هنري او عشق ميورزيم و با آنها زندگي ميكنيم. نخستين اصلي را كه بايد در بررسي آثار سعدي و آفريدههاي هنري او پيش چشم داشت، جامعيت آثارسعدي است، جامعيتي كه همه جنبههاي حيات را در بر ميگيرد. پادشاهان و وزرا و پيامبران و تاجران ودانشمندان و دهقانان و خلاصه همه و همه صنوف و طبقات اجتماعي در آثار سعدي حضور دارند. هيچطبقهاي از طبقات اجتماعي نيست كه با خواندن آثار سعدي نتواند نقش خود را در آيينه رفتار و اعمال يكي ازافراد، كه تيپها و طبقات اجتماعي را نمايندگي ميكنند، بازخواني نكند. به ديگر سخن آثار سعدي بازگو كننده حيات اجتماعي فرد، طبقه، يا گروه خاصي نيست. اين جامعيت تنها در قلمرو حضور طبقات و گروههاياجتماعي خلاصه نميشود، اعمال و رفتاري كه در آثار شيخ اجل توصيف و تحليل شده اند، همه نوع كارياعم از نيك و بد را در برميگيرد. در آفريدههاي سعدي سهم خوبي و نيكي و پارسايي بيش از بدي و ناراستيتوصيف شده، زيرا بناي جامعه و اخلاق اجتماعي بر حفظ ملكات اخلاقي و ارزشهاي معنوي و اعمال نيكاست اما اين امر به هيچوجه به معناي اين نيست كه بدي در آثار سعدي جايي ندارد و اين آثار پالوده وپيراسته از بيان هر نوع بدي است. مگر ميتوان نقش بدي را در زندگي آدمي ناديده گرفت؟ بدي همزاد نيكياست. مگر در جامعه بشري ميتوان، اجتماعي را دريافت كه در آن تبهكاري جايي نداشته باشد، مردم دروغنگويند، فحشا وجود نداشته باشد و همگان پاكيزهكار و پرهيزگار باشند؟ خداوند چنين جامعهاي خلق نكرده است و در جامعه انساني نيز چنين جامعهاي وجود ندارد، اينچنين جامعهاي تنها در ذهن نظامي گنجويشاعر بزرگ ايراني و تامس مور ميگنجد وگرنه در قلمرو زندگي اجتماعي تا بوده، همين وضع بوده و هميشهدر كنار راستي، ناراستي، در كنار شجاعت، زبوني و همراه آزادگي، خفت و نكبت بوده است. هنر بزرگ سعديهمين است كه گزارش او از زندگي گزارشي واقع گرايانه و عيني و ملموس است و صورت تجريدي ندارد. تجربه دگرگون شده زندگي و واقعيت تحريف شدهاي نيست كه خواننده نتواند با آن همدلي و همراهي كند.
اين نكته، لطيفهاي است ظريف و دقيق كه فهم آن نيازمند واقعگرايي و حقيقتجويي است و بدون دركدرست آن امكان تحريف و تخريب و احساس غرابت بسيار زياد است، چنان كه يكي از نامدارترينمستشرقيني كه سالها حيات خويش را صرف شناخت فرهنگ و ادبيات ايران كرده است، در كشف و درك حقيقت و علت نفوذ سعدي در دنياي ما ناكام مانده است و داوريهايي كه در خصوص سعدي كرده است، غيرقابل قبول و از نوعي ناهمدلي و غريبگي نشأت گرفته است. تبيين و توضيح تجربههاي مختلف حيات انساني نه نشان از ماكياوليگري سعدي دارد ونه بيان كننده خصلت زيركانه نيمه ديندار و نيمه دنياداران ايران، بلكهبيان واقعيت زندگي است. مگر دينداران هيچگاه گناه انجام نميدهند؟ يا مگر غير متدينين هرگز عزم كارپسنديده نميكنند؟ بيان پيچيدگيهاي روح آدمي با تبيين بسيط و ساده آن همخوان و همراه نيست و نتيجهايعايد نميشود. از همين جاست كه برخي از اهل علم به مطالعات غير بومي اعم از غربشناسي، شرقشناسي، بدون قرار گرفتن شخص در فضاي فرهنگي و كسب تجربههاي همدلانه، به چشم ترديد و سوءظن مينگرند. بسياري از داوريهايي هم كه امروز ما از تمدن مغرب زمين به عمل ميآوريم، از همين دست است و فاقدارزش واقعي است، همانگونه كه آثار غربيها نيز در توضيح و تفسير رخدادهاي حيات اجتماعي ما به علتكمبود همين تجربههاي همدلانه كمتر مورد عنايت و توجه قرار ميگيرد. هنر بزرگ سعدي همين است كهتجربههاي خويش را با چشمان همدلي و همراهي خواننده همراه ميكند. عبارت «افتد و داني» كه تكيه كلام همه ما در انتقال تجربههاي غيرمعمول حيات است، همان كيمياگري سعدي است كه نه در طلب مشروعيت بلكهبراي انتقال حس واقعي بودن تجربيات و اعمال و رفتار ما در زندگي به كار گرفته است. عبارت «افتد و داني»براي همه آنها كه بر اين كره خاكي زندگي ميكنند و هميشه در عوالم ماورا نميزيند ـ كه اصلا چنين اسكانيوجود ندارد ـ عبارتي است آشنا.
همين واقعگرايي است كه در حيات سعدي امكان زيست او را در قلمرو مختلف فرهنگي اعم از بلخ و غزنه و پنجاب و سومنات، گجرات و يمن و حجاز و حبشه و شام و آسياي صغير فراهم كرده است، حتي اگر سعديبه همه اين حوزهها سفر نكرده باشد و صرفا بيان هنري باشد، باز هم نشاندهنده استفاده سعدي ازتجربههاي فرهنگي مختلف است، در خلأ امكان پرواز وجود ندارد، هنر انسانهاي بزرگ اين است كه از همينخاك، جهان دگري بسازند و سعدي كسي است كه به اين مهم دست يازيده است. بر آن نيستم كه به شيوه«سوسياليستي» سعدي را شاعري اجتماعي بدانم اما حقيقت و جوهره آثار سعدي چه در حوزه بيان و چه درحوزه معنا چيزي جز گزارش واقعيت حيات آدمي نيست، حتي در حوزه بيان نيز سبكشناسان سخن سعديرا به صنعت «سهل و ممتنع» نسبت دادهاند و اين مناسبترين تعبير براي زندگي هنرمندانه است. سخن گفتنسعدي در دورهاي است كه از يك سو خاقاني شرواني نمونه نمادين دشوارگويي است و از سوي ديگر عصرآفرينشهاي صوفيانه است كه آثار آنان همواره احتياج به تفسير و تحليل دارد و هيچ خوانندهاي بدون كشفرموز مختلف نميتواند با نويسنده ارتباط فكري و هنري برقرار كند، اما بيان سعدي به رواني و دشواري وپيچيدگي روح آدمي است، مسافر جزيرههاي مختلف روح آدمي. سعدي هرگز در پي مغلق گويي و پيچيدهنويسي نيست اما هرگز كلام را به سطح گفتار نازل و غير ادبي تنزل نميدهد، اما شگفتي كار در اين جاست كهابزار و مصالح اين بناي شگفت و سترگ همان مصالح و ابزاري است كه مردم كوچه و خيابان از آن بهرهميگيرند. حتي در حوزه عناصر خيال نيز خيال سعدي فاقد بلند پروازيهايي است كه در آفريدههايهنرمندان درجه دوم و سوم زبان پارسي پيدا ميشود، ترديد نبايد داشت كه عناصر خيال در شعر شاعري همچون اثيرالدين اخسيكتي از تمامي شعر سعدي بيشتر و غريبتر و تازهتر است اما «گفته سعدي دگر است». اگر روزي كسي بتواند عناصر اين لطف و ملاحت را در حوزه بيان سعدي توضيح دهد، بيترديد كاري قابلستايش و ارجمند در قلمرو زبان فارسي انجام داده است، زيرا آنچه حافظ، همشهري سعدي را حافظ كرده، قابل احصا و برشمردن است، امتياز كار مولانا و نظامي گنجوي و ناصر خسرو و فردوسي قابل توضيحاست اما سعدي چنين نيست. اجمالا ميتوان گفت: سخن سعدي «آن» است، لطيفه غيبي غيرقابل توصيف. درهمه آثار سعدي نكته غيرقابل توضيح و لغت مهجور و دشواري كه پژوهشگر امروزي نياز به تحقيق و تدقيقدر آن احساس كند، وجود ندارد. دايره واژگان سعدي همان است كه در حوزه گفت و شنود مردم از آن استفادهميشود، البته پرواز روح، لحظههاي بيتابي و غليان و جوشش و پرگشودن در آفاقِ معنوي حيات زندگي ازسكوي پرتاب چنين واژگاني دشوار مينمايد، سعدي معماري است كه توانسته بدين مهم دست يازد، آدمي راگاه در اوج ميبيني با ادراكاتي متعالي و گاه در همين گستره خاك كه مهد آدمي است، با رفتاري كه ريشه درهمين خاك دارد بياوجي و پروازي اما ماندني دلانگيز و لذت بخش. بيهوده نيست كه آثار سعدي هنوز درماوراءالنهر و هند و پاكستان نخستين دريچهاي است كه فارسيآموزان بر گسترده فرهنگ ايران ميگشايند، طلاب و دانشجويان نخستين درسي كه ميخوانند، آثار سعدي است و دست نوشتههاي آثار سعدي ورقِ زرياست كه تنها كيمياگري چون سعدي توان ساخت و پرداخت آن را دارد. سعدي روايتگر هنرمندانه زندگي واقعي است، بيانكننده صادق و فرهيخته موقعيت آدمي بر كره خاكاست، ما چون زندگي را دوست داريم، روايتگر هنرمند آن را نيز دوست داريم و سعدي دوست داشتنيترين روايتگر حيات انسان است. بهرهاي از خدا دارد و سهمي هم از شيطان و بدانيم اگر شيطان نبود، زندگي چيزيكم داشت. از اين رو ما سعدي را دوست داريم.