• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4455 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱۲ شهريور

ادامه از صفحه اول

درختي اندر اقصاي زمستان

 

تا آمدم به خودم بجنبم، ديدم شيفته او شده‌ام.

نيمروزي در پاييز سال ۶۳، اخوان شاعر را از نزديك و در پياده‌رو كتابفروشي‌هاي جلو دانشگاه تهران ديدم. من و دوستم جعفر خادم، در تكاپوي چاپ مشترك و دونفره نخستين دفتر شعرمان بوديم كه يكي، دو ماه بعد، با نام «تعليق - يادآوري‌ها» منتشر شد و يك نسخه‌اش را هم در حياط دانشگاه هنرهاي زيبا، داديم به دختر بزرگ اخوان، لاله (شايد هم دختر كوچك ترش لادن) كه برساند به دست پدر كه رساند. آن موقع، شاعر ما، به گفته دخترش، درگير بيماري بود و در بستر.

اما اخواني كه من و رفيقم جعفر، جلو دانشگاه ديديم، شاعري بود ريزنقش و زيباچهر. موي بلند و سياه آويخته بر شانه، هيبت او را ديدني‌تر هم كرده بود. شرمگنانه از كنارش كه مي‌گذشتيم، سلامي گفتيم و او نيز مهربانانه، پاسخ ما را با سر تكان دادني نرم و لبخندي گرم داد.

براي من، اين تصويري سرشت‌نما از خود شاعر و شعرش مي‌نمود: تميز و زيبا و شريف و فروتن.

اخوان شاعري بزرگ و صاحب سبك بود. من حتي آن گرايش غيورانه‌اش، به تاريخ و فرهنگ گذشته ايران و زبان فارسي و خراساني را دوست دارم. در رويكردهاي گاه افراطي او نيز جنبه‌هاي زشت و زننده، كمتر ديده‌ام. كتاب‌هاي تحليلي و نظري‌اش را هم دوست دارم و بسيار برايم آموزنده بوده است خواندن‌شان. شنيدن شعرخواني‌اش هم با آن صداي گرم و لهجه شيرينش، برايم تجربه‌اي لذتبخش بود در حد شعرخواني شاملو. هنوز صداي گرفته و غمگينش در گوشم زنگ مي‌زند:

خانه‌ام آتش گرفته است آتشي جانسوز!

پيراستگي و پرداختگي شعر اخوان و شفافيت حسي‌اش، تاثيري شگفت در روح و روان من به جا گذاشته و بسيار پيش آمده است كه ناگهان و ناخواسته، سطرهايي از شعرهاي درخشانش را بلند بلند خوانده‌ام در خانه و خيابان و در تنهايي و ميان جمع. اين يعني تاثير شعر اخوان، عميق و ماناست.

از آن سو، شايد شعر او، آن چنان كه شعر برخي شاعران هم نسلش؛ چندان رو به امروز و فردا نداشته باشد. شعر اخوان، در خود به بسندگي و كمال مي‌رسد و بنابراين، چندان در پي جريان‌سازي نبوده است. ما شاعران دهه هفتاد، آن‌گونه كه براي مثال، از شعر نيما و شاملو و فروغ و رويايي، توشه برداشته‌ايم براي سفر شعري‌مان، از شعر اخوان برنداشته‌ايم. با وجود اين، من به شخصه، برخي رويكردهاي شعري‌ام را مديون دستاوردهاي شعري اخوان مي‌دانم. شعر اخوان، تكيه‌گاه و پشت و پناه شعر نسل من است.

او را شاعر شعر شكست ناميده‌اند و پر بيراه هم نيست اين، ولي براي من، شعر م. اميد، چونان درختي پايدار و سبز، در افق سر برافراشته است. من اين درخت گشن را دوست مي‌دارم. هم چنان كه خودش، مهرش به ميهن را به اين زيبايي به سخن درآورده است: تو را‌ اي كهن بوم و بر دوست دارم!


محيط زيست و خبرنگاران

مديران روابط عمومي اين سازمان اگر از دانش ارتباطات بهره برده‌اند بايد بدانند كه رسانه‌ها- حتي آنها كه منتقد سرسخت‌شان هستند- در نهايت بازوي مهم حفظ محيط زيست اين كشورند و ايجاد محدوديت و تفرقه و تعميق اختلاف‌ها خروجي دلپذيري نخواهد داشت. بحث بازنده و برنده هم نيست. خوشبختانه تا آنجا كه مي‌دانم، اين اختلاف ناشي از دعوا بر سر امتياز و رانت نيست و خبرنگاران منتقد صرفا در پي آن هستند كه حقوق صنفي‌شان رعايت شود و از سوي روابط عمومي سازمان مورد نظر براي‌شان محدوديت ايجاد نشود و در يك كلام به آنها بي‌حرمتي نشود. روابط عمومي هر سازماني ضمن حفظ منافع سازمان بايد مأمن و خانه خبرنگاران باشد. روابط عمومي سازمان محيط زيست هم مي‌تواند چنين ويژگي‌اي داشته باشد به شرط آنكه به خبرنگاران به چشم كارمند خودش نگاه نكند و تصور نكند كه از بام تا شام رسانه‌ها بايد ثناگوي سازمان باشند. اميدوارم مديران پخته سازمان به ميدان بيايند و به بخش روابط عمومي يادآوري كنند كه عذرخواهي و تغيير رويه كسي را حقير نمي‌كند و چه بسا مي‌تواند موجب بهبود رويه‌ها و تقويت همدلي در ميان دو طرف ماجرا شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون