• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4480 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۱۳ مهر

همي خواند آن كس كه دارد خرد - 10

جنگ، بيداد است

عليرضا قراباغي| شاهنامه با سه جنگ آغاز مي‌شود كه در اندازه‌هاي جهان اسطوره‌اي، مي‌توان همه آنها را جنگ جهاني ناميد. هر سه جنگ الگوي يكساني دارند: شاهزاده‌اي ازخودگذشته و صلح‌جو در بي‌گناهي كامل كشته مي‌شود؛ پدرش خويشتنداري مي‌كند و چشم به‌راه ‌زاده شدن نوه‌اي مي‌نشيند كه كين پدر را خواهد گرفت.

در نخستين جنگ، يك سوي جهان همه آدميان يعني كيومرث، سيامك و هوشنگ هستند و در سوي ديگر ديوها قرار دارند. جنگ دوم با ريختن خون ايرج به دست برادرانش آغاز مي‌شود و همه جهان كه فريدون آن را ميان سه فرزندش بخش كرده بود، در كين‌خواهي نواده ايرج درگير مي‌شوند. در جنگ سوم، جهان بزرگ‌تر شده است ولي باز هم كيخسرو كه نوه كاووس است، به خونخواهي پدر خود سياوش برمي‌خيزد و ايران، روم، توران، چين، هاماوران، مكران و آنسوي آب زره را در مي‌نوردد تا سرانجام در گرفتن انتقام پيروز مي‌شود و افراسياب را نابود مي‌كند.

فردوسي بزرگ، اين سه جنگ را هرچند ناگزير مي‌داند ولي از ريخته شدن خون هيچ انساني شادماني نمي‌كند و بر چيزي به ‌نام جنگ عادلانه مُهر تاييد نمي‌زند. حكيم طوس نشان مي‌دهد كه در هر جنگي، خون انسان‌ها بر زمين مي‌ريزد؛ طبيعت آسيب مي‌بيند و روح وحشيگري بر خوي انساني چيره مي‌شود. اين ديدگاه را در كين‌خواهي ايرج به‌روشني مي‌توان ديد. در تابلويي كه او در بيت‌هاي گوناگون ترسيم مي‌كند، چيزي جز چهره زشت جنگ نيست. در اين تابلو، كشته شدن انسان‌ها را مي‌بينيم:

بكشتند از ايشان فزون از شمار

همي دودِ آتش برآمد، چو قار

چنان شد، ز بس كشته و خسته، دشت

كه پوينده را، راه دشوار گشت

فسرده ز خون، پنجه بر دستِ تيغ

چكان قطره خون، ز تاريك ميغ

پي ژنده پيلان به خون اندرون

چنان‌ چون ز بيجاده باشد ستون

بسياري از آنان را كشتند و همه جا را آتش زدند تا اندازه‌اي كه دود، هوا را قيرگون كرده بود. دشت آنچنان از كشته و زخمي پر شده بود كه پويندگان به دشواري از آن گذر مي‌كردند. پنجه‌ها بر دسته شمشير از خون منجمد شده بود و از ابر سياهي كه با حركت سواران برپا شده بود، خون مي‌چكيد. پاي فيل‌هاي درشت‌اندام آنچنان در خون فرو رفته بود كه گويي ستون‌هايي از ياقوت سرخ برپا شده است. در اين تابلوي هولناك كه از سر و صداي جنگ به گفته فردوسي «همي كرّ شد مردم تيزگوش»، جاي شادماني را ناله شيپورهاي جنگي گرفته است و به‌جاي گُل، از زمين خون روييده است:

يكي بزمگاه است گفتي به‌ جاي

ز شيپور و ناليدن كرّناي

بيابان چو درياي خون شد، درست

تو گفتي كه روي زمين لاله رُست

در اين تابلو، زمين و آسمان از حركت سواران و حتي از سروصدا و وحشت جنگ، تيره و تار مي‌شود؛ دريا و صحرا آلوده مي‌گردد؛ طبيعت آسيب مي‌بيند و كشتي جهان به سوي غرق مي‌رود: « چنان تيره شد روز روشن ز گرد / تو گفتي كه خورشيد شد لاژورد / ز گرد سواران و آواي كوس/ هوا قيرگون شد؛ زمين آبنوس / همه روي دريا شده قيرگون / همه روي صحرا شده رودِ خون / هوا را تو گفتي همي برفروخت / چو الماس، روي زمين را بسوخت / زمين شد به كردار كشتي بر آب / تو گفتي سوي غرق دارد شتاب» از همه مهم‌تر بر اثر جنگ، خوي حيواني در انسان‌ها اوج مي‌گيرد. هر دو سپاه، شعارهايي چون «زمين را ز خون رود جيحون كنيم»، يا «همه كوه و هامون پر از خون كنيم» سر مي‌دهند و به گفته فردوسي:

سپه يكسره، نعره برداشتند

سِنان‌ها به ابر اندر افراشتند

همي چون پلنگان برآويختند

همه خاك با خون برآميختند

گرچه اين جنگ با پيروزي ايرانيان به پايان مي‌رسد ولي فردوسي حتي اين كين‌خواهي را هم بيداد مي‌نامد. شاهنامه به ما نمي‌گويد به خونريزي نياكان باستاني افتخار كنيم. آنچه به آن مي‌باليم، عفو عمومي منوچهر است كه به شكست خوردگان - چه گنهكار و چه بي‌گناه باشند - مي‌گويد: سر شما را نخواهيم بريد زيرا جنگ - يعني بيداد- به پايان رسيد؛ شد و گذشت!

فردوسي مي‌فرمايد لشكر شكست خورده سلم و تور، نماينده‌اي نزد منوچهر فرستادند و گفتند ما كشاورز و دامدار هستيم و برپايه خواست خود به اين جنگ نيامده بوديم. اكنون سر همه ما را در اختيار داري. اگر كشتن ما را مي‌پسندي چنين كن، گرچه بي‌گناهيم:

گروهي خداوند بر چارْپاي

«گروهي خداوندِ كشت و سراي/ سپاهي، بدين رزمگاه آمديم / نه بر آرزو، كينه‌خواه آمديم / كنون، سر به سر، شاه را بنده‌ايم/ دل و جان به مِهرِ وي آگنده‌ايم / گرش راي جنگ است و خون ريختن / نداريم نيروي آويختن / سران يكسره پيشِ شاه آوريم / همانا، همه بي‌گناه آوريم.» حكيم طوس، از زبان منوچهر ديدگاه خود را مي‌گويد: جنگ شايد ناگزير باشد ولي زيبا نيست. هرگاه بتوان از آن پرهيز كرد، بايد به دادگري و صلح روي آورد. انسان‌ها مي‌توانند هم‌نظر نباشند، حتي مي‌توانند دشمن يكديگر باشند ولي پسنديده نيست كسي كه قدرت دارد، بخواهد خون همه دشمنان خود را بريزد. جنگ و خشونت تنها در همان چارچوب ناگزير، ممكن است توجيه‌پذير باشد و اين چارچوب هرچه محدودتر شود، پسنديده‌تر است.

منوچهر تنها آنها را خلع سلاح مي‌كند و مي‌گويد گنه‌كار و بي‌گناه را بخشيدم. حتي اگر همه شما همچنان از من كينه داشته باشيد و دشمن ما باشيد، باز هم نيازي به خونريزي بيشتر نيست زيرا با پيروزي ما، جنگ و بيداد به پايان رسيده است:

شما‌گر همه كينه‌دارِ منيد

وگر دوستداريد و يارِ منيد

چو پيروزگر دادمان دستگاه

گنه‌كار شد رسته با بي‌گناه

كنون روزِ داد است؛ بيداد شد

سران را سر از كشتن آزاد شد

همه مهر جوييد و افسون كنيد

ز تن، آلتِ جنگ بيرون كنيد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون