• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4485 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۸ مهر

گفت‌وگوي «اعتماد» با عبدالمجيد ارفعي‌ متخصص زبان‌هاي باستاني

ميراث‌مان را به بهايي ناچيز مي‌فروشيم

نيلوفر رسولي

 

 

هزار و 783 گل‌نبشته هخامنشي پس از 84 سال دوري در روز 8 مهر امسال به ايران بازگردانده شدند. اين گل‌نبشته‌ها تنها بخش كوچكي از گنجينه 30هزار كتيبه و لوحي بودند كه سال 1312 در اختيار دانشگاه شيكاگو قرار گرفته بودند. با بازگشت اين الواح مسوولان ميراث فرهنگي وعده بازگرداندن باقي گل‌نبشته‌هاي هخامنشي را دادند و اين امر در حالي دستاوردي بزرگ تلقي شد كه در سايه اخبار نكته‌اي مهم مغفول ماند: «آيا مي‌توانيم اين كتيبه‌ها را بخوانيم؟» اين درحالي است كه به گفته عبدالمجيد ارفعي، پژوهشگر و متخصص زبان‌هاي باستاني، در حال حاضر افرادي كه توانايي خواندن زبان ايلامي را دارند به انگشتان يك دست هم نمي‌رسد.

دكتر ارفعي اولين پژوهشگر ايراني است كه كتيبه‌هاي گلين هخامنشي را در زمان دانشجويي خود در موسسه شرق‌شناسي شيكاگو خوانده است. ارفعي متخصص زبان‌هاي باستاني اكدي و ايلامي است و او را از جمله مهمترين مترجمان خط ميخي ايلامي در جهان مي‌دانند. در حالي كه بخشي از تاريخ و فرهنگ ما مي‌تواند لابه‌لاي رموز گلين اين سنگ‌نبشته‌ها باشد، آموزش زبان ايلامي جايي در آموزش آكادميك ما ندارد. ارفعي در گفت‌وگو با «اعتماد» با انتقاد از اين وضعيت مي‌گويد: «چه راه‌هايي كه مي‌بايست مي‌رفتند و نرفتند و به پس رفتند.» او با اشاره به اينكه گل‌نبشته‌هاي هخامنشي كه در مهرماه امسال به ايران بازگشتند همه خوانده شده‌اند و كار چنداني در قبال آنها باقي نمانده است نسبت به ديگر كتيبه‌هاي خوانده نشده ابراز نگراني مي‌كند: «ما اگر نتوانيم در ايران متخصص پرورش دهيم بايد فاتحه بقيه كتيبه‌ها را بخوانيم.»

 

اوايل مهرماه و بعد از كش‌و‌قوس‌هاي فراوان بالاخره هزا‌رو 783 لوح از گل‌نبشته‌هاي هخامنشي از امريكا به ايران بازگردانده شدند. شما تنها پژوهشگر ايراني هستيد كه اين گل‌نبشته‌ها را در دانشگاه شيكاگو خوانده‌ايد. تجربه خواندن اين گل‌نبشته‌ها چگونه بود؟

دو سال در دانشگاه پنسيلوانيا مقدمات زبان اكدي را آموختم و بعد متن‌هاي اكدي را خواندم. با توجه به اينكه گل‌نبشته‌هاي خزانه تخت‌جمشيد در دانشگاه شيكاگو بودند و براي اينكه بتوانم ايلامي بخوانم بايد دانشگاهم را عوض مي‌كردم. چنين شد كه دو سال تحصيل و بورس دانشگاه پنسيلوانيا را به مقصد موسسه خاورشناسي دانشگاه شيكاگو ترك كردم. در آن دانشگاه شخصي بود به نام ريچارد هلك كه من افتخار شاگردي ايشان را پيدا كردم. نزديك هشت سال در اين دانشگاه بودم و با شانس خوبي كه داشتم توانستم در اين مدت گوشه‌اي از دانش استادهاي بزرگ اين دانشگاه را فرابگيرم. در آن زمان استاد هلك روي اين گل‌نبشته‌ها كار مي‌كرد و من بعد از اينكه مدتي مقدمات زبان ايلامي را از ايشان آموختم شروع به خواندن آجرنوشته‌هاي چغازنبيل كردم.

در اوايل كار با دست‌نويس‌هاي خود به من آموزش مي‌دادند و گل‌نوشته‌هايي را در اختيارم مي‌گذاشتند تا از روي آنها نسخه‌برداري كنم. در اين مدت هم تلاش كردم كه خوب ببينم و خوب بنويسم. بعد از مدتي به من گفتند كه ديگر نياز به نسخه‌برداري ندارم و كتيبه‌هايي را كه خودشان نخوانده بودند به من دادند تا بخوانم. شبي 5 كتيبه را در خانه يا دانشكده مي‌خواندم و صبح فردا به عنوان درس تحويل مي‌دادم.

اطلاعات اين گل‌نبشته‌هايي كه با همكاري استادتان خوانديد منتشر شدند؟

بله منتشر شدند. وقتي من شروع به خواندن كردم دست‌نويس‌ها را داده بودند به چاپخانه. من سال 1967 شاگرد ايشان شدم و سال 1969 هم كتاب‌شان درآمد. آن زمان هم نه واژه‌نامه‌اي دستم داشتم و نه چيز ديگري. هر چيزي كه آموختم شخص ايشان به من ياد دادند.

در يكي از گفت‌وگوهاي‌تان ذكر كرده بوديد كه آن دوران چنان فشاري را تحمل مي‌كرديد كه زخم معده گرفتيد. براي آموختن زبان ايلامي و خواندن اين گل‌نبشته‌ها چه مسيري را طي كرديد؟

دليل آن زخم‌معده كه خوانديد اين بود كه من در دانشگاه پنسيلوانيا بورس بودم اما چون دانشگاهم را عوض كردم اين بورس ديگر به من تعلق نگرفت و زندگي سخت شد. وقتي وارد دانشگاه شيكاگو شدم براي يك سال شادروان خانلري مقداري از هزينه‌هاي من را از بنياد فرهنگي ايران تقبل كردند كه اين مقدار جزيي بود. مقدار جزيي ديگري را هم شادروان عزت‌الله نگهبان در اداره فرهنگ و هنر سابق كمك كردند و براي يك سال حدود هزار و 200 دلار به من دادند. ولي خودم هم در دانشگاه شروع به كار كردم و درس مي‌دادم. به جهت اينكه نمره‌هايم در دانشگاه بد نبود بعد از ترم دوم بورس شدم و زندگي راحت‌‌تر شد.

آشنايي شما با دكتر عزت‌الله نگهبان چطور بود؟

آشنايي من با شادروان نگهبان به دانشگاه تهران مي‌رسد. كلاس‌هاي ما در دانشكده (ادبيات) در همسايگي گروه باستان‌شناسي بود. روزي با جمعي از دوستان در دفتر باستان‌شناسي بوديم. آنجا سه مجسمه بود كه دوتاي آنها از ميكل‌آنژ بودند. مجسمه‌ها را گذاشته بودند آنجا كه بچه‌ها طراحي ياد بگيرند. آن روز ديدم كه يك تكه از دست مجسمه موسي كار ميكل آنژ شكسته است. پيشنهاد مرمت مجسمه را دادم و استاد نگهبان پذيرفتند. من به كمك عكس‌هايي كه در دانشكده هنرهاي زيبا پيدا كردم توانستم ساق دست مجسمه موسي را كه شكسته شده بود، ترميم كنم و همين شد بهانه‌اي براي آشنايي بيشتر ما با هم. من تنها دانشجوي ادبيات فارسي بودم كه آقاي دكتر نگهبان موافقت كردند يك هفته با ايشان بروم حفاري تپه مارليك. دكتر نگهبان خوزستاني بودند و ارادت خاصي به اين منطقه داشتند. همانجا هم بود كه عكاسي را از آقاي رستمي‌پور فرا گرفتم و مديون‌شان هستم. ايلامي‌ها هم بيشتر در سرزمين خوزستان ساكن بودند.

سفر به تپه مارليك شما را به فرهنگ و زبان ايلامي علاقه‌مند كرد؟

دكتر خانلري به من توصيه كردند كه به جاي خواندن ديگر زبان‌ها بروم سراغ زبان ايلامي. استاد پورداوود هم اين توصيه را تاييد كردند. استاد خانلري و استاد پورداوود هميشه براي من در مقام استادي بودند. آن زمان استاد مقام بالايي داشت و ما هميشه مودب و دست‌بسته مقابل‌شان مي‌ايستاديم، امروز نمي‌دانم چطور است.

زبان ايلامي در ايران امروز چه جايگاهي دارد؟ چقدر پژوهشگر داريم و چقدر اين زبان را مي‌دانيم؟

شايد تعداد افرادي كه مي‌توانند زبان ايلامي را بخوانند به تعداد انگشتان دست نرسد. افرادي هم كه به دنبال آموختن اين زبان هستند عموما دو دسته‌اند. دسته اول آنهايي هستند كه ابراز تمايل‌شان به آنچه كه از بين‌النهرين به جا مانده است به دليل ارتباط تاريخي اين منطقه با دين يهودي است و به همين دليل بسياري از بزرگان اين رشته يهودي هستند. خب شايد اول چنين گرايشي باشد اما افرادي كه با اين پس‌زمينه وارد رشته مي‌شوند بعدها به زمينه‌هاي ديگري كشيده مي‌شوند، مثلا يكي روي نجوم يكي روي تجارت و يكي روي حقوق اين دوره كار مي‌كند و تمايل اوليه فراموش مي‌شود. دسته دوم هم منحصرا به افرادي برمي‌گردد كه به ايران تعلق‌خاطر دارند و سرشان درد مي‌كند براي اين مسائل زبان‌شناسي. شايد در حال حاضر به اندازه انگشتان يك دست هم افرادي نباشند كه روي زبان ايلامي كار مي‌كنند.

آيا زبان ايلامي در ميان زبان‌هاي باستاني دانشگاه‌هاي ايران تدريس نمي‌شود؟

خير. در چين تدريس مي‌شود و از من هم دعوت كردند اما اينجا نه.

مي‌توانم دليل اين كار را بپرسم؟

از خودشان بپرسيد نه از من. شوراي عالي فرهنگ وزارت علوم بايد بداند وقتي اين تعداد كتيبه‌ داريم، افرادي هم بايد باشند كه اين كتيبه‌ها را بخوانند. اما هيچ‌وقت اين تمايل ديده نشده است.

يعني در حال حاضر از نيروهاي جوان كسي را نداريم كه بتواند اين كتيبه‌ها را بخواند؟

خير. البته اين كتيبه‌هايي كه به كشور وارد شده قبلا توسط دكتر هلك خوانده شده و كار چنداني ندارند. اما مقدار زيادي كتيبه نخوانده داريم كه نياز به كار دارند.

اين كتيبه‌ها چه اطلاعاتي به دست مي‌دهند؟

همان‌طوركه گفتم اين كتيبه‌ها متون اداري و متعلق به اداره ماليه ايالت فارس هستند. البته اين ايالت فارس بزرگ‌تر از استان مثله‌شده امروزي است. فارس از زمان ساسانيان و بعد از اسلام و تا حدود ناصرالدين‌شاه بود و از نمكلان سيرجان ادامه پيدا مي‌كرد تا رود كارون.

شما مدتي در تالار كتيبه‌هاي موزه ملي مشغول به كار بوديد. آيا موزه ملي توانايي نگهداري اصولي از اين كتيبه‌ها را دارد؟

بله هم توانايي نگهداري هست هم عكسبرداري. فقط توان خواندن‌شان نيست.

آيا شما را در جريان بازگرداندن اين كتيبه‌ها گذاشتند؟

به من گفتند در نشست خبري بروم و من گفتم كه نمي‌آيم.

به نظرتان اگر ديگر كتيبه‌ها به ايران برگردد امكاني براي توجه به زبان ايلامي به وجود مي‌آيد؟

تا كي شود كه آن امريكايي‌ها كه سود مي‌برند حاضر شوند اين گل‌نبشته‌ها را به راحتي تحويل دهند. سود مالي و شهرت، سالي چندين ميليون دلار براي‌شان درآمد دارد. چرا اينها را پس دهند. مگر ديوانه‌اند؟

آموزش خطوط باستاني ايراني چه راهي را مي‌توانست برود و نرفت؟

چه راه‌هايي كه بايد مي‌رفتند و نرفتند و به پس رفتند. دوران دانشجويي و سر كلاس‌‌هاي ليسانس ما اوستا مي‌خوانديم. فارسي باستاني مي‌خوانديم. پهلوي مي‌خوانديم و همراه آن ريشه واژه‌هاي ايراني را ياد مي‌گرفتيم. تاريخ زبان فارسي را ياد مي‌گرفتيم اما امروز چطور؟ برويد از دانشجوي دكتراي ادبيات فارسي ريشه كلمه فارسي را بپرسيد و ببينيد مي‌داند يا خير. آيا آنها يك كلمه پهلوي يا اوستا خوانده‌اند تا ببينند اين زبان در گذشته چطور بود؟ متاسفانه در اين سال‌ها جز پسرفت چيزي نديده‌ام.

كاوش‌هاي باستاني در چند سال اخير را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

در اين مورد نمي‌توانم نظر دقيقي بدهم اما خاطرم هست زماني كه دكتر فيروز باقرزاده رييس باستان‌شناسي ايران بودند، گروه زيادي از ايراني‌ها و خارجي‌ها مي‌آمدند و در مكان‌هاي مختلف حفاري مي‌كردند. آنها مجبور بودند سالانه از عملكرد خود گزارش دهند و اين گزارش‌ها را در كنفرانسي ارايه مي‌كردند كه همه اينها با رفتن ايشان دود شد. فكر مي‌كنم در حال حاضر مقدار خيلي كمي از مكان‌هاي ناشناخته را حفاري مي‌كنيم و به نظرم هزينه خيلي كمي براي اين كار داريم و هر سال هم گزارشي منتشر نمي‌كنيم. ممكن است شخصي 5 سال پيش حفاري كرده باشد اما گزارشش هنوز منتشر نشده باشد.

فكر مي‌كنيد اگر همين روال مسكوت‌ماندن آموزش زبان ايلامي طي شود، در آينده شاهد چه نقصان‌هايي خواهيم بود؟

ما اگر نتوانيم در ايران متخصص پرورش دهيم بايد فاتحه بقيه كتيبه‌ها را بخوانيم. نبايد هميشه چشم‌مان به يك خارجي باشد كه بيايد و اين گل‌نبشته‌ها را بخواند. وقتي خودمان در ايران مي‌توانيم چنين كاري كنيم چرا بايد منتظر باشيم فلان شخص از امريكا و اروپا سر برسد و يكي دو كتيبه بخواند و برود. متاسفانه روال اين‌طور است كه مي‌گويند چرا روي چنين چيزي سرمايه‌گذاري كنيم. بدبختي اين است كه ما به آنها بيشتر بها مي‌دهيم تا به خودمان. چند سال پيش با دانشگاه تهران توافقي كردم تا بيستون را دوباره نسخه‌برداري كنيم. كار را شروع كرديم. بعد از 14 ماه تازه پيش‌پرداخت دادند و بعد گفتند كه بايد قرارداد جديد ببنديم. هرچقدر منتظر مانديم خبري از قرارداد جديد نشد. فهميديم كه با يك خارجي كه ايلامي هم نمي‌داند قرارداد بسته‌اند. 12-10 سال هم مي‌گذرد و هنوز گزارش آن چاپ نشده است.

از ميراث به جا مانده از ايلاميان مي‌توان به زيگورات‌ها مثل چغازنبيل شوش اشاره كرد. چه زيگورات‌هاي ديگري در ايران از ايلاميان به جاي مانده است؟

شايد در ايران زيگورات ديگري به بلنداي چغازنبيل و ده نو نداشته باشيم، اما در بوشهر و محل استقرار فعلي نيروي دريايي مي‌توان اثرات يك چغازنبيل بزرگ را مشاهده كرد. در اين محل هم آجرنوشته‌هاي بسياري پيدا مي‌شود. متاسفانه همه مناطق ايران از نظر باستان‌شناختي كاوش واقعي نشده است. شايد خيلي مكان‌هاي ديگر داشته باشيم كه زيگورات‌ها محو شده باشند اما زيربناهاي آنها موجود باشد. آجرنوشته‌هايي كه كشف مي‌شوند مي‌توانند بگويند كه اين محل يا زيگورات بوده است يا يك نيايشگاه. به اين دليل كه در آن زمان توليد آجر به سوخت نياز داشت و كار ساده‌اي نبود. نمي‌شد براي توليد آجر ني‌هاي كنار رود را بريد و به سوخت تبديل كرد. به همين دليل آجرها را در جايي استفاده مي‌كردند كه مي‌خواستند دوام داشته باشد.

جداي از اين ميراث معماري ايلامي‌ها، فكر مي‌كنيد آثار ديگري كه از دوران باستان به ما رسيده‌اند، مثل قانون حمورابي، افسانه آفرينش و گيلگمش چه آموزه‌اي براي امروز ما مي‌توانند داشته باشند؟

براي امروز ما هيچ‌كدام از آنها فايده ندارند مگر اينكه بخواهيم از گذشته و دانشي كه در گذشته داشتيم آگاهي پيدا كنيم؛ البته بايد بگويم خواه‌نا‌خواه زيربناي فرهنگ امروزي ما و هرآنچه هستيم در گذشته است. گذشته يك هرمي است كه هي ساخته مي‌شود و روزبه روز بالاتر و بالاتر مي‌رود و اگر زيربناها را بهتر بشناسيم مي‌توانيم اين هرم را بهتر بالا ببريم. آفرينش در بين‌النهرين ربطي به فرهنگ ما ندارد اما بالاخره همسايه بودند و هنوز هم مي‌توانيم اثر آنها را در دنياي امروز ببينيم. ساعت 360 درجه دارد. يك روز به دو بخش 12 ساعته تقسيم مي‌شود. اينها تمام مبناهاي سومري دارند. ترسيم دايره به 360 درجه، مضربي از 60 داشتن، 60 ثانيه، 60 دقيقه. تمام اينها سومري هستند. ما هفته‌ها را مديون بابلي‌‌ها هستيم. بابلي‌ها بودند كه ستاره زهره را حدود 2600 سال قبل از ميلاد رصد كردند. كره آسمان را به سه قسم تقسيم مي‌كنيم. 23.5 بالاي خط استوا و 23.5 درجه پايين خط استوا و اين تقسيم‌بندي از بابلي‌ها به ما رسيده است. طراح اوليه شكل‌هاي آسماني بابلي‌ها بودند و بعدا يوناني‌ها در زمان هخامنشي‌ها با آشنا شدن با فرهنگ كشوري كه بابل هم يكي از آن بود با اين مصاديق آشنا شدند و اگر هخامنشي‌ها نبودند به اينجا نمي‌رسيدند. پايه‌هاي زندگي ما روي زندگي گذشتگان بنا شده است. حالا بعضي علاقه دارند شناخت پيدا كنند و بعضي ندارند.

بله بعضي علاقه ندارند و به ميراث فرهنگي چندان اعتنايي ندارند. رفتار امروز ما در برابر ميراث‌فرهنگي و تخريب‌هاي هرروزه را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

اول بگوييد چه كسي اين ميراث را خراب مي‌كند؟ خيلي جاها هست كه ميراث فرهنگي، سازمان زمين‌هاي شهري، فرمانداري و ديگر دستگاه‌هاي دخيل ايستادند تا ساختماني تخريب نشود اما برخي شبانه با بولدوزر مي‌ريزند و نگهبانان ميراث را هم كتك مي‌زنند. چرا بايد خانه دوره ايلخاني را خراب كنيم؟ به اسم گسترش خيابان؟ به اسم ساخت يك مجتمع تجاري؟ اينها ظلم است و ناداني. ميراث نه به اندازه كافي بودجه و نه نگهبان دارد كه از اين ميراث حفاظت كند. اين وظيفه ما است كه از ميراث‌مان نگهداري كنيم. متاسفانه ما ميراث‌مان را به بهايي ناچيز مي‌فروشيم. به دليل مسائل ديگر. دردناك است.

راه چاره چيست؟

بايد دايره بينش خود را وسيع كنيم. متاسفانه دايره بينش ما تنگ است. در داستان جيرفت چقدر اشيا از كشور خارج شد؟ آن زمان نه عرق ملي بود كه از خروج اين اشيا جلوگيري كند و نه افرادي كه اين اشيا را كندند و بردند توجهي به آثار فرهنگي مملكت‌شان داشتند. اين آثار را چه كسي از جيرفت خارج كرده است؟ من و شما و ديگران برده‌ايم. براي يك كشور شرم‌آور است كه تيشه به ريشه گذشته خود بزند. مهم نيست كه اين آثار به چه دوره‌اي تعلق دارند، همه اينها ميراثند و ميراث عزيز است و ديگر پديد نمي‌آيد. از 1500 تپه باستاني در خوزستان كمتر از 500- 400 مورد مانده است. همه آنها به بهانه‌هاي مختلفي تخريب شده‌اند. كار امروز هم نيست. قبلا هم حفاري‌هاي قاچاق زياد داشتيم، الان هم داريم. مقصر و چاره خودمان هستيم و خودمان. حالا هر مساله‌اي هم كه باشد، باشد. اين نظر من است.


تا كي شود كه آن امريكايي‌ها كه سود مي‌برند حاضر شوند اين گل‌نبشته‌ها را به راحتي تحويل دهند. سود مالي و شهرت، سالي چندين ميليون دلار براي‌شان درآمد دارد. چرا اينها را پس دهند. مگر ديوانه‌اند؟

چه راه‌هايي كه بايد مي‌رفتند و نرفتند و به پس رفتند. دوران دانشجويي و سر كلاس‌‌هاي ليسانس ما اوستا مي‌خوانديم. فارسي باستاني مي‌خوانديم. پهلوي مي‌خوانديم و همراه آن ريشه واژه‌هاي ايراني را ياد مي‌گرفتيم. تاريخ زبان فارسي را ياد مي‌گرفتيم اما امروز چطور؟

زماني كه دكتر فيروز باقرزاده رييس باستان‌شناسي ايران بودند، گروه زيادي از ايراني‌ها و خارجي‌ها مي‌آمدند و در مكان‌هاي مختلف حفاري مي‌كردند. آنها مجبور بودند سالانه از عملكرد خود گزارش دهند و اين گزارش‌ها را در كنفرانسي ارايه مي‌كردند كه همه اينها با رفتن ايشان دود شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون