• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4485 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۸ مهر

«امروز، روز خوبي است براي مردن» نمايشي كه لازم نيست ببينيد

توريست‌هاي تئاترِ وطن

بابك احمدي

 

 

نور تماشاگر مي‌رود و صداي ضبط شده شخصيت زن در تاريكي براي حضار play مي‌شود. صدايي كه به شما القا مي‌كند از زير ويرانه‌اي برمي‌خيرد، زن زير آوار دفن شده اما همچنان نفس مي‌كشد. صحنه بعد به صاحب صدا اختصاص دارد كه داستان بازگشتش به خانه پدري را روايت مي‌كند و همزمان دوربين و تصوير ظاهرا مستند به كار مي‌افتد.

كارگردان زاويه ديد اول شخص (POV) را براي پيشبرد اين بخش از ماجرا برمي‌گزيند (تمهيدي كه پيش‌تر در نمايش «شنيدن» به كارگرداني اميررضا كوهستاني ديده بوديم) و با اين شيوه ما به راهروهاي خانه‌اي قديمي دعوت مي‌شويم، به طبقه بالا مي‌رويم، در اتاقي كه وسايل زندگي فرد ديگري چيده شده است. وقتي مالك ايران نبوده، بنگاه‌دار فرصت‌طلب خانه را به فرد ديگري اجاره داده؛ معرفي شخصيت دومِ نمايش كه او نيز يك زن است.

ديري نمي‌گذرد كه مالك و مستاجر رودررو مي‌شوند و حالا از اينجا به بعد لابد بايد شاهد روشن شدن موتور روايت (و اجرا) باشيم.

ميراث‌دار خانه دختري است سي‌وخرده‌اي ساله كه به زن ميانسالِ تنهاي درمانده بي‌كس! پناه مي‌دهد و برخلاف جنجال ابتداي فيلم! وسايل او را به خيابان نمي‌ريزد.

اجرا از اين مقطع به‌واسطه مونولوگ‌هاي دو شخصيت (روي پرده و روي صحنه) ادامه پيدا مي‌كند. خاطره‌گويي مصيبت‌هايي كه بر دومي گذشته و مصيبت‌هايي كه بر سر اولي (زن جوان) آوار شده درنهايت با صداي انفجار ناشي از تخريب خانه همراه مي‌شود.

كارگردان بار ديگر مخاطب را به مناسبات ابتداي اجرا بازمي‌گرداند. نور صحنه مي‌رود و ما مي‌مانيم در تاريكي با همان مونولوگ ابتداييِ صداي دختر جوان زير آوار. پايان‌بندي بصري، پلاني از حركت موريانه زير پوست ديوار خانه و تمام.... تاسف‌آور نيست؟! از هر دو منظر روايت و تمهيدات اجرايي كه كارگردان برگزيده مي‌گويم، تاسف‌آور نيست؟ اين حجم از واپس‌گرايي و ساختن اجرايي كه در همان مناسبات ابتدايي‌اش، يعني دو زن كه در خانه‌اي قديمي به هم مي‌رسند و تا انتها روي صحنه مونولوگ مي‌گويند غريب است. اجرا حتي براي يك لحظه قدمي به پيش نمي‌رود. چيدمان اجرا (مطمئن نيستم كه واقعا مهندسي خاصي در كار بوده) با وجود روان به‌هم ريخته‌ شخصيت‌ها اصلا واجد لايه‌ها و زواياي قابل اشاره‌ نبود.

حال آنكه مدعي است روان فروپاشيده بخشي از نسل‌هاي گذشته از زنان اين مملكت را به نمايش گذاشته و قاعدتا بايد جاي 60 دقيقه ميزانسن‌هاي تكراري، طراحي پيچيده‌تري درنظر مي‌گرفت، آن‌هم تكراري كه به‌ هيچ ‌وجه با مناسبات زندگي ملال‌آور شخصيت‌هاي درون داستان پيوند برقرار نمي‌كرد. اين چند خط را نوشتم، بدون اشاره به هيچ ايسم، مكتب و جريان نظري تئاتري تا به شيوه‌اي از توليد براي مخاطب خارجي اعتراض كنم.

كاري كه كمال هاشمي، كارگردان نمايش «امروز، روز خوبي است براي مردن» در پيش گرفته است. نگاه گروه نويسندگان و كارگردان اين نمايش به زن ايراني به‌شدت توريستي، بي‌هويت و نشان‌دهنده عدم درك عميق از مناسبات تئاتري و سياسي-اجتماعي حال حاضر جامعه است. بي‌توجه به مناسبات ايران حتي در بروشور و تبليغات نمايش نيز به چشم مي‌خورد.

«بخشي از نقد انيس دوپف در مجله فرانسوي موومان بر نمايش: «امروز، روز خوبي است براي مردن» در فستيوال فيلاتوره، مولوز، فرانسه 2018» آوردن يادداشت يك خارجي در صفحه فروش بليت نمايش پيشاپيش به ما مي‌گويد جمال و كمال هاشمي هويت و اعتبارشان را از تعريف و تمجيد منتقد! فرانسوي مي‌گيرند، به همين دليل من هم رويكرد نگارشيِ مشابه همان روزنامه‌نگار فرانسوي را در پيش گرفتم، منتها در جهت عكس. چرا؟ به اين علت كه اينجا ايران است، يكي از كشورهاي خاورميانه با پيچيدگي‌ها، درام‌ها، تراژدي‌ها و گرفتاري‌هاي خاص خودش. به همين نسبت رويكرد روزنامه‌نگار اهل خاورميانه نيز بايد با رويكرد مكش مرگِ منِ! آن ديگريِ غربي تفاوت كند.

همان‌طور كه سليقه كارگردانان پيش‌رو در تئاتر ايران روز به روز به سوي طراحي پيچيده اجرا و انتخاب مضمامين پيچيده‌تر سوق پيدا كرده است. اين گروه اگر گوش چشم به شيوه اجرايي اميررضا كوهستاني در تئاتر داشت -كه داشت- هم بايد دقيق‌تر از اين عمل مي‌كرد. درست كه دو تجربه اخير كوهستاني يعني «شنيدن» و «بي‌تابستان» با نگاه به مسائل مرتبط با زنان جامعه معاصر ما روي صحنه رفته، اما چرا گروه توجهي به توانايي منحصر به فرد كوهستاني در خلق موقعيت‌هاي پيچيده رواني و روايي ندارد؟ فرم و محتواي اجراهاي كوهستاني با يكديگر پيوند عميق برقرار مي‌كنند و بر همين اساس همچنان از اجراهاي مشابه يك سروگردن بالاتر مي‌ايستند.

حتي شمايل توليديِ كار برادران هاشمي نيز بي‌توجهي به مناسبات تئاتر ايران را نشان مي‌دهد. در شرايطي كه همه گروه‌ها براي توليد با مشكلات مادي دست و پنجه نرم مي‌كنند و ساده‌ترين و اولين حساب و كتاب‌شان تلاش براي بازگشت هزينه‌هاي صورت گرفته است، كارگردان اين نمايش در پايان روي صحنه مي‌آيد و خطاب به تماشاگران مي‌گويد (نقل به مضمون): «برعكس امشب كه سالن شلوغ است، روزهاي قبل تماشاگر زيادي نداشتيم.»

در ادامه ماجرا هم تعارف بي‌موردِ: «گرچه كم بودند اما كيفيت بالايي داشتند.» اين يعني نمايش بعضي شب‌ها اصلا تماشاگر نداشته اما براي چه كسي اهميت دارد؟ حتي اگر تماشاگر نباشد و روي صحنه نرفتيم هم مشكلي نيست. انسان معاصر ايراني براي كارگردان اين نمايش ابدا اهميت ندارد، چراكه او ترجيح مي‌دهد همان تصوير كليشه‌اي زن شكست خورده در تمام ساحت‌هاي عشق و زندگي مشترك و... را به تصوير و نه اجرا در بياورد.

دقيقا همان تصويري كه آن ستون‌نويس فرانسوي در جشنواره فلان منتظر است از انسان بدبخت و خانه خراب خاورميانه تماشا كند. خوراكي كه ناخوداگاه انسان غربي شبانه‌روز از ويرانه‌هاي سوريه و عراق و فلسطين دريافت كرده است.

حالا كارگردان ما هم خانه خراب و آوار ايراني را براي تماشاگر خارجي به ارمغان آورده، پس نويسنده فرانسوي بايد هم سپاسگزار و خشنود باشد. به برادران هاشمي پيشنهاد مي‌كنم حداقل همين صفحات فضاي مجازي را با دقت بيشتر تورق كنند و خوب با چشم كاملا باز ببينند زن و دختر ايراني نه تنها زير آوري مدفون نشده، بلكه براي رسيدن به خواسته‌ها و روياهايش، دوشادوش و بعضا پيشاپيش مردان جامعه معاصر ما در حركت است. به ايران بازگرديد و از داخل به جريان‌ نگاه كنيد. توريست نباشيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون