• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4502 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۱۳ آبان

نگاهي به نمايش «اُسلو» به كارگرداني يوسف باپيري

اُسلو، نيويورك، تهران

اميد طاهري

الف/ زمان و مكان نقشمند در زايش معنا

اسلو نمايشي است كه به‌ شدت با زمان و مكان اجرا در اصطكاك است. اسلو را اگر بدون زمينه‌اش ببينيد، بسياري از معاني اثر مخفي باقي مي‌مانند. يوسف باپيري و گروه تئاتر تازه در تازه‌ترين اثر خود، مخاطب را به مذاكره دعوت مي‌كند نه تماشا. اين اجرا با توجه به زمينه‌اش، هرگز نمي‌تواند يك سو بايستد و مونولوگ باشد. در قدم اول، اين كارگردان است كه با متن مذاكره مي‌كند. نمايشنامه اسلو نوشته جي.تي.راجرز يك چيز است و نمايشنامه اجرا شده چيزي ديگر. اما شما بدون دريافت‌هايي كه مي‌توانيد از نمايشنامه راجرز داشته باشيد، برداشت‌هاي‌تان در اجراي باپيري كمتر خواهد شد. اين به معناي نقصان در اجرا نيست. رويكرد مستند متن و ارجاع تاريخي آن به پيمان‌هاي اسلو، اين نياز را ايجاد مي‌كند كه حداقل متن راجرز را خوانده باشيد. آگاهي و اشراف‌تان به مسائل خاورميانه و نزاع كهنه فلسطين و اسراييل بماند.

در قدم بعدي، اجرا با بدن‌هاي ما و با زبانمان با جايي كه در آن زيست مي‌كنيم و نامش را وطن گذاشته‌ايم به مذاكره مي‌نشيند اما شرط اول مذاكره، پذيرش رويارويي است.

شهامت نشستن بر سر يك ميز حتي براي فحاشي كردن، پيش‌شرط دريافت نشانه‌هاي اثر براي درك معاني به ظاهر پيچيده اما ساده‌اي است كه يوسف باپيري تلاش مي‌كند با عبور از كليشه‌هاي ذهني ما در خصوص تئاتر و اجرا، آنها را برايمان ايجاد كند. از همين رو مخاطبي كه فاقد چنين شهامتي باشد، مخاطبي كه اسير كليشه‌هاي ذهني و فيزيكي خود باشد در سالن مذاكره اصلا حضور نخواهد داشت حتي اگر به تماشاي اثر نشسته باشد.

نمايش همه آن چيزي است كه روي صحنه در حال رخ دادن است. با اين حال ميل مفرطي در نمايش وجود دارد براي آميزش با زمان و مكان به مفهوم اكنونيت و درآميختن با همه آنچه در يك قدمي محل اجرا و حتي روي صحنه اجرا وجود دارد و با رخدادهاي اجرا همزماني دارد. نفي و انكار اكنونيت اجرا، يا يك نوع بي‌تفاوتي خيانت‌بار است، يا يك جور سبك مغزي حماقت‌بار. ما لحظه‌اي كه در حال تماشاي تئاتر هستيم در مركز عالم قرار گرفته‌ايم. هر شعاعي وجود داشته باشد، يا از بيرون به اين مركزيت منتهي مي‌شود يا از اين مركزيت به دورترين نقاط در زمان و مكان‌هاي ديگر سفر مي‌كند. اما خود نقطه‌اي كه اكنون مركز بروز داده‌هاي فرمي و محتوايي اثر است در يك زمان و مكان مشخص قرار دارد. اين زمان و مكان مشخص همان زمينه اجراست. واقعيتي است كه قابل انكار نيست و تحت هر شرايطي بر اجرا تاثيرگذار است و در ماهيت آن نقشمند خواهد بود. از همين روي، طرح مساله مذاكرات اسلو در اجراي باپيري، واجد اكنونيت مي‌شود و در چالشي دشوار با زمان و مكان اجرا قرار مي‌گيرد. اينجاست كه نقش ايران در رابطه با مذاكرات صلح اسلو براي مخاطباني كه به تماشاي نمايش اسلو مي‌نشينند، نمي‌تواند بدون تاثير باشد. چراكه حساسيت نزاع ميان فلسطين و اسراييل در كشور ما حتي شايد بيشتر از حساسيت اين نزاع در نوار غزه و اورشليم باشد. اين رابطه زماني و مكاني با موضوع اثر تا جايي داراي اهميت مي‌شود كه شايد حتي بتوان اجراي نمايشنامه اسلو در ايرانشهر را دور تازه‌اي از مذاكرات صلح با حضور طرف ايراني دانست. اينجا براي مخاطب ايراني، پيدا كردن نسبتش با اين نزاع و حضور يا عدم حضورش پاي ميز مذاكره در نتيجه نهايي اجراي باپيري داراي اهميت مي‌شود.

 

ب/ مساله زبان‌ها و بدن‌ها

اگرچه آقاي جي‌تي راجرز آمريكايي براي نگارش نمايشنامه اسلو، گفت‌وگوي مفصلي با «تريه رود لارسن» و همسرش «منا يول» داشته و تمامي اسناد و مدارك كانال مخفي اسلو و مذاكرات صلح را بررسي كرده اما در نهايت نمايشنامه او را نمي‌توان يك تئاتر مستند دانست چراكه آنچه او در ارتباط ميان كاراكترهايش و ديالوگ‌ها و شخصيت‌پردازي‌ها در نمايشنامه خود نوشته صرفا نسبت به كليت واقعه تاريخي اسلو وفادارانه عمل مي‌كند اما در جزييات و روند داستاني و حتي در فرم نوشتاري، همگي ‌زاده هدف مهم‌تر نويسنده براي طرح مساله صلح در بستري است كه فرديت انسان‌ها و آرمان‌هاي ملي و قومي آنها در چالشي عميق رودرروي هم قرار مي‌گيرند. آگاهي و اشراف نويسنده به روند مذاكرات كانال مخفي اسلو، اين اثر را در حوزه تئاتر سياسي به يك نمونه شاخص بدل كرده چراكه دشواري چنين مذاكراتي را مي‌توان از ديالوگ‌هاي تيزهوشانه نويسنده دريافت كرد اما آنچه در نهايت اسلو را فراتر از يك امر سياسي قرار مي‌دهد، دقت نظر در طرح چالش‌هاي انساني و فردي در رابطه با آرمان صلح مي‌باشد.

«يوسي بيلين» كه در قرار ملاقاتش با «لارسن» در پرده اول نمايشنامه از خوردن غذاي تند دچار درد معده شده، مي‌گويد:

- نمي‌تونم اين فكر رو بذارم كنار كه يهويي همه چي عوض مي‌شه و معده‌م باهام رفيق مي‌شه. مي‌بيني؟ همزمان روياي دو تا صلح رو توي سرم دارم.

اين ديالوگ كليدي، نقطه‌اي است كه تحقق صلح ميان كشورها را دور از تحقق آن ميان بدن‌ها و دور از تحقق آن درون بدن‌ها نمي‌بيند. يوسي بيلين هر دو صلح را جست‌وجو مي‌كند. هم صلحي دروني كه معده آشفته‌اش را با وجودش سازگار كند و هم صلحي بيروني كه نزاع ميان دو ملت را پايان دهد. از سوي ديگر، تز لارسن در پيشنهاد مذاكرات گام به گام و رويارويي طرف‌هاي درگير بر سر ميز مذاكره و به رسميت شناختن وجود انساني يكديگر همچنين تلاش لارسن و منا براي كنترل اوضاع بر اين نكته تاكيد مي‌گذارد كه جز از مسير صلحي دروني، صلحي كه ابتدا از بدن‌ها آغاز شود، صلح بيروني اتفاق نخواهد افتاد.

اين مساله در اجراي باپيري مولفه‌اي اساسي است در دراماتورژي متن و طراحي اجرا. از اين نقطه به بعد آنچه كه بارور كننده چنين معنايي باشد از نمايشنامه راجرز وارد اجراي باپيري مي‌شود نه لزوما تمام نمايشنامه. در اين دراماتورژي، مساله اكنونيت كه به خودي خود حاوي بسامدهاي مكاني و زماني است، مساله بدن‌ها در جنگ و صلح همچنين مساله زبان در اجراي اسلو تعيين‌كننده و نقش‌پذير هستند.

در خصوص بدن‌ها، اكنونيت و بازدارنده‌هاي فرهنگي و قانوني مكان اجرا، صلح ميان بدن بازيگران را به امري ناممكن بدل مي‌كند. اين عدم امكان در سراسر اجرا مشهود است. بدن‌ها بارها در آستانه تداخل قرار مي‌گيرند اما صلحي ميان آنها برقرار نمي‌شود. به همين دليل ميل به صلح كه بايد از بدن‌ها آغاز شود، اساسا امري شكننده و دور از ذهن خواهد بود. از سوي ديگر زبان نيز بارها در وضعيت فروپاشي قرار مي‌گيرد. در نمايشنامه راجرز نيز تقابل زبان‌ها بارها به وجود مي‌آيد. در لحظه‌هايي كه عبري، عربي و آلماني و... مرزهاي جداكننده در ارتباط زباني به وجود مي‌آورند، درست نقطه‌هايي هستند كه تحقق صلح دور از ذهن مي‌نمايد. با وجود اينكه ما با ترجمه و در واقع با واسطه زباني با نمايشنامه روبه‌رو مي‌شويم اما كارگردان به خوبي در بازي‌هاي زباني و فروپاشي زباني در نقاطي از اجرا اين معناي مستتر در متن را نيز از دست نمي‌دهد و به واسطه آن زبان و بدن را به دو عنصر اساسي در تحقق يا عدم تحقق صلح بدل مي‌كند.

كار ديگري كه يوسف باپيري بر خلاف روند نمايشنامه جي. تي. راجرز انجام مي‌دهد، دوري از قهرمان‌پروري است. راجرز با وجود اينكه به عنوان يك نمايشنامه‌نويس آمريكايي، هرگز تن به جانبداري از طرفين دعوا نمي‌دهد و در بيان نقش ويرانگر آمريكا در مذاكرات صلح، واقعيت را سانسور نمي‌كند اما كمي نسبت به كاركتر لارسن و منا با شيفتگي عمل مي‌كند. اين شيفتگي ممكن است به نوعي اداي دين به صلح‌طلبي اين دو و بي‌نام و نشاني آنها در روز امضاي قرارداد صلح در كاخ سفيد و يا اعتقاد نويسنده به منش‌هاي فردي در بهبود اوضاع جهان باشد. كما اينكه در انتهاي نمايشنامه راجرز، نوعي اميد به آينده احساس مي‌شود. اما بر خلاف نمايشنامه در اجراي باپيري از اين قهرمان‌پروري خبري نيست و در انتها با طنزي ظريف و گزنده، سياسيون نقش‌آفرين در پيمان اسلو يا به تمسخر گرفته مي‌شوند و يا همچون كلينتون زير تصويرشان ادرار مي‌شود. يوسف باپيري در اجراي نمايشنامه دشوار اسلو نه تنها قواعد مرسوم و معمول اجرا بلكه شجاعانه اميال متن براي به صحنه رفتن را نيز فرو مي‌پاشد تا از آن ميان آنچه را دريافته و در اجرا جست‌وجويش مي‌كند را به دست بياورد. رودررو شدن با اجراي اسلو به دليل وابستگي به تاريخي كه چندان از ما دور نيست همچنين نسبت كشور ما با طرفين موضوع اين منازعه يك مواجهه معمولي نخواهد بود. اگرچه اجرا در زمان رويدادش مركز همه اين معاني است و ‌بايد شأن مركزيت داشته باشد كه دارد با اين حال ناآگاهي ما نسبت به نمايشنامه راجرز و حتي روند پيمان صلح اسلو، ورود به فرازهاي اجرا را براي‌مان دشوار خواهد كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون