• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4506 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۱۹ آبان

تكدي «لايك»

بهنام ناصري

از نقش اينترنت و عواقب و عوايد آن در زندگي انسان هزاره سوم، بسيار گفته شده و تاثيرش هم در بعد فردي و هم در حوزه عمومي زندگي در جهان امروز مشهود است. قدر مسلم اين عواقب و عوايد دامنگير همه حوزه‌هاي علمي، فرهنگي و هنري هم هست و گذري به فضاهاي مجازي در موبايل‌ها ما را با انبوه استفاده‌هاي ابزاري از نام‌ها و چهره‌هاي شهير يا صاحب‌جاه و انتشار اخبار و مطالبي در مورد آنها روبه‌رو مي‌كند كه خيلي وقت‌ها روح خودشان اطلاعي از آنها ندارد. قصدم ابدا مردود شمردن پيوند فناوري با حوزه‌هاي علمي و فرهنگي و به ويژه علوم انساني نيست. قرار هم نيست هر مطلبي كه درباره كسي، تو بخوان نويسنده و اديب و هنرمندي در جايي منتشر مي‌شود، لزوما از صافي تاييد او گذشته باشد كه اساسا نه امكان طي چنين فرآيندي وجود دارد و نه اينكه از چنين ملاحظه ناملزومي، كاركرد راهگشايي بيرون مي‌آيد. مهم اين است كه منزلت هر عرصه و ساحتي حفظ شود تا نتيجه پيوند فناوري و - مثلا- عرصه‌اي مانند علوم انساني و فرهنگ، ولنگاري و شلختگي نباشد. اگرچه در باب سنجش تراز ميان دستاوردها و پيامدهاي مخرب فناوري در عرصه‌هاي مختلف از جمله فرهنگ، نه در ايران كه در سطح جهاني بحث‌ها فراوان و نقل محافل ‌است اما فارغ از اين ارزيابي كميت‌محور – كه هر چه باشد راست كار اين نوشته كوتاه نيست- نمي‌توان از آسيب‌هايي كه حوزه فرهنگ از رفتارهاي ولنگارانه در قلمرو لايتناهي فضاي مجازي مي‌بيند، چشم پوشيد. موضوع افراط و بي‌ملاحظگي در نشر جعليات يا مطالب غيرضرور آن‌قدر در اين سال‌ها تكرارشونده و نمونه‌هاي مشابه آن‌قدر زياد بوده كه به هر كجاي ذهنم كه مراجعه كنم، يك مصداق تحويلم مي‌دهد. در همين يكي، دو ماه گذشته چند بار در اين‌باره به بهانه‌هاي خبري مختلف نوشته‌ام كه آخرين‌‎هاي‌شان يكي موضوع شكايت محمود دولت‌آبادي به پليس فتا از دست متشاكيان ناشناسي كه سخنان مجعولي را به او نسبت داده و از قول او در فضاي مجازي منتشر كرده بودند بود و ديگري 20 روز پيش افشاي جعلي بودن خبري در دي‌ماه 97 مبني بر ممانعت از حضور محمدرضا شفيعي كدكني به دانشگاه تهران بود. حدود دو هفته بعد از آن ماجرا، وقتي خبر مرگ مظاهر مصفا منتشر شد، شفيعي كدكني كه از شنيدن اين خبر متاثر بود، حسب حرفه‌اش، تدريس ادبيات در دانشگاه، سر يكي از كلاس‌ها شروع كرد به گفتن نكاتي در باب مرحوم مصفا و برشمردن صفات و ويژگي‌‎هاي او و نيز اهميت آثارش.

در ويديويي كه از اين جلسه منتشر شده، دور و بر استاد پر است از دانشجويان موبايل به دستي كه گويا بيش از مباحث مطروحه، در سوداي ثبت آن در گوشي‌‎هاي‌شان بودند. در حين جلسه، به تناسب موضوع كه اهميت ادبيِ شاعر و اديبي تازه از دست‌رفته يعني مظاهر مصفا بود، احساسات و عواطف بر استاد چيره شد و يكدفعه استاد زد زير گريه. پُر پيداست كه لحظه وقوع چنين اتفاقي كه سرشار از رنج و دردهاي دروني است، طبعا از شخصي‌ترين لحظات زندگي هر آدمي است. حال در نظر آوريد كه اين آدم، شاعر، اديب و استاد دانشگاهي است نه چندان معتقد به تسهيم حريم خصوصي‌اش در عرصه عمومي. در نظر آوريد كه اين آدم، محمدرضا شفيعي كدكني است؛ كسي كه در تمام اين ساليان، به‌‌رغم تقاضاهاي بي‌شماري كه از سوي رسانه‌ها و جرايد مختلف براي انجام گفت‌وگو داشته، تن به اين كار نداده و همواره بر سبيل تمرد از انجام اين كار پيش رفته است. حال تعدادي از دانشجوياني كه از مجاورت با او در لحظه رقت احساساتش هيجان‌زده شده‌اند، بي‌توجه به خودداري مصرانه ساليان دراز استاد از انتشار خود و سخن و تصويرش در رسانه‌ها، دست به نشر ويديوي برداشته شده از كلاس و لحظه زير گريه زدن شفيعي كدكني مي‌زنند. چرا؟ آيا جلب‌توجه مخاطبان در فضاي مجازي با ابزاري كردن تصاوير استاد و مخدوش كردن مقاومت او در انتشار سخنانش در رسانه‌ها طي ساليان متمادي، هزينه گزافي نيست؟ آيا جمع كردن مشتي لايك و كامنت آنقدر وسوسه‌انگيز و اغواگر و خردسوز است كه هر كس و هر چيزي را دستاويز رسيدن به آن كنيم؟ راستش بعد از ديدن آن ويديو، چيزي را كه بيش از هر چيز غم‌انگيز يافتم، شكسته شدن مقاومت شفيعي كدكني در انتشار خود در رسانه‌ها نيست. همه‌گير شدن خواست‌ها و منوياتِ سطحي در جامعه ايراني، آن هم نزد كساني است كه قرار است در مقام دانشجو امانتدار گنجينه دانش كساني چون او باشند. غم‌انگيزتر از نمونه‌اي كه از اين ولنگاري بر كلاس درس شفيعي كدكني حادث شد، نفس اين ولنگاري و عادي‌سازي استفاده ابزاري از هر كس و هر چيز است. تلفن همراه كه بنا بود زندگي انسان عصر حاضر را در ابعاد مختلف آن از جمله در بعد فرهنگي و تمدني تسهيل كند و به او امكاني بدهد فراتر از آنچه پيش‌تر از آن برخوردار بوده، امروز گويا از جهاتي خود به معضلي بر سر راه فرهنگ و تمدن بشري تبديل شده است و آن تبديل شدن به ابزاري است براي تصوير گرفتن از هر كس و هر چيز و هر جا. براي از بين بردن تفاوت ميان ساحت‌هاي مختلف و فضاهايي كه ماهيتا ملاحظات متفاوتي باهم دارند. تبديل شده است به ابزار سرگرمي و تكدي «لايك» در فضاي مجازي براي كساني كه اين كنايه اديبانه را درك نكرده‌اند كه به هر جايي نمي‌توان «سرزده» وارد شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون