• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4516 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۳۰ آبان

درباره دفتر شعر كاج، سروده بابك ‌قبادي

ساختن خانه با عشق

فيض‌ شريفي

 

 

اين دفتر دربردارنده 70 شعر سپيد كوتاه است. از نگاه ريفاتر امريكايي، شعر بديلي است بر واقعيت سرد و سمجي كه ما با آن رو به رو هستيم. قبادي گاه به اين واقعيت سرد و خشن چشم مي‌دوزد و گاه جهاني مي‌سازد كه بتواند در آن زندگي كند.

در شعر نخست، شاعر يك مبناي دستوري را در شعر رعايت كرده است، شعر را مي‌آورم و بعد مباني دستوري و دستورگريزي را در شعر توضيح مي‌دهم:«كنار خياباني شلوغ / در سرماي سخت زمستان... / و چه غم‌انگيز از دنيا رفت / بنّاي پيري / كه خانه‌هاي مردم شهرش را / با عشق ساخته بود» شاعر در اين شعر فضايي سفيد ايجاد كرده است و به جز ساختن خانه‌ها با عشق، چيزي از برساختن يك جهان جديد در شعر مشاهده نمي‌كنيم. شعر بر مبناي دستور بنا شده و هيچ هنجارگريزي خاصي در آن مشاهده نمي‌شود و هيچ نوع مجاز و استعاره‌اي هم در شعر مشاهده نمي‌كنيم. به جز اينكه بپذيريم كه «عشق» را استعاره بگيريم به اين مفهوم كه اين «بنّا» به جاي آنكه خانه‌ها را با آجر ساخته باشد با «‌عشق» خانه بنا كرده است. يا عشق مي‌كرده وقتي خانه‌اي مي‌ساخته. همين يك كلمه باعث شده كه شاعر در شعر تنشي زيبا ايجاد كند. ولي شاعر در مجموع شعرش محاكاتي است؛ يعني شعر بر مبناي دستور معمول شكل گرفته است. شعر دوم اما: عشق / پيراهن رنگارنگي بود / كه برايش پوشيدي / اما او / تو را برهنه مي‌خواست. اين شعر، دستور گريز است. يعني شاعر اقلام زباني را تبديل به نشانه‌هايي مي‌كند كه خارج از شعر واجد معنا نيستند. شاعر از آرايه‌هاي ادبي براي نيل به معني خاصي كمك گرفته است. بر اين اساس شاعر از نقض قواعد معمول زبان و ايجاد متني گنگ و يا نيمه گنگ و دير فهم در يك كلام غيرمحاكاتي شعري را برساخته و به جوانب عاطفي و فضايي سوررئال نزديك شده است. زبان شعر در ماهيت خود دستورگريز است.

شاعر فرانسوي، پل الوار مي‌سرايد: از همه آنچه درباره خويشتن بر زبان آوردم/ اكنون چه باقي مانده است؟ / گنج‌هايي دروغين را / در گنجه‌هايي تهي نگه داشته بودم... «گنجه» استعاره از جايگاه عواطف نا آشكار است كه هر كس در درون خود دارد.

شاعر مدتي طولاني «هيچ» در وجود خود نگاه داشته است. آشكار كردن استعاره باعث باز شدن معنا مي‌شود.

بابك قبادي عشق را به پيراهني رنگارنگ تشبيه كرده؛ معشوق اما «عرياني معنوي» مي‌خواست. يعني عشق عرياني است. پارادوكس زيبايي است. چگونه مي‌توان «عرياني» را پوشاند؟ اين برهنگي ايهام و استعاره هم هست. شعر «ديده‌بان» نه دستورگريز است و نه مباني دستوري دارد ولي در هر صورت شعر است. سربازي كه در تمام طول جنگ ديده‌بان است، پس از پايان جنگ مدال افتخار مي‌گيرد. اما ديده‌بان اين مدال را در خاك دفن مي‌كند و دوباره به «برجك» برمي‌گردد. نصرت رحماني مي‌گويد: ز غم بيهده ‌هاي و هو كرده‌ام/ قفس را ببنديد خو كرده‌ام. آدمي به برجك عادات خودش گرفتار است. رنج‌هايش را دوست دارد.

قبادي به نحوي در اين شعر به نشانه‌هاي روان‌رنجوري آدمي اشاره مي‌كند و كلام دوگانه‌سوزي را ايجاد كرده است كه هم مي‌تواند جهان واقعي را بروز دهد و هم مي‌تواند استعاري باشد. در شعرهاي بابك قبادي يك كلمه است كه حرف آخر را مي‌زند. در شعر ديده‌بان «برجك» يك كلمه چند پهلوست: ديده‌بان بود / تمام اين سال‌ها / روي برجك / از مرزها محافظت مي‌كرد / جنگ تمام شد / مدال افتخارش را / زير خاك دفن كرد / و دوباره به برجك بازگشت. برجك در شعر دگرديسي به وجود آورده است.

در شعر قبادي مجموعه‌اي از دال‌هاي مجزا در سطحي مسطح و نازل به نظامي يك دست از دال‌ها در سطحي عالي مرتبه تبديل شده است. به شعر «زمين» نگاه كنيد: جاذبه تو نبود / كه به آغوشت / پناه آوردم / اين درخت پير / ديگر تحمل مرا نداشت. در اين شعر كوتاه ما يك خاستگاه مركزي داريم به نام «درخت» تلميح و اشاراتي كه شاعر از درخت و قانون جاذبه زمين و نيوتون مي‌آورد، نشان مي‌دهد كه شاعر، ما را به درخت نيوتون حواله مي‌دهد. درختي كه پير شده است و ديگر سيبي را تاب نمي‌آورد. در اين سروده‌ها هر شعر ساخت و بافت و شكل تمثيلي به تقريب يكساني دارد و هر شعر ايده واحدي را در خود تخمير مي‌كند. شاعر «من»‌هاي خود را مرتبا بسط مي‌دهد. در شعر «زمين» آن سيب از درخت جدا شده، فقط شاعر نيست. اين سيب كه از اصل خودش جدا شده به نحوي همان «ني» مولاناست كه از نيستان عالم معنا جدا شده است. وقتي شعر قبادي وارد حوزه‌هاي اجتماعي و سياسي مي‌شود، بار و بارم سروده‌اش كاهش مي‌يابد و گاهي حتا كلام شاعر به جمله‌هاي قصار و كاريكلماتور تبديل مي‌شود.

يك نمونه را مثال مي‌زنم: ايستادن را / به فرزندش مي‌آموخت / مردي كه پاهايش را / در جنگ جا گذاشته بود. شعر امروز، نظامي از نشانه‌ها و قرائن هم‌پيوند است. يعني رابطه يك چيز با يك چيز ديگر. مانند اين شعر: بعد تو / زبان واژه‌ها / باز شده است / چون سليمان / دوره‌ام مي‌كنند و / يك‌صدا / تو را مي‌خوانند.

نظام و سيستم هم‌پيوند اين شعر زبان و سليمان و صدا و خواندن است. شعر در يك نظام استعاري مستقر شده است. شعر گاهي بياني مجازي و استعاري و نمادين از تجارب انساني است كه با زباني صناعي به شكلي غيرمستقيم به خواننده و ابرخواننده منتقل مي‌شود. قبادي از اين زبان شعري تغذيه مي‌كند ولي او بايد كه سايه روشناي شعرش را غليظ‌تر كند. ساده باشد و عميق تا همان جا كه در چند شعر به آن اشارت كردم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون