• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4531 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۱۸ آذر

تولد داريوش مهرجويي

تبريك به مرد كتابخوان ِ نا نگران

امير پوريا

در سينماي ايران و به‌ويژه در قديمي‌ترها نگرشي جريان دارد كه جايگاه مولف را به‌ شكلي عجيب، بسيار دور از تعريف نظري آن در دل تئوري مولف مي‌بيند. به اين نكته وصلش مي‌كند كه فيلمساز مولف بايد فيلمنامه فيلم‌هايش را خودش بنويسد. مي‌پندارد اگر كسي فيلمنامه‌نويس هميشگي كارهاي خودش نباشد، پديده‌اي تحت عنوان «مضامين مشترك» در فيلم‌هايش معنايي نخواهد داشت. در صورتي كه خودش منبع اصلي ايده و قصه فيلمش نباشد لابد چيزي به اسم دغدغه ذهني و جهان‌بيني در آثار او وجود ندارد.
باور نكردني است كه انگار اين نگرش با مولفان مشهور سينماي كلاسيك امريكا كه از جان فورد تا هاوارد هاكز، از نيكلاس ري تا آلفرد هيچكاك هيچ كدام فيلمنامه‌نويس نبودند و همواره فيلمنامه‌هاي ديگران را مي‌ساختند، هيچ آشنايي ندارد.

بدتر از آن، انگار نمي‌داند حجم بالايي از كارنامه يكايك بزرگان مورد ستايش منتقدان تئوري مولفي فرانسوي، امريكايي يا انگليسي، اقتباس از آثار ادبي بوده‌اند. مي‌توان تصور كرد كه وقتي ايده و وقايع فيلمي از يك رمان، نمايشنامه يا داستان كوتاه آمده باشد، اين نگرش با چه اطميناني راي به اريژينال نبودن فيلمساز مي‌دهد!

در دوراني كه اين تفكر بر سينماي ايران حاكم بود، آدم‌ها متوجه نبودند كه جايگاه مولف نزد بهرام بيضايي، ناصر تقوايي و مسعود كيميايي، بابت اينكه فيلمنامه فيلم‌هاي‌شان را خودشان مي‌نويسند، به دست نيامده است، بلكه جهان ويژه و انديشه اثرگذاري كه در آثار خود خلق مي‌كنند، تاليف و توليد ذهن خود آنهاست.

در اين ميان و در همان دوران، يك نفر بود كه شمار قابل‌توجهي از كارهايش اقتباس از داستان‌ها و نمايشنامه‌هاي ايراني يا فرنگي بود.

نويسندگان بزرگي را به عنوان صاحب داستان يا فكر اصلي در تيتراژ فيلم‌هايش داشت كه نام هر كدام‌‌شان مي‌توانست هر نوآوري در تفكر يا وقايع فيلم‌ها را به‌ تمامي به نويسنده‌ اصلي نسبت دهد و نويسنده فيلمنامه را يكسره وامدار او بداند.

اما او نگران نبود كه هم‌نشيني و هم‌صحبتي با غلامحسين ساعدي و ساختن دو فيلم برپايه داستان‌هاي او، باعث شود كه تنها تفكر اين نويسنده در فيلم‌هايش جاري شود و از انديشه مستقل خود كارگردان، نشاني نباشد.

اقتباس از نمايشنامه‌هاي علي نصيريان، گئورگ بوخنر و هنريك ايبسن، مانعي براي مكث شخصي او بر مضامين موردتوجه خودش -از جمله پاندول شدن آدمي بين سرسپردگي به سنت و وسوسه مدرنيته- نبود. حتي عام‌گرايي در كار داستان‌نويس ساده‌اي چون هوشنگ مرادي‌ كرماني موجب نمي‌شد فيلم اين كارگردان براساس داستان او نمي‌توانست دغدغه‌هاي فيلمساز در حوزه روانشناسي اجتماعي را تقليل يا تخفيف‌ شأن دهد.

كارگرداني كه داريم از كشف موقعيت‌هاي ناب انساني در آثار ديگران توسط او مي‌گوييم، حتي وقتي آثاري خلق مي‌كرد كه اقتباس مستقيم نبودند، نگران نبود كه مطالعاتش از فرهنگ غرب و شرق زمينه ورود مضاميني به فيلمش را فراهم كنند كه ممكن است به معناي الگوبرداري از آن تفكرات، تلقي شود.

فنگ‌شويي و عرفان شرق و فلسفه غرب و ذن و مديتيشن و تاثيرپذيري از سال بلو و صادق هدايت و كي‌ير كه گار و ابراهيم خليل‌ا... را جابه‌جا در فيلم‌هاي گوناگونش به عنصري در دل روايت بدل مي‌كرد و مي‌دانست عمق انديشه‌اش وراي آن است كه جماعت پيرو تكرار «اولين چيزي كه به ذهن مي‌رسد»، بگويند فيلمش از دل ذهن و جهان فردي خودش برنيامده است.

نام او داريوش مهرجويي است و اين همه نسبتش با ادبيات، حاصل كاري كه در سينماگران ايراني كمياب بوده و كمياب‌تر شده: كتابخواني.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون