اشاره: اينكه امريكاييها در خاورميانه دنبال چه منافعي هستند موضوع مهمي است كه اغلب جناحهاي امريكا در مورد ان توافق دارند اما درخصوص روش اختلاف نظر جدي دارند. دانستن اين اختلاف به ما كمك ميكند تا مناسبات خاورميانه را جديتر بگيريم. نگاه ويليام برنز از اين جهت اهميت دارد كه روش ترامپ را نقد ميكند.
وقت آن رسيده تعصباتي را كه به سياست خارجي ما جهت داده و باعث فجايع بسياري در منطقه شده است، رها كنيم. تصميم دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا مبني بر خروج نيروهاي امريكايي از سوريه لحظه نادري از همكاري دو حزب امريكا در سياست خارجي ايجاد كرد. جمهوريخواهان و دموكراتها با احساس خطر مشترك، يكصدا ترامپ را به خيانت متهم كردند.
اين اقدام ترامپ قطعا خيانت به شركاي كرد بود كه در جنگ عليه داعش براي ما از خون خود گذشتند. اين تصميم باعث شد ديپلماتها و رهبران نظاميمان مجبور شوند مدام خود را با توييتهاي ترامپ همگام كنند. همچنين با اين اقدام، متحدانمان را در تاريكي تنها گذاشتيم و باعث هرج و مرج در منطقه شديم.اين اتفاقات باعث اتحاد دموكراتها و جمهوريخواهان در انتقاد از ترامپ شد، اما اين همصدايي ميتواند منجر به يك تراژدي و اشتباه شود. ما بايد به اين درك برسيم كه پاسخ به اقدام ترامپ در بيرون كشيدن نيروها از منطقه نبايد بازگشت به همان سياست 30 سال اخير يعني افزايش دخالتهاي منطقهاي باشد.
در اين سه دههاي كه از پايان جنگ سرد ميگذرد، من بيشتر به عنوان يك ديپلمات حرفهاي فعاليت كردهام و موفقيتها و شكستهايمان را با يكديگر تقسيم كردهايم. بهرغم دستاوردهاي مهمي كه داشتهايم، اغلب درك درستي از جريانهاي منطقه نداشتهايم و اهدافمان با وسيلههايمان تطابق نداشته است. پس از شوك وحشتناكي كه 11سپتامبر به سيستم ما وارد كرد، از نظر نظامي پيشرفت بسياري داشتهايم ولي از نظر ديپلماتيك سرمايهگذاري چنداني نداشتيم. ما اجازه داديم، روياهايمان از احتمالات منطقه پيشي بگيرد. وسوسه تفكر جادويي، توهم دايمي درباره نفوذ بسيار زياد امريكا، دست كم گرفتن موانع موجود در مسير و دخالت ديگر بازيگران موجب بينظمي و نااميدي شد - و اين مساله به تدريج ميل بيشتر امريكاييها را به ماجراجويي در خاورميانه كم كرد.
اين اتفاق سياست امريكا را با گزينههاي زيادي روبهرو ميكند. اهميت ما به عنوان تنها بازيگر خارجي مسلط بر خاورميانه كمرنگ شده است، اما هنوز هم شانس ادامه بازي را داريم. كليد خوب بازي كردن احياي جاهطلبي و نظاميگري بيش از حد پس از دوره 11 سپتامبر يا ترك منطقه نيست. ما براي نفوذ در منطقه به تغيير مهمي نياز داريم – اينكه انتظاراتمان از تحول را كم كرده، عادت شوخي با بدترين غرايز شركايمان را پايان داده، با كشورهايي كه با ما دشمن هستند مقابله كرده، رويكرد متمركزتر و پايدارتري نسبت به ضد تروريسم پيدا كرده و تاكيد بيشتري بر ديپلماسي تحت نفوذ نظامي داشته باشيم.
حضور امريكا در خاورميانه پس از جنگ سرد در ابتدا بسيار نويدبخشتر از امروز بود. دولت جرج بوش رييسجمهور اسبق امريكا به لطف جايگاه ژئوپليتيك قويتر نسبت به پيشينيان خود كمتر مستعد تفكرات جادويي بود. دولت بوش به چالش ائتلاف توفان صحرا نظم داد – و همچنين به مقاوت عليه وسوسه تعقيب نيروهاي عراقي فرار كرده به بغداد و سرنگوني صدام. جيمز بيكر، وزير امور خارجه وقت كنفرانس صلح مادريد را ميان اعراب و اسراييليها برگزار، اما انتظارات خود را كنترل كرد و مراقب بود درباره چيزي كه از مذاكرات بلندمدت به دست ميآيد، وعده گزاف ندهد.
باراك اوباما، رييسجمهور سابق امريكا آخرين كسي بود كه بايد متقاعد ميشد فانتزيهاي امريكا در خاورميانه اغلب بيفايده بوده و درك هوشمندانهاي از نياز به تغيير در رويكردمان داشت. اما هيچگاه نتوانست از ميراثي كه به او رسيده بود، فرار كند. اميدهاي زودهنگام و بلندپروازانه او براي «شروع دوباره» قرباني احساسات منطقهاي و رهبران آن شد و بيشتر آن در طول بهار عربي و جنگ داخلي سوريه اتفاق افتاد. بلندپروازيهاي او در اين بازي طولاني – با تغيير تمركز امريكا به آسيا و اقيانوسيه و كاهش ردپاي نظاميان امريكايي- با تحريكات منطقهاي و اشتباهات تاكتيكي ما مصادف شد.
بهرغم موفقيت قابل توجه در دستيابي به توافق هستهاي با ايران، متعادل كردن شرايط براي ما سختتر از چيزي شد كه اوباما انتظار داشت. بيشتر كشورهاي منطقه در دنياي خود به مركزيت واشنگتن عادت كرده و نارضايتي و انتظاراتشان از نفوذ امريكا را فراموش كرده بودند. در حالي كه ما بهار عربي را پنجرهاي رو به فرصت و توافق ايران را نشاني از ارزش ديپلماسي واقعگرايانه ميديديم، بيشتر دوستانمان آنها را يك خطر ميدانستند. آنها دائما در مورد تواناييمان براي تاثيرگذاري بر رويدادها اغراق كردند و ما هم همين كار را كرديم.
تشخيص ترامپ از آسيبشناسي سياست امريكا در خاورميانه از برخي جهات شبيه اوباما و ديدگاه عدم استقرار نيروهاي امريكايي او براي بسياري از مردم امريكا آشنا بود. از ديد ترامپ، چيزي كه ما از خاورميانه به دست ميآورديم بسيار كم و چيزي كه ارايه ميداديم بسيار زياد بود. با اين وجود، تصميم ترامپ بيرحمانه اتخاذ و ناعادلانه اجرا شد و اين بازتابي از تفكرات جادويي او بود.اين رويكرد غيرمنطقي دقيقا در مورد سوريه نيز اتفاق افتاد. پيشرفتهاي نظامي نسبتا كم ما در سوريه نتوانست دايمي شود و تنها قدرت نفوذ ديپلماتيك محدودي در اختيار ما گذاشت. اما يك راه هوشمندانه و يك راه احمقانه براي مديريت اين واقعيت وجود داشت. ترامپ گزينه دوم را انتخاب كرد: او در يك تماس تلفني عجولانه قدرت نفوذمان را واگذار كرد و به حمله تركيه به خاك سوريه چراغ سبز نشان داد، اتفاقي كه موجب افزايش قدرت بشار اسد، روسيه و ايران شد. واقعيت غمانگيز اين است كه خروج نيروهاي امريكايي از خاك سوريه ممكن است موجب ظهور دوباره داعش شود.
در همين حين، ترامپ چه در داخل كشور و چه در خارج، به افراط در نزديك شدن به حكومتهاي استبدادي عرب ادامه ميدهد و اعتقاد دارد كه رهبران اين كشورها نگهبانان مطلوبي براي ثبات منطقه هستند. صحبتهاي او درباره «توافق قرن» براي پايان دادن به درگيري فلسطين و رژيم اسراييل بوي جهتگيري به سمت اسراييل را ميداد و آخرين اميدها را براي حل مشكل اين دو از بين برد. ديپلماسي امريكا هيچگاه با اين سرعت كارتهاي مذاكره خود را براي هيچ و پوچ هدر نداده است.
بنابراين ما از اينجا به كجا ميرويم؟ سياست امريكا در خاورميانه در چاله عميقي گير افتاده و اين محصول سالها كندن متناوب است، يك پروژه حفاري بزرگ در عراق در سال 2003 و اكنون حفاري جديتر به روش ترامپ. بازگشت به دوره باثباتتر پساترامپ حداقل به سه عنصر نياز دارد. اول، ما نياز داريم كه روياهايمان را با تواناييهايمان تنظيم كرده و ابزارهايمان را تغيير دهيم. بهطور نسبي، خاورميانه كمتر از 30 سال پيش براي ما اهميت دارد. اقتصاد ما كمتر به منابع انرژي وابسته است و ما در ديگر نقاط جهان با چالشهاي ژئوپليتيكي مهمي روبهرو هستيم. البته اين به معناي آن نيست كه خاورميانه ديگر هيچ اهميتي براي امريكا ندارد – بلكه سياست امريكا بايد بسيار دقيقتر و هوشمندانهتر باشد، اينكه كجا و چطور منابع كميابمان را سرمايهگذاري كرده و خطرات احتمالي را بپذيريم. ما هنوز منافع مهمي داريم كه در آينده بايد از آن محافظت كنيم: تضمين آزادي كشتيراني و دسترسي به منابع نفت و گاز خليجفارس؛ حفاظت از امنيت دوستان ديرينهمان مانند اسراييل يا كشورهاي مهم عربي در برابر حملات خارجي يا منطقهاي و همكاري با ديگر كشورها براي جلوگيري از ظهور گروههاي تروريستي كه ميخواهند به خارج از مرزهاي منطقه نفوذ كرده يا سلاحهاي كشتار جمعي را گسترش دهند، هر يك از اينها ميتواند كشور امريكا را در معرض خطر قرار دهد.
ما نميتوانيم تمامي تهديدها عليه منافعمان را از بين ببريم، اما ميتوانيم با هزينه قابل قبولي آنها را مديريت كنيم؛ اگر اولويتها را در نظر داشته باشيم و به محدوديتها توجه كنيم. دوم، ما بايد روابطمان در منطقه را براي كمك به برقراري نظم بلندمدت دوباره بازيابي كنيم. اين مساله در مورد عربستان و كشورهاي عرب حوزه خليجفارس، دوطرفه است. ما بايد از آنها در برابر تهديدات امنيتي خارجي و از نوسازي سياسي و اقتصادي آنها حمايت كنيم. آنها نيز نبايد طوري رفتار كنند كه گويي از ما چك سفيد امضا دارند، بايد جنگ مصيبتبار در يمن را تمام كنند، از مداخله در تحولات سياسي كشورهاي ديگر مانند ليبي و سودان دست بردارند و رقابتهاي داخليشان را مديريت كنند. ما نيز بايد به دنبال راهي براي بازگشت به توافق با ايران باشيم. سرزمين شام احتمالا سالها در آشوب باقي ميماند. تعهد ما به امنيت اسراييل بسيار عميق است و جايگاه آن به عنوان يك قدرت نظامي و اقتصادي در منطقه براي ما اهميت ويژهاي دارد. امريكا بايد به خطرات احتمالي كه آن را تهديد ميكند توجه كند، خصوصا با چالش محافظت از همسايگان سوريه پس از موفقيت بشار اسد در بازپسگيري كنترل كشور.سوم، اينكه ما بايد توازن بهتري ميان مبارزه با تروريسم و تلاش براي رفع مشكلات سياسي و اقتصادي منطقه ايجاد كنيم. مدتها پيش بايد حضور گسترده خود در مبارزه با تروريسم منطقه را كاهش داده و عقلانيتر ميكرديم.اجراي اين برنامهها آسان نخواهد بود و ما قدرت يا مهارت لازم براي ايجاد تحولات سياسي يا اقتصادي يا تغيير رژيم را نداريم.ما بايد از خيانتهاي دوره ترامپ عبور كنيم، اما نبايد به تفكرات جادويي كه در گذشته ما را به دردسر انداخته، بازگرديم. ما بايد به منافع در خطر خود با دقت فكر كنيم، بدون فكر از منطقه خارج نشويم و در عوض شرايط حضور خود در منطقه را تغيير دهيم. ما بايد مراقب بازيگران خارجي چون روسيه و چين باشيم، اما نبايد از آنها بترسيم و اعتماد به نفسمان را از دست بدهيم. روسيه تحت حكومت پوتين در سالهاي اخير نقش خود را در منطقه خوب بازي كرده، اما اين بازي كاملا قابل پيشبيني بوده و موفقيتهاي مسكو وابسته به اشتباهات ديگر بازيگران است. حضور ما در خط مقدم منطقه باعث شده است چين بيش از پيش از خطر در خاورميانه دوري كند. اروپا همچنان در خاورميانه يكي از متحدان امريكاست، اما براي داشتن شراكت اثربخش، ما بايد بيشتر به حرفهاي آنها گوش دهيم و اروپاييها نيز بايد مسووليتپذيري بيشتري داشته باشند.
معاون وزير خارجه سابق امريكا
منبع: The Atlantic
ترجمه: هديه عابدي