• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4547 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۷ دي

يادي از بهرام صادقي

بهرامِ درخشانِ داستان ايران

قاسم آهنين جان

دشوار است سخن گفتن از كسي يا از كساني كه در جهان نيستند. دشوار است سخن بگويي از هنرمندي كه رفته از جهان و بگويي و در قضاوت نلغزي و تلخ است كه بخواهي بگويي از كسي چون بهرام صادقي. بهرام صادقي كه از سلسله‌جنبانان عالم جنون بود و در اين سلسله مي‌شد كساني چون صادق هدايت، نيما يوشيج، هوشنگ باديه‌نشين، بهرام اردبيلي، محمد آسيتم و كساني ديگر و انگشت‌شمار را به حساب آورد.حدود پنجاه سال عمر كرد. در نجف‌آباد به دنيا آمده و به اصفهان در حلقه جنگ اصفهان بود همراه با محمد حقوقي، مجيد نفيسي، ضياء موحد، احمد ميرعلايي، هوشنگ گلشيري و...و در ميان اين حلقه شمع فروزاني بود به نام ابوالحسن نجفي. نجفي تسلط بسيار بر زبان فرانسه داشت و زبان و ظرايف زبان فارسي را به خوبي مي‌شناخت و مي‌دانست و آنچه مي‌دانست را در اختيار ديگران مي‌گذاشت.جنگ اصفهان، بيشتر تن به جولان شاعران داده بود و البته گاه هم ترجمه از شعر و داستان. هوشنگ گلشيري شعر مي‌گفت، بهرام صادقي شعر مي‌گفت و به نام صادق بهرامي شعرش را سال‌ها چاپ مي‌كرد. شعرش بد نبود. ولي قطعا در برابر شعر غالب زمانه كه در انحصار احمد شاملو و مهدي اخوان ثالث بود، تاب و درخششي نداشت. بهرام صادقي تابع هوس خود شد و دانست شاعري انتخاب مناسبي براي هزينه كردن استعدادش نيست. پس به چرخشي كامل شعر را بوسيد و كنار گذاشت و تبديل شد به بهرام صادقي داستان‌نويس، گلشيري هم همين راه برگزيد. گلشيري شعر را كنار گذاشت اما سعي داشت بگويد دانش و تشخيص شعر دارد و تا آخر عمر بر اين باور بود و خيلي درباره شعر و شاعران گفت و نوشت و چهره‌هايي به عنوان شاعر معرفي و حمايت‌شان كرد اما با مرگ گلشيري، آن شاعران هم محو محو شدند.گلشيري در قيد حيات كه بود چند بار به من گفت: ما داستان‌نويسان شاعران شكست خورده‌ايم. دقيقا همين جمله را بارها به من گفت؛ ولي جالب است كه هميشه ميل از شعر و شاعر گفتن داشت كه البته باورهاي شعري او هرگز براي من جدي نبود. با عذرخواهي از روح او باز هم مي‌گويم كه هيچ‌وقت حرف‌هاي گلشيري در باب شعر و شاعري براي من جاذبه‌اي نداشت.

صادقي آثارش را در مجلات معتبر آن زمان مثل خوشه چاپ مي‌كرد. نثر و زبان مشخص خود را داشت بيش از آنكه بنويسد و چاپ كند، با دوست و همشهري‌اش تقي مدرسي به كار تخريب خويشتن بودند و از خود ويرانه ساختند. باز مدرسي كتاب «يكليا و تنهايي او» را چاپ كرده بود اما صادقي تا زمان مرگ هيچ كتابي از خود نداشت. تنها حاصل كارش ماراتن به سمت مرگ بود و در سراشيبي نابودي به سرعتي جنون‌آميز در شتاب بود.هدايت بوف كور را نوشته و بعد مرده بود. چوبك كتاب‌هايش را چاپ كرده بود و بزرگ علوي هم همين‌طور. نسلي ديگر از نويسندگان چهره شده بودند. احمد محمود هم بعد از مدت كوتاهي شاعري، اولين رمان فراگير و پر جاذبه خود همسايه‌ها را چاپ كرده بود. آل احمد را ساواك كشته بود. نويسندگان ديگري مثل بهرام حيدري، هرمز شهدادي، عبد كلباسيان و قاسم هاشمي‌نژاد هم با كتاب‌هاي‌شان درخشيده بودند. سيمين دانشور هم با سووشون مخاطب بسيار داشت.بهرام صادقي فتيله چراغ عمر را پايين كشيد و چراغ خاموش شد. دكتر بود، مريض‌هايش را بدون دريافت پول معاينه مي‌كرد. علاقه شديد به مادر داشت. ازدواج كرده بود و دو دختر داشت. به خانه آمد نشست كنار همسرش و آرام مرد.

 

انتشارات زمان كه دست عبدالحسين آل رسول بود كتاب «سنگر و قمقمه‌هاي خالي» از بهرام صادقي را به چاپ رساند. مجموعه‌اي از داستان‌هاي كوتاهي كه قبلا نقدهايي هم بر آنها چاپ شده بود. «سنگر و قمقمه‌هاي خالي» به همت، تدوين و جمع‌آوري ابوالحسن نجفي چاپ شده و قطعا اگر نجفي نبود، كتاب صادقي هم نبود. نجفي هرگز به اين مورد اشاره‌اي نكرد و در واقع سهمي براي خويش طلب نكرد. اجل هنر، قبلا بيشتر تابع اخلاق و مرام و معرفت بودند، با گذشت و جوانمرد بودند.به هر حال به ياد دارم، هزارتوهاي بورخس و سنگر و قمقمه‌هاي خالي صادقي همزمان و هم‌شكل به چاپ رسيدند و بحق كه هر دو خوش درخشيدند. به فاصله كوتاه «ملكوت» از صادقي چاپ شد. بهرام ديگر نبود. فيلمي هم از ملكوت خسرو هريتاش ساخت با بازي بهروز وثوقي، من فيلم را نديدم. صادقي مرد، مدرسي هم به خارج رفت و در واقع زنده- مرده بود. گلشيري زنده بود و مي‌نوشت و موفق بود. مخاطب داشت و نثري عالي. گلشيري درك خوبي از جريان سيال ذهن داشت كه البته حضور منوچهر بديعي در اين درك گلشيري بي‌تاثير نبود. گلشيري گاه به نام منوچهر بديعي اشاره مي‌كرد و من اين را در نقل خاطرات او بارها شنيدم. هر سه نويسنده اصفهاني، بهرام صادقي، تقي مدرسي و هوشنگ گلشيري، ستاره‌شان درخشان و ماندگار بود و بايد بگويم در جريان داستان‌نويسي اصفهان، پيشتاز و پيشكسوت بهرام صادقي بود و هست.بهرام كمتر حرف زد، كمتر مصاحبه كرد و كمتر زندگي كرد. داستان‌هاي او هميشه ماندني و خواندني هستند. من امروز از صادقي هيچ خبر ندارم. چون تقريبا همه دوستان او مرده‌اند و كسي نيست كه از او خبر و خاطره بگويد با من.كمتر مي‌گويم از بهرام صادقي؛ چون صادقي را بايد خواند، همين و اگر بخواهم بگويم از او بايد از زخم‌هايش بگويم و نمي‌خواهم از زخم بگويم. به علم و نقد علمي و اين حرف‌ها هم اصلا رابطه‌اي و به آن علاقه‌اي ندارم. البته هرگونه گفتن از بهرام صادقي هم نه كار ساده‌اي است و نه كار هر كسي. ‌اي كاش نجفي يا گلشيري زنده بودند تا بيشتر از او مي‌گفتند.براي من صادقي در ادبيات داستان ما در كنار هدايت، ابراهيم گلستان، چوبك، احمد محمود، گلشيري و دولت‌آبادي قرار مي‌گيرد.صادقي از يگانه‌ها و تكرارنشدني‌ها بود. دريغا كه زود رفت. شايد بايد بگويم كه او خود را ذره‌ذره خلاص و به مخاطب ادبيات جفا و ما را از داستان‌نويسي بزرگ به نام بهرام صادقي محروم كرد.
خدايش بيامرزد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون