• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4550 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱۰ دي

جاي خالي يعقوب ليث

محمد بقايي ماكان

آسمان فرهنگ ايراني پوشيده است از اختراني كه هر يك جلوه و زيبايي خاص خود را دارند ولي از اين ميان غالبا به تعداد اندكي توجه مي‌شود كه از انگشتان يك دست تجاوز نمي‌كند. اينان 5 يا 6 شاعر طراز اول زبان فارسي‌اند كه نامشان در همه شهرها بر اماكن عمومي نقش بسته است. حال آنكه نشان چنداني از ديگر شخصيت‌هاي فرهنگي و تاريخي مرز پرگهر نيست. براي مثال به نظر نمي‌رسد در سبزوار خياباني، تالاري‌، كتابخانه‌اي يا حتي كوچه‌اي به نام «هلالي جغتايي» باشد كه برخي غزل‌هاي او به اشعار سعدي پهلو مي‌زند به همين ترتيب گمان نمي‌رود كه در شهر ري جايي به نام «غضائري رازي» شاعر شيعه عهد محمود غزنوي باشد كه از تهمت قرمطي بودن سلطان متعصب‌، سوراخ به سوراخ مي‌گريخت. از اينها مهم‌تر ناديده گرفتن شأن علامه‌اي است به نام علي‌اكبر دهخدا كه پس از فردوسي كسي به ميزان او براي تحكيم و استواري زبان فارسي رنج نبرده و يادگار او به نام «لغت‌نامه» همسنگ معتبرترين دانش‌نامه‌هاي جهان است كه مرحوم محمد قزويني در جلسه رونمايي اولين مجلد اين اثر در ستايش از آن گفت:«لغتنامه دهخدا چندان عظيم است كه تا صد هزار اشتباه در آن جايز است.» البته اين يك وجه از تلاش‌هاي فرهنگي دهخداست كه شرح ديگر وجوه آن مانند شاعري، طنزپردازي، ترجمه و روزنامه‌نگاري كه شخصيتي كم‌نظير از او ساخته هر يك نياز به گفتاري جداگانه دارد. ولي با اين همه نام او در شهري مانند تهران كه بدايت و نهايتش پيدا نيست حتي بر يك پس كوچه هم نيست. شواهدي از اين دست فراوان است. در همين سال‌هاي اخير چهره‌هاي به واقع ماندگاري مانند زرين‌كوب، باستاني‌پاريزي، فريدون مشيري و سيمين دانشور از دست رفتند كه نامشان حتي بر كوچه‌اي كه در آن سكونت داشتند نيز نقش نبست. حال آنكه اكثر اماكن عمومي و بناهاي فرهنگي و تاريخي و ورزشي كشور داراي نام‌هاي تكراري هستند. يكي از چهره‌هاي شاخصي كه نقش بسيار برجسته در تاريخ سياسي و فرهنگي ايران دارد‌، يعقوب ليث سيستاني است كه نام او نيز در شهر بي‌آغاز و انجامي مانند تهران حتي بر يك كوچه نيست و به نظر نمي‌رسد كه در زاهدان نيز جاي معتبري به نام او باشد. اينكه مدتي است، برخي از اماكن عمومي را با تنديس يكي از بازيگران سينما مي‌آرايند و نام او را بر آن محل مي‌گذارند‌، جاي ايراد نيست ولي حرف اينجاست كه امثال يعقوب را نبايد به طاق نسيان سپرد زيرا اگر يعقوب‌ها در تاريخ اين ملك سر برنمي‌آوردند كه از تماميت ارضي و ركن اصلي فرهنگ ايراني يعني زبان فارسي حراست كنند، آنگاه جايي به نام مرز پرگهر باقي نمي‌ماند كه بشود با پرداختن به كارهاي كاملا نمايشي‌، تنديس بازيگري را در آن نصب كرد. تصميماتي كه در خصوص نام‌گذاري خيابان‌ها و ميدان‌ها و اماكن عمومي و پارك‌ها گرفته مي‌شود و انتخاب برخي از نام‌هايي كه همخواني و قرابتي با ذهن جامعه ندارند و به قول يعقوب مردم آنها را درنمي‌يابند، نشان از عدم شناخت فرهنگي، تاريخي، اجتماعي و ذوقيات آنان دارد. بعضي از اين نام‌ها چندان نامأنوس و مغاير ذهن جمعي است كه اهل معرفت را به ياد اين گفته معروف رويگرزاده سيستاني- سردار بزرگ يكي از حساس‌ترين دوران‌هاي تاريخ اين ملك- مي‌اندازد كه به شاعر و دبير دستگاهش فرمود:«چيزي را كه اندر نيابم چرا بايد گفت.»محمد پسرو صيف هم اندرز يعقوب را به گوش جان شنيد و او را به پارسي ستايش كرد. سرداري كه با نان و پياز سر مي‌كرد‌، شيفته مدح و ثنا نبود، او با اين گفته خود ايراني زيستن را تعليم كرد. چنين شد كه اين ديار دوام آورد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون