• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4570 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۳ بهمن

ذهن‌شويي

ناصح كامگاري

مراد اثباتي، معاون شرافتمند واحد آناليز بانك، به‌رغم ذهن پويا و ذكاوت كاري، سه ماه است با بازنشستگي پيش ‌از ‌موعد ناخواسته خانه‌نشين شده تا توان محاسبات و استدلال رياضي در او، جايش را به وراجي حول واژه‌شناسي و روحيات شاعرمنشي بدهد و برخي الفاظ در ذهنش طنيني آهنگين بيابند كه از سپيده سحر تا بوق سگ از ضميرش زدوده نشوند. مضاف بر اينكه با هر بار تكرار، احساس تازه‌اي در وجود او زنده ‌كنند.

آقا مثلا رنگ‌آميزي. چند بار تكرار كن رنگ‌آميزي رنگ‌آميزي رنگ‌آميزي، عجب طنيني داره اين تركيب…!

يكي ديگر از اين واژگان پرطنين، تركيب «پولشويي» است. وقتي واژه «پولشويي» را زير لب زمزمه مي‌كند انگار مطلع شعر باشكوهي يافته، مكث مي‌كند و حافظه را مي‌كاود: «عجالتا هيچ بيتي با اين مطلع، به ذهنم نمي‌رسه جانم.» با اين حال معتقد است كه «پولشويي» واژه‌اي ناب است: «بله، مركبي كمياب و ناب براي ترجيع‌بند يك قصيده يا غزل، يعني چنان سروده‌اي كه در هيچ دفتر و ديوان و ادواري نيابي.»

تمام ايام هفته اخير، مراد اثباتي، صبح ناشتا، با سري كه بارها به تاكيد فرود آورد واژه «پولشويي» را تكرار و همسر و فرزندان را كلافه كرد. زنش شاكي است: «شوهرم ديگه ذهن منضبطي نداره، مي‌گه تقصير گردن دنياست كه نظم‌شو باخته و قواعدش فعلا قابل‌فهم نيست.»

- بله خانم، معضلات دنيا مبدل به يه كلاف مبهم و سردرگم شده!

پسرش كه به لطف پدر كارمند دون‌پايه ديوان محاسبات است، مي‌گويد: «ابوي از اين رو به اون رو شده و از شما چه پنهان، انگار ديگه ايماني به انذار و اندرزي كه عمري به ما مي‌داد، نداره.»

- شك مي‌كنم پس هستم پسرجان!

- يعني پدرجان، سرت توي لاك خودت باشه، آسه بيا آسه برو… كشك؟

- شك! يعني به همه‌چيز و همه‌كس مشكوكم، كم تا بيش به همه.

دخترش كه او نيز كارآموز حسابداري و در اوان استخدام در بانك است، يقين دارد كه پدر در پريود استيصال ميانسالي است و سراپا مردد: «بابام هر باوري قبلا‌ها داشته به خودش مربوطه، گيرم عقيده‌ الانش خلافش باشه. خوبيش اينه از كسايي نيست كه مي‌خواستن دنيا رو عوض كنن؛ دنيا عوضشون كرد!»

و دختر جوان با گوش خود شنيده كه پدر بلندبلند مي‌انديشيده: «حتي درباره ضرورت ورزش براي سلامتي هم بايد ترديد كرد. ديگه از اين بدبين‌تر؟»

- بابا منظورت توي آلودگي و وارونگي هواست؟

- نه دخترم، حواست كجاست؟ منظورم در وارونگي اوضاعس! تاكيدم ترديد حتي در بديهياته.

اين اواخر مراد در مراوده‌اي خصوصي، نزد زنش اعتراف كرده كه زبان عضله‌اي نافرمان است كه بي‌اختيار مي‌جنبد و «مدام آدم را وادار به رفع و رجوع لاطائلات و ترهاتش مي‌كند.»

زنش مي‌گويد اين را همان شبي گفته كه بعدش براي هواخوري به پشت بام رفته بودند و مراد چشم تنگ كرد و به ابر كهكشاني كنج آسمان نگريست، به تراكم سيارات و سماوات و باز از ژرفاي وجودش همان تركيب كذايي تراويد: «پولشويي، پولشويي!»

اما چندي بعد كه در برابر اخبار تلويزيون درباره ارقام اختلاس مات مانده بود، ناگهان هيجان‌زده شد و ناخودآگاه پسِ سر طاسش را به پشتي مبل كوبيد.

ضربه اگرچه خفيف ولي به حدي كارا بود كه خانواده سرِ ميز شام از جا بجهند و دمي بعد كه از سلامتش خاطرجمع شدند، دوباره پشت ميز بنشينند و با بارقه‌اي از شهود ارثي به فراست دريابند كه بايد منتظر تراوش واژه تازه‌اي باشند؛ متبادر شدن نكته‌اي كليدي كه نقطه‌عطف تفكرات و تكيه‌كلام آتي معاون خانه‌نشين خواهد شد. مادر و فرزندان، سراپاگوش و قاشق به دست، به او زل زدند. مراد با كف دست، قفاي كوفته سرش را ماليد و ماليد و زير لب ناليد: «ويكي‌ليكس، ويكي‌ليكس»

و به اين ترتيب نام سايت افشاگر «ويكي‌ليكس» و باني آن، آدمي به نام «ژولين آسانژ» ورد زبان و لقوه كلام مراد اثباتي در تمام هفته آينده شد. ملودي آهنگيني كه حتي در حمام زير دوش مي‌خواند و منشا ظهور و بروز اوزان بديع و الهام‌بخش منظومه‌اي تازه در ذهن اين بازنشسته وظيفه‌شناس ولي قدرنديده و تارانده از واحد آناليز بانك بود كه حالا خود را شاعري افشاگر و متخلص به «ژوليده آسان» مي‌خواند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون