• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4578 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱۵ بهمن

درنگي بر شاعري نادر نادرپور

او شعله پريده يك آفتاب بود

افسانه نجومي

بر شيشه، عنكبوت درشت شكستگي/ تاري تنيده بود/ الماس چشم‌هاي تو بر شيشه خط كشيد/ وان شيشه در سكوت درختان، شكست و ريخت/ چشم تو ماند و ماه/ وين هر دو دوختند به چشمان من نگاه!

- برگرفته از مجموعه شعر «سرمه خورشيد»

 

اكنون چند دهه از روزگاري كه ترنم رمانيتك شعر«بت‌تراش» در گوش ادب فارسي پيچيده بود، گذشته است. دهه‌هايي پر بار كه آمدند و رفتند و شاخصه‌هاي زباني- بياني‌شان، مباني زيبايي‌شناسانه خاص خود را در حافظه پرطراوت شعر مدرن فارسي به ارمغان گذاشتند.

«پيكر تراش پيرم و با تيشه خيال

يك شب تو را ز مرمر شعر آفريده‌ام

تا در نگين چشم تو نقش هوس نهم

ناز هزار چشم سيه را خريده‌ام»

پژواكي پرطنين و رسا كه خبر از رواج «رمانتيسم سياه» در شعر مدرن ايران مي‌داد و اين نقطه اوج كلام نادر نادرپور بود كه در گرايشي نوشتاري، جان تازه مي‌گرفت. نگرشي رمانتيك با رنگي تند از اندوه مرگ‌انديشي و سراسر مملو از دلمردگي كه در زيست فكري- عاطفي شاعر جايگاه ويژه يافته بود و تنها در تصويرپردازي‌هاي خلاقانه با انديشيدن به انسان، عشق، هستي، طبيعت و زندگي در سطرهاي گاه نيمه سنتي و گاه آزاد شعر او معنا مي‌گرفت تا سرانجام در تنها رنگي كه مي‌شناخت و با آن آشنا بود، اختصاصات زباني شاعرانه‌اش را به نمود گيرد. رنگي كه سراسر سياهي بود و تير‌گي و در بسامدي مكرر، پس‌زمينه شعرهاي طبيعت‌گرايش را در تاريكناي ضرباهنگ عاشقانه واژه‌ها، گاه آرام و گاه توفنده فرو مي‌برد تا مضامين و درون‌مايه‌‌هاي هيجاني- عاطفي اما شب‌زده شعرها كه حاصل ذهن‌مشغولي‌ها و تجارب فكري نوآورانه‌‌اش به‌شمار مي‌آمدند، سويه‌هاي غنايي- تغزلي تلخ و عاشقانه‌ را در عشقي زميني و در مجموعه‌ شعرهايي چون: چشم‌ها و دست‌ها 1333، دخترجام 1334، شعر انگور 1336، سرمه خورشيد 1338، گياه و سنگ نه، آتش 1339، از آسمان تاريسمان 1349، شام بازپسين 1355، صبح دروغين 1360، خون و خاكستر 1367 و زمين و زمان 1374 بازتاب دهند. كلام مطنطن نادرپور اما محصول رخدادهاي اجتماعي- سياسي دهه 30 و نيمه اول دهه 40 است و اگر با ذهنيتي رمانتيك، عاطفه‌اي فردي- اجتماعي و زبانيتي تجددخواه، در صف نوگرايان اعتدالي و رمانتيك‌سرا مي‌ايستد و مضامين ليريك‌اش را، پيچك‌واره به دور عواطف رنگين عاشقانه مي‌پيچد و با آه و اندوه، غمناله‌هاي مرگ‌خواهانه، بر تناقضات و تنش‌هاي جهان پيرامونش گريه سر مي‌دهد، تا در تنهايي و تاريكي و با پناه بردن به عشق و لذت و زيبايي، رنج‌ها را به جان بخرد. به هر رو، آنچه شاخصه‌هاي زباني نادرپور را شكل تازه مي‌بخشد، توجه به درون‌مايه‌هايي است كه در چارچوب مفاهيم عاطفي و عاشقانه شعرها بازتاب مي‌يابند تا جهان‌نگري‌هاي شاعرانه با هويتي رمانتيك، فضاي مرگ‌انديش و تيره شعرها را طي كنند. فضايي آغشته به مرگ و زندگي كه از رهگذر دل‌سپردگي به ضرباهنگ واژه‌ها، روندي عاشقانه را در كليت اندام‌وار شعرها مي‌پراكند و در سطرهاي متني فوران عاطفه‌اي سيال ‌را رخ‌نمون مي‌نمايد. از سوي ديگر عناصر خيال‌انگيز شعر نادرپور منبعث از سياليت تخيلي است كه همچون نخي نامرئي واژه‌ها را به هم پيوند مي‌زند تا همچنان كه سويه‌ زيبايي‌شناسانه كلمات در بافت زبان حماسي- تغزلي مصور شعرها، موضوعيت مي‌يابد، در جغرافياي خيال او سويه‌هاي معنايي‌-عاطفي سطرهاي غم‎آلود، مخاطب را با خود همدل و همراه كنند. براي نمونه شعر «نگاه» از مجموعه «سرمه خورشيد» با خيال‌انگيزي مواج تصاوير، تركيب‌سازي‌هاي وصفي و اضافي و جادوي سيال واژه‌ها، تابلويي پر طراوت و رنگين را رو به روي‌مان مي‌گشايد. در اين شعر طبيعت‌گرايي، توجه به ريتم واژه‌ها و موسيقي نهفته در آنها با گرايش به شعر پيشرو نيمايي، خبر از سمت و سويي تازه در سرايش مي‌دهند. اگرچه همچنان در اين شعر نيز همچون شعرهاي تغزل‌گراي نادرپور، تجددگرايي‌هاي زباني همواره سطحي از گرايش به تشبيهات و تصاوير تازه را در اعتدال زباني در سطرهاي شعر به رخ مي‌كشند. با اين حال زبان شاعرانه همچنان محصول زبانيتي توصيف‌گراست كه مي‌كوشد، با جادوي تخيلي سرزنده و پويا، لحظه‌هاي جدايي و وصال عاشق و معشوق را نشان دهد. چنانكه در اين شعر گويي، شاعر- عاشق در انتظار ديدار معشوق، چشم به شيشه پنجره دوخته است. شيشه اما خسته از انتظار طولاني نيامدن معشوق با تار عنكبوتي درشت، پوشيده شده است. با اين حال انتظار، قامت عاشق را شكسته و او را نوميد و غم‌زده در كنار پنجره رها كرده است.

«بر شيشه، عنكبوت درشت شكستگي

تاري تنيده بود»

تار عنكبوت اما به محض رسيدن معشوق از هم مي‌پاشد. چراكه تابيدن الماس چشم‌هاي معشوق، خطي روي شيشه مي‌كشد و با خرد كردن آن، حصار ميان عاشق و معشوق برداشته مي‌شود. به اين اميد كه شايد با شكستن شيشه، زمان جدايي‌ها به سر آيد. جدايي‌اي كه ظاهرا حتي پس از شكستن شيشه‌ نيز وصلي به دنبال خود نمي‌آورد، چراكه شيشه در سكوت درختان-كه مي‌تواند استعاره‌اي از سكوت عاشق و معشوق باشد- مي‌شكند و تكه‌هايش بي‌شكوه و شكايتي روي زمين مي‌پاشد. حالا عاشق و معشوق رو به روي هم اما ساكت ايستاده‌اند و بي‌آنكه حرفي ميان‌شان رد و بدل ‌شود، تنها به چشمان هم نگاه مي‌كنند و در آخر باز هم شاعر- عاشق، نوميد و دل‌شكسته، تنها شاهد نگاه معشوق و ماه كه در آسمان تابيدن گرفته بر درگاه اتاق ايستاده است.

«الماس چشم‌هاي تو بر شيشه خط كشيد

وان شيشه در سكوت درختان، شكست و ريخت

چشم تو ماند و ماه

وين هر دو دوختند به چشمان من نگاه!»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون