• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4583 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۲۱ بهمن

جا به‌ جايي در نظم بين‌الملل

علي عيدي‌پور

امروز جهان شاهد دوراني است كه شايد در تاريخ روابط بين‌الملل نمونه‌هاي زيادي از آن در دست نباشد. تحولات عميقي در عرصه سياست داخلي كشورهاي مختلف جهان در حال رخ دادن است كه نمونه‌هاي بارز آن را مي‌توان در انتخابات رياست‌جمهوري امريكا و يا تحولات جاري و ساري در بسياري از كشورهاي اروپايي مشاهده كرد. موج و خيزش راست‌گرايي افراطي همراه با پوپوليسم منجر به قدرت گرفتن گروه‌هايي شده است كه تا پيش از اين در قالب هيچ‌كدام از احزاب كلاسيك و سنتي مرسوم در عرصه سياست داخلي كشورها، دسته‌بندي نشده و به‌ نوعي مي‌توان عنوان كرد كه جوامع غربي تصميم به كنار گذاشتن احزاب و رويه‌هاي سنتي گرفته‌اند. نمونه‌هاي بارز اين تحولات را مي‌توان در به‌ قدرت رسيدن جنبش‌هايي مانند «جنبش پنج ستاره» در ايتاليا، انتخاب ويكتور اوربان در مجارستان، انتخاب دونالد ترامپ در امريكا، پيروزي ولاديمير زلنسكي در اوكراين، پيروزي ژايير بولسونارو در برزيل، تغيير و جابه‌جايي پايگاه راي احزاب در انتخابات اخير بريتانيا و در نهايت پديده برگزيت مشاهده كرد. تحولات شديد و عميق مذكور در بطن سياست داخلي كشورهاي مختلف منجر به انتخاب رويه و سياست‌هايي شده است كه تاثير و برون‌ريز خود را بر نظم و نظام بين‌الملل گذاشته و خواهد گذاشت. به حاشيه رفتن احزاب و سياست‌هاي سنتي منجر به ناديده گرفته شدن رويه‌ها و سنت‌هاي مرسوم و پذيرفته شده در نظم و نظام بين‌الملل شده كه شكاف در روابط فراآتلانتيكي و يا افول كاركرد و نقش سازمان‌هاي بين‌المللي، نمونه‌هايي از تاثيرپذيري نظام بين‌الملل از اين تحولات نوين است. از اين منظر مي‌توان عنوان كرد كه روابط بين‌الملل وارد دوره جديدي در تاريخ خود شده است. افول نظم بين‌الملل و از دست رفتن بخش قابل توجهي از كاركردها و رويه‌هاي پيشين نظام بين‌الملل و تحولات نويني كه در سطح نظام بين‌الملل در حال شكل‌گيري است اين احتمال را بيش از پيش تقويت مي‌كند كه نظم كنوني با نظمي ديگر جايگزين شود. به‌نظر مي‌رسد كه از زمان ايجاد نظم بين‌الملل كنوني در دوران پس از جنگ جهاني دوم تا به امروز، كشمكش ميان نظريه‌هاي ساختارگرا در روابط بين‌الملل گرچه منجر به ايجاد نظام بين‌الملل و نظم ليبرال جهاني شده است اما فاكتورها و متغيرهاي عميق‌تري را ناديده گرفته كه امروز شاهد جوشش و بروز اين متغيرها در ميان جوامع مختلف و تاثير آنها بر نظم و ساختار بين‌الملل در راستاي شناسايي و مورد پذيرش قرار گرفتن هستيم. اصلي‌ترين اين فاكتورها وجود ناسيوناليسم و نظام دولت- ملت بوده كه نظم ليبرال حاكم آنها را ناديده يا كم اهميت مي‌شمردند. انديشمندان ليبرال از تحول در ساختار مبادلات سياسي سخن به ميان آورده بودند. آنان از نوعي روابط بين‌الملل جديد سخن گفته بودند كه بيشتر مبتني بر همكاري بود تا مقابله. به نظر آنان، هم از لحاظ كاركردي و هم از لحاظ فرهنگي، نظام دولت- ملت و ساختار آنارشيستي ناشي از مبادلات بين‌المللي آن در حال رنگ باختن است.

آنان به دنبال ايجاد نظامي بودند كه مبتني بر همگرايي و همكاري باشد. تجربه اتحاديه اروپا از اواخر دهه 1950 حاكي از آن است كه تا چه اندازه رسيدن به اجماع كلي در ميان اعضاي جامعه همگرا دشوار بوده است كه نمونه آن را مي‌توان در تحولات اخير در ساختار سياسي كشورهاي مختلف اروپايي مشاهده كرد كه در مسير واگرايي و ملي‌گرايي جريان دارد كه مخالف همگرايي است. به همين دليل عده‌اي به درستي معتقد بودند كه آينده همگرايي در نظام بين‌الملل به ميزان قابل توجهي به موفقيت اتحاديه اروپا بستگي دارد. همگرايي را به بهترين وجه به عنوان يك فرآيند بايد تجزيه و تحليل كرد زيرا حركتي در راستاي افزايش همكاري ميان دولت‌ها و انتقال تدريجي اقتدار به نهادهاي فوق ملي است. همچنين حركتي در جهت همگون‌سازي تدريجي ارزش‌ها و در نهايت ظهور يك جامعه مدني جهاني و اشكال جديد اجتماع سياسي است. قواعد بازي در جوامع همگرا اين امكان را در چارچوب سياست‌هاي فراملي فراهم مي‌آورد تا بخش عمده‌اي از مردم به‌ طور روزافزون در ميان دولت‌هاي عضو به اين نتيجه برسند كه آرزوها و انتظارات آنان در درون ساختار همگرا به بهترين نحو برآورده مي‌شود. در چنين وضعيتي، اجتماع سياسي ‌بايد وفاداري‌ها و احساسات اكثريت مردم واحدهاي تشكيل‌دهنده خود را هدايت كرده تا ضمن حفظ هويت خويش، نگاه وسيع‌تري نسبت به اقتصاد، فرهنگ، سياست و امنيت داشته باشند. اما تحولات اخير در عرصه سياست داخلي كشورهاي مختلف جهان نشان داده كه اصولا ليبراليسم از قدرت ناسيوناليسم و پايداري دولت- ملت غافل بوده است. از سوي ديگر اصولا از نظر تاريخي عمده‌ترين تلاش‌ها براي برپايي اجتماعات سياسي در زمينه ايجاد دولت- ملت بوده كه وجود احساسات ملي‌گرايانه غالبا اين فرآيند را به صورت وحدت توصيف كرده و نه همگرايي.

با ظهور نشانه‌ها و فاكتورهاي افول نظم و هژموني ليبرال در سال‌هاي اخير، نظريه‌پردازان واقع‌گرا بار ديگر تذكر دادند كه سياست بين‌الملل، واقع‌گرا بوده و ليبرال‌ها نيز نه تنها به اهداف خود دست پيدا نكرده‌اند بلكه اين دولت‌ها تنها در حرف ليبرال هستند و در عمل به راه واقع‌گرايي مي‌روند. به قول مرشايمر، ساختار جهان امروز آنارشي است نه هيراشي و جهان امروز به خوبي بر اساس واقع‌گرايي و ملي‌گرايي شكل گرفته و نه بر اساس ليبراليسم و به همين دليل است كه به‌ كارگيري ليبراليسم در سياست بين‌الملل كارا نخواهد بود. تا همين اواخر هر گاه به نظام بين‌الملل مي‌انديشيديم، ارتباطات فراملي در جهاني يكپارچه در خاطرمان نقش مي‌بست اما حالا برعكس است: روايت زمانه ما روايت فروپاشي و انقراض است و اين فضا بهترين فضا براي ملي‌گرايان است كه همگرايي را مساوي با فاجعه مي‌دانند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها