• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4584 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۳ بهمن

فرهنگ ابتذال

عباس عبدي

يكي از نكاتي كه در تحليل جامعه‌شناسي مهم است، استنتاج‌هاي كلي از پديده‌هاي منفرد است. براي نمونه هنگامي كه مي‌بينيم مردم در سوگ يك خواننده مشاركت گسترده‌اي مي‌كنند كه اين حضور قابل انتظار نبود، چه نتيجه‌اي بايد گرفت؟ مسلم است كه نمي‌توان گفت اين يك پديده خاص و منفرد است و هيچ معناي ديگري ندارد. ولي آيا مي‌توان هر نتيجه‌اي از آن گرفت؟ اين استنتاج‌ها قدري سخت و پيچيده است. ولي اگر خوب دقت كنيم در ادامه متوجه مي‌شويم كه برخي از پديده‌هاي عمومي در گذشته شواهد قابل قبولي داشته‌اند كه از مشاهده آنها مي‌توانستيم به وضعيت عمومي پي ببريم. اولين‌بار كه تصويري از تتلو را ديدم، درك و فهم آن براي خودم خيلي سنگين بود. به‌ويژه هنگامي كه ديدم اصولگرايان نيز از او تقدير كردند، ديگر نتوانستم اين رفتار آنان را هضم كنم. ولي اكنون مي‌توان شواهدي را نشان داد كه گويي تتلو يك واقعيت اجتماعي در جامعه ما است كه اصطلاحا تيپ ايده‌آل اين واقعيت است. واقعيتي كه در سطوح گوناگوني خود را بازتاب داده است. يكي از وجوه اين تيپ استفاده از الفاظ ركيك و ديگري سطحي شدن امور از جمله فكر و هنر و مديريت است. سطحي شدن ريشه در دوره مديريت 8‌ساله اصولگرايان از سال 1384 تا 1392 دارد. مسائل و امور از پيچيدگي‌هاي معمول بيرون آمدند و همه‌چيز چنان سطحي شدند كه گويي همه افراد در تمامي زمينه‌ها صاحب‌نظر هستند و حوزه كارشناسي به محاق رفت. بعد از اين دوره نيز هيچگاه جامعه و نظام اداري از اين جهت نتوانست خود را بازسازي كند. ادبيات مستهجن و حتي ركيك نيز تا حدي ريشه در همان ايام دارد ولي رواج آن در سال‌هاي اخير بيشتر ناشي از استيصال و عصبانيت مردم است. ناشي از اين است كه ديگر امكاني يا حرفي براي گفتن باقي نمانده است. در اينجا بد نيست خاطره‌اي را بگويم. در زمستان سال 1372 پس از 6 ماه تحمل انفرادي مرا به بند نيمه عمومي بردند كه حدود 15-10 نفر زنداني داشت كه در چند سلول انفرادي كنار يكديگر بودند. زندانيان به علل گوناگون از الفاظ ركيك استفاده مي‌كنند ولي آنجا به خاطر احترام به بنده معمولا رعايت مي‌كردند.

يك آقاي محترم و مسني بود كه فهميدم رييس يكي از شعب مهم بانك احتمالا ملت بوده كه متهم به اختلاس شده بود. خيلي مودب و مبادي آداب و تا حدي هم خجالتي بود. برخي از زندانيان را هر روز در همان‌جا به بازجويي مي‌بردند و مي‌آوردند. يك روز كه او رفته بود بازجويي بعد از بازگشت عصباني بود و خلاصه چاك دهانش را باز كرد چنان حرف‌هاي ركيكي جلوي همه نثار بازجويش مي‌كرد كه همه دچار تعجب شدند كه آيا اين اصلا فحش بلد بود كه حالا چنين مي‌گويد؟ بعدا كه با او صحبت كردم معلوم شد كه مستأصل و عصباني بود و خود را از طريق فحاشي خالي مي‌كرد. منطق فحش دادن او با فحاشي افراد بي‌ادب يكسان نبود. فحاشي براي او يك ارزش يا فرهنگ يا حتي شيوه‌اي براي تهاجم و تحقير نبود. يك شيوه دفاعي بود. در اعتراضات ماه‌هاي اخير نيز مواردي از فحاشي ديده مي‌شود كه باعث تأسف است و البته نشانه خطرناكي از كميت و كيفيت عصبانيت و استيصال مردم است. حتي در متون منتشره در فضاي مجازي نيز مي‌توان بازتابي از اين فرهنگ فحاشي را مشاهده كرد. وجه ديگر اين وضعيت، سطحي شدن است كه آن را نيز در بيشتر حوزه‌ها مي‌توان ديد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها