• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4594 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۵ اسفند

چند نكته در باب تاريخ امروزمان در مواجهه با فرهنگ

با من به ديدنِ رقصنده بيا

حامد اصغرزاده

سه‌شنبه روز اتفاق‌هاست. اما به تعبير بهرام بيضايي «اتفاق خودش نمي‌افتد.» بستر وقوع اتفاق‌ها را تو، خودت فراهم مي‌كني يا برايت فراهم مي‌كنند. به عبارت ديگر تو خودت، خودت را در معرض وقوع‌شان قرار مي‌دهي. ديگر اين بخت‌ياري تو است كه اتفاق بيفتد و چيزكي دستت را بگيرد و نظم هر روزه‌ات را به هم بريزد.

در پيشخوان دولت: تالار وحدت

من، خودم، خودم را به تالار وحدت رسانده‌ام. رسيتال پيانوي يك پيانيست بلژيكي است. نوازنده با مهارتي است؛ متعلق به جريان تثبيت‌ شده و امروزي نوازندگي‌‌، دور از رومانتيسم شخصي پيانيست‌هاي بزرگ تاريخ. غوغا به راه نمي‌اندازد و شور نمي‌آفريند و روحش را پشت كليدهاي پيانو عريان نمي‌كند. تاويل شخصي از قطعات ندارد، اما همه اصواتش درستند و بجا و اجازه مي‌دهد از خلال دستان كارآزموده‌اش نغمه‌ها و ساختارهاي قطعه را سرراست بشنوي و فهم كني. اما در تالار وحدت مخاطب‌ها ميان موومان‌هاي سونات شماره 6 پروكوفيف دست مي‌زنند. فرهنگ شنيداري در اجراهاي زنده‌‌ موسيقي به چند دهه پيش بازگشته؛ به زماني كه هنوز نوازنده يا رهبر اركستر بايد به مخاطبان تذكر مي‌داد ميان موومان‌هاي يك قطعه دست نزنند كه موومان‌هاي يك قطعه، بخش‌هايي مستقل نيستند و همه بخش‌ها را بايد پيوسته و در ادامه هم شنيد تا كليت آن قطعه در ذهن شكل بگيرد و فهم شود. بر سر فرهنگ موسيقي اين رفته است. وقتي موسيقي به امر لاينحل در وضعيت كنوني تبديل شده دور از انتظار نيست اين شكل از غريبگي با آيين اجرا. وقتي اصوات موسيقي به خدمت تبليغ ايدئولوژي درآمده و مطربان بازار اركستر را رهبري مي‌كنند، و سمفوني‌ساز واپس‌گرا به دبيري جشنواره فجر تكيه زده، تكليف فرهنگ روشن است. ديگر كنار هم چيدن نغمه‌ها و ساختن يك قطعه فقط به يك هدف انجام مي‌شود: ساختن چيزي كه در شكل انبوه به مصرف‌شنوندگانش برسد. شاخصه توليد خوشايندي مصرف‌كننده است. درست مشابه زماني كه تماشاگران پس از اداي مونولوگي در دل يك اجراي تئاتر براي بازيگرش دست مي‌زدند. زماني كه نمايشنامه‌نويسان مجبور بودند در دل نمايشنامه‌شان چندتايي مونولوگ طولاني هم بگنجانند تا بازيگران خودي نشان دهند و تشويقي بگيرند. دوراني كه تئاتر با اتراكسيون تعريف مي‌شد و تن‌ دادن به آن لازمه بقايش بود. هيچ چيز براي جامعه ما به اندازه امر موسيقايي راستين بيگانه نشده است؛ برخلاف ظاهر موضوع كه تصويري وارونه از آن را به نمايش مي‌گذارد. در ظاهر، حوزه موسيقي به حدي از توليد انبوه رسيده كه دست شنوندگانش را براي انتخاب به تمامي باز گذاشته است. حالا در قلمرو موسيقي كساني مونولوگ طولاني مي‌نويسند، كساني خود را به نمايش مي‌گذارند و كساني از بين به نمايش درآمده‌ها براي مصرف‌ شخصي‌شان انتخاب مي‌كنند. ما به چنين وضعيتي دچاريم، ناخواسته سراپا گوش شده‌ايم تا چيزي به كف آوريم و مصرفش كنيم، با سرعت، در خلوت و چونان مسكني براي نااميدي‌مان. ما از دست رفته‌ايم.

در پيشگاه بازار: سالن هامون

دوباره خودم پيچيده‌ام داخل خيابان فلسطين. من، پس از نواهاي نرم پيانو، خودم، خودم را در معرض مواجهه با اجرايي در سالن هامون قرار داده‌ام؛ «حراج خانگي»، با عواملي در دهه بيستم از زندگي‌شان اما با منش پدران‌مان. پدراني كه در اواخر دهه هفتاد و اوايل هشتاد پي بردند بايد هر چه مي‌توانند از سفره خصوصي‌سازي سهم بردارند. آنها ساختند و انداختند. زماني كه خاتمي اولويت سياست خود را توسعه سياسي قرار داده بود و حواسش به سرطان رونده توسعه اقتصادي و نئوليبراليسم دولت قبل نبود. فرزنداني كه سوژگي‌ (ذهنيت)‌شان به تمامي مصادره شده بود تن به سازش و مصالحه دادند. آنها به عملكرد پدران خويش نگريستند و به راه و رسم آنان وفادار ماندند. فرزندان دريافتند تئاتر هم مي‌تواند همان‌قدر يك شبه بسازد و بندازد. درام لختي داشته باشد و بازيگراني كه براي پنهان كردن فقدان مهارت‌شان با اشياي صحنه ور بروند. يك موقعيت دراماتيك با ظاهري جذب‌كننده داشته باشد و كارگرداني كه با پيشنهاد بازي ناتوراليستي به بازيگران، قيد هدايت آنها را بزند. زن و شوهري همراه با يك مرد و زن سمسار در انباري خانه‌شان گرفتار مي‌شوند. درام نمايش از درگيري ميان اين چهار نفر شكل مي‌گيرد. اما همين وضعيت بغرنج به عوض آنكه به پايان منطقي خود برسد با چرخشي غيرواقعي تمام مي‌شود. چرخش يا توئيستي (twist) كه ويژگي خصلت‌نماي بخشي از ادبيات داستاني اخلاقي سده نوزدهم بود. تعدادي از داستان‌هاي گي دو موپاسان را ما به واسطه همين چرخش‌ها به ياد مي‌آوريم. در انتهاي درام «حراج خانگي» مشخص مي‌شود تمامي رويدادها و تعارض‌ها و درگيري‌ها، خيال‌پردازي‌هاي جوانك سمسار بوده كه براي چند دقيقه در تاريكي انبار تنها مانده بوده. استراتژي‌هاي روايي از اين دست چه در آن سده و چه امروز ناظر به يك وضعيت تاريخي است. وضعيتي كه جورجو آگامبن آن را با ايده «از دست رفتن ژست‌هاي بورژوازي» تعين تاريخي مي‌بخشد. وقتي تناقض‌هاي دروني در زيست اجتماعي بورژوازي آشكار مي‌شود ولي جامعه بورژوا از پذيرفتن آنها سر باز مي‌زند. نشانه‌هاي چنين انكاري را بايد در اين قسم از چرخش‌هاي ملودراماتيك در آن داستان‌ها و اين درام‌ها سراغ گرفت. توليدكنندگان و مصرف‌كننده‌هاي شهري چه در حوزه فرهنگ و چه در حوزه صنعت، با از دست رفتن ارزش‌هاي اخلاقي آشكارا نمي‌توانند و نمي‌خواهند به ويراني وضعيت وجودي‌شان خيره شوند. آنها تنها به حفظ ظاهر متوسل مي‌شوند، زينت و رنگ و لعاب به ظاهرشان مي‌زنند و به داستان‌ها با يك چرخش ناگهاني پاياني و ظاهري خوش مي‌بخشند. همه‌ چيز در ظاهر آشكار مي‌شود. كل يك وضعيت تاريخي را مي‌توان از روي همين نشانه‌هايي كه در ظاهر افراد و چيزها ديده مي‌شوند، فهميد. ظاهر چيزها بهترين مولفه براي فهم و قضاوت در باب آنهاست. از دست رفتن ژست‌هاي معصوميت، ساده‌دلي، حيراني، عاشقي و اندوه، واپسين ارزش‌هاي جامعه شهري را از درون تهي كرد. در اين جامعه ديگر مي‌شد منش پدران را ادامه داد و اين‌بار بدون وجداني معذب ساخت و انداخت.

در پيشگام دانشجويان: دانشگاه هنر

اما روز سه‌شنبه هنوز تمام نشده است. اتفاق سوم در جشنواره تئاتر عروسكي دانشجويان مي‌افتد. خودم را به سالن خورشيدي دانشگاه هنر برده‌ام و داخل سالن شده‌ام و ناگهان، اتفاق مي‌افتد. به تماشاي اجرا نشسته‌ام اما اجرايي در كار نيست. در واقع به اجرايي خيره شده‌ام كه از اجرا شدن امتناع مي‌كند. اسم نمايش هست «به ديدن رقصنده بيا» و من شاهد عروسك كوچكي ساخت كشور چين هستم كه زير نور متمركز پروژكتورها مي‌رقصد. آيا كارگردان [؟] به من دروغ گفته است؟ نه. او از من خواسته به ديدن رقصنده بروم و من هم به ديدن او رفته‌ام و دارم رقص او را مي‌بينم. كارگردان در چند جمله توضيح مي‌دهد كه روزي در خيابان انقلاب پشت ويترين يك مغازه شاهد اين عروسك بوده كه با تابش مستقيم نور خورشيد مي‌رقصيده. آن را جالب يافته و حالا رقصنده را گول زده و زير نورهاي مصنوعي قوي قرارش داده. همين و تمام. كارگردان تن به اجرا كردن چيزي نداده است. هر چند اثر در نهايت همين امتناع كردن از اجرا را به اجرا درآورده است. جسارت و جرات و سرنترسي مي‌خواهد كه مستقيم بتوان به ويراني چشم دوخت. اثر از دست رفتن همه ‌چيز را دروني خود كرده است. ديگر چيزي براي روايت باقي نمانده است. پس تلاشي هم نمي‌كند چيزي را روايت كند. اثر همان هيچ‌چيز را همين‌قدر لخت و بي‌واسطه به صورت من مي‌زند. نه چيزي ساخته شده، نه قصد بيان چيزي در كار بوده، نه چيزي براي مصرف‌كردن وجود دارد و نه پاي لذتي حساني در ميان است. تنها بايد خيره شد، رقصيد و خنديد. جورج اشتاينر زماني نوشته بود تراژدي راستين دوران ما در فرم كمدي تجلي خواهد كرد. نقطه اميد اينجاست كه از دور براي لحظاتي روشن مي‌شود و به ديد مي‌آيد. براي بحثي جامع‌تر و كامل‌تر اين نوشتارها را ورق بزنيد:

جورجو آگامبن، وسايل بي‌هدف، يادداشت‌هايي در باب سياست، ترجمه اميد مهرگان و صالح نجفي

مازيار اسلامي، سينماي ژست‌ها، نكاتي پيرامون مقاله آگامبن

جورج اشتاينر، مرگ تراژدي، ترجمه بهزاد قادري

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون