• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4597 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۸ اسفند

درباره مجموعه داستان «افتاده بوديم در گردنه حيران» نوشته حسين لعل بذري

باسمه‌نويسي در داستان مدرن نو

آرش مونگاري

درخصوص «افتاده بوديم در گردنه حيران» نوشته حسين لعل‌بذري، مي‌توان گفت با تمام پيراستگي‌ها در نثر و كلمات و انسجامي كه دارند، مضامين داستان‌ها و البته شيوه بيان و روايت‌شان، از زمره همان‌هاست كه بارها دستمالي شده‌اند. به عبارت ديگر، شيوه برخورد نويسنده با داستان‌ها و نحوه بيان روايت‌شان، البته به جز آن «پدر كلان» و «اندوهي دور گردن»، شيوه برخوردها، باسمه‌اي و دستمالي شده است و البته بر اين ادعا، در ادامه چند دليل خواهيم آورد.

ابتداي امر، بحث نگريستن است. به ياد داريم حتما كه يكي از مهم‌ترين توصيه‌هاي گوستاو فلوبر به موپاسان، تاكيد بر اين امر بود كه «اگر به درختي نگاه كردي، طوري نگاه كن كه تا به حال كسي پيش از تو نديده باشد و بعد كه مي‌خواهي وصفي از آن بدهي، آن‌قدر بنويس و باز بنويس، تا آن را به‌گونه‌اي وصف كني كه پيش از تو نكرده باشند.» باتوجه به اين مساله، يقينا بحث ما بر سر كلمات يا اشياي جديد نخواهد بود، بلكه بحث بر سر نو ديدن يا فردي نگريستن است، آن‌هم به اين خاطر كه اگر هنرمند، بتواند فردي يا كه شخصي به پيرامون خود نظر بيندازد، همين امر به خودي خود، او را به تركيبات و توصيفات نوتري در مواجهه با رويدادها يا اشيا خواهد رساند، يعني چون كه صد به دست آمد، نود هم پيش ماست. اما گويي در «افتاده بوديم در گردنه حيران»، توجهي به اين مسائل نشده. به‌طور نمونه، در دو داستان «پر سياوشان» و «رد تيغ ترك غارتگر»، عناصر يا مصالحي كه به واسطه‌شان، قرار بود تا روايت ساخته و پرداخته شود، (ازجمله طرح- Plot قصه- Story و ديدگاه يا نظرگاه)، به‌طور كليشه‌اي، ملازم با همان كليتي است كه شايد قبل‌تر از لعل بذري و «افتاده بوديم در گردنه حيران»، به صورت تاثرانگيزتر و سالم‌تري در داستان‌هاي ديگر، پرداخت و بيان شده است. از جمله يكي همين آثار علي خدايي، «تمام زمستان مرا گرم كن» و «كتاب آذر» كه در آن به واسطه دقت و ظرافت به كار گرفته شده، نويسنده توانسته تا با پرداختي درست و نو، به شكل قابل‌قبولي، راوي تنهايي‌ها و عمق فاصله‌هايي شود كه در نزديك‌ترين روابط انساني اين عصر، (انسان تنهاي معاصر) وجود دارد و ما نقد آن را سال‌هاي پيش در روزنامه «همدلي» با نام «تنهايي فرساينده انسان» نوشته‌ايم. در حالي كه روايت و داستان‌ها در «افتاده بوديم در گردنه حيران»، صرف‌نظر از زمان و جغرافيا، جلوه‌هاي زندگي و حتي نوع روابط بين آدم‌ها و مواجهه‌شان با هم و با چنين موقعيت‌هايي و حتي خود «موقعيت» به صورت اخص كه البته آن طورها هم در اينجا حساسيتي راجع به آن وجود ندارد، يك كليت از پيش، تثبيت و پرداخت شده هستند. با همان رويكرد و نگرشي كه قبل‌تر از ما و او بوده. حال با همه اين اوصاف، ما باز بياييم به مثال لعل بذري، دست به قالب‌ها ببريم و رويه‌هاي اين ملك قديمي را مدام دستكاري كنيم و نمي‌دانم، يك‌طور تكراري ديگري از ضم خودمان، راوي آن مسائلي كه هست، بشويم. بدون شك، باز هم حتما از يك جاي اين ملك، آنچه نبايد بيرون مي‌زند. به واقع، در داستان امروز نه ديگر آن تعليق‌هاي آن‌طوري گذشته يا كشمكش‌هاي- Conflit آن شكلي كه ديگر فرديت و خلاقيت، شيوه بازپرداخت امر واقع است كه اهميت دارد كه در اين مجموعه، ما آن عمق يا آن فرديت تاثيرگذار و تاثرانگيز خاص و شخصي شده را آن‌طور كه نياز است، نمي‌بينيم؛ يعني به عبارت ديگر، چيزي كه در داستان مدرن نو امروز اهميت دارد، نه دستمالي كردن عناصر نام برده شده ديروزي كه كاربست به‌جا و به‌اندازه آن تصاوير ديده نشده يا متفاوت و خلاقانه از روابط آدم‌ها و زندگي‌شان، در موقعيت‌هاي مشابه مختلف و روزمره است كه در «افتاده بوديم گردنه حيران» اتفاق نمي‌افتد. عناصر آن‌طور كه شايسته است در آشنايي‌زدايي به كار گرفته نمي‌شوند، يعني آن عاشق شدن در «رد تيغ» و آن شهيد شدن يا گمنام شدن در «پر سياوشان» و حتي «نگهبان سوبر»، مجردِ تمام عاشق شدن‌ها يا شهيد و گمنام شدن‌هاست كه همه، چه در زندگي روزمره‌مان و چه در ادبيات خودمان و حتي جهان سراغش را داريم؛ روايت‌هايي خالي از آن آشنايي‌زدايي‌هاي تاثيرگذار و تاثربرانگيز. انتسابي منفك از منظر فردي نويسنده و به همين دليل نيز، شايد بتوان آن را صرفا، باسمه متوسط قلمداد كرد. «رد تيغ ترك غاتگر»، باسمه‌اي سطحي و اقتباسي از مسخ كافكا و «پر سياوشان»، باسمه‌اي ديگر از بعضي كارهاي احمد دهقان است.

مورد ديگر اما، همان مساله دستمالي كردن قالب‌هاست. اين‌طور به نظر مي‌رسد كه لعل بذري در كنار مضمون يا محتوا، نگاه جدي‌اي هم البته، به ارايه تكنيك داشته است. اين نكته را مي‌شود در بعضي كارها ديد، از جمله همان «افتاده بوديم در گردنه حيران.» يعني نويسنده، در كنار انتخاب مضامين، انتخاب و ارايه تكنيك خاصي را هم درنظر داشته، ولي احتمالا به اين خاطر كه پرداخت و طرح بيشتر آثار مجموعه، ازجمله همين اثر، ضعيف بوده است، نه‌تنها به نتيجه‌اي كه دلخواه باشد نرسيده، بلكه با سوار كردن بي‌محاباي اينها بر گُرده همديگر يا كه با به تار و پود هم درانداختن خام‌شان، به قصه‌ها و در كليت، به داستان، آسيب‌هاي جدي‌اي وارد كرده است. ستروني قالب‌ها را كاملا مي‌توان در كنار معلق ماندن روايت‌ها، مشاهده كرد. روايت‌هايي رها مانده در دل قالب‌هايي دستمالي شده كه البته مخاطب و حتي خود نويسنده را هم، در بلاتكليفي مي‌اندازد و همان‌گونه كه گفتيم، همين مساله، به كيفيت آثار يا به ‌عبارتي به كل مجموعه داستان آسيب جبران‌ناپذيري وارد كرده است. به‌طور مثال، در تك داستان «افتاده بوديم در گردنه حيران» نويسنده فرم خاصي را براي روايت داستان خاصي انتخاب كرده و بعد هم تمام تلاشش را براي توصيف رويداد يا واقعه اصلي و تاثرانگيز، مي‌كند. اما سرآخر و در انتها، وقتي زمان مواجهه با امر واقع در داستان مي‌رسد و پرده به همين دليل كنار مي‌رود، مي‌بينيم چيز آنچناني‌اي نيست يا نبود، بلكه اين همه قلم‌فرسايي تنها، براي يك واقعه دم‌دستي و دستمالي شده تكراري بوده است كه آن را هم عجولانه و به صورت قالبي‌اش، رقم زده است. يعني باز، آن تاثيرگذاري‌اي كه بايد، رخ نمي‌دهد. و داستان از اوج خود، به خطا و به صورت زننده‌اي، به زمين مي‌افتد. به‌عبارت ديگر، آن همه دستكاري فرم و زبان و تنظيم و ترتيب وقايع، براي پيشبرد روايت و ساخت داستاني كامل، به هدر رفته و طرح به صورت ناشيانه‌اي، تلف مي‌شود.

و سرانجام مورد آخر كه شيوه برخورد لعل بذري با داستان و نحوه روايت كردن آن است، آن‌گونه كه گويي، جاي داستان كوتاه با سكانسي از يك فيلم بلند، اشتباه گرفته شده باشد. در اين خصوص بايد گفت، اگرچه در داستان كوتاه قرار بر اين است تا رويداد يا رخداد و واقعه‌اي، در قالبي محدود و فشرده روايت شود، ولي در همين قالب هم حتي بهتر آن است تا به «حقيقت امر موجود» كه ما به عنوان نويسنده يا راوي، از طريق روايت كردن و نوشتن، به دنبال كشف آنيم، به‌گونه‌اي پرداخته شود كه خواننده و حتي خود نويسنده را نيز به آن كشف و هيمنه‌اي كه بايد برساند و همين‌ها هم هست كه باعث ارتباط صميمانه‌تر و تاثرانگيزتر با داستان، آدم‌ها و روابط‌شان مي‌شود. با اين همه اما، برش-قصه‌هاي «افتاده بوديم در گردنه حيران» كه در پايان بيشتر روايت‌ها‌ي‌شان، بي‌دليل بازهم برش‌هاي ديگري خورده‌اند، به‌شدت خالي از بهره‌برداري از اين كاركرد ناب، در داستان كوتاه است. آن‌قدر كه گويي نويسنده در جمع كردن روايت يا پرداخت درست و كامل طرح، ناتوان باشد. البته جز دو داستان «اندوهي دور گردن» و «پدر كلان» كه مي‌شود باتوجه به آنچه در بالا اشاره شد، به تجربه‌هاي بعدي لعل بذري، كمي اميدوارتر بود. دو داستاني كه بهتر مي‌بود باتوجه به پرداخت كامل‌تر و كاربست خوب عناصر در ساختمان‌سازي داستان و شخصيت‌هاي ملموس‌ترشان، باقي آثار مجموعه هم بر گرته آنها چيده و پرداخته مي‌شد.

درنهايت باتوجه به آنچه تاكنون آورده شد، بايد بگوييم در برخورد با چنين آثاري، چشم بستن بر نارسايي و ضعف‌ها، خود ستمي است بس غيرقابل جبران، به داستان‌نويسي و ديگر داستان‌نويسان و نوپايان آن و راه دادن بي‌حساب و كتاب است به اين دست بي‌راهه‌ها كه البته كم هم نيستند امثالش، در بين آثار ادبي اين سال‌هاي ما؛ آثاري همچون «افتاده بوديم در گردنه حيران» كه درست نمي‌توان متوجه شد كه بر چه اساسي آن همه نقدهاي مثبت تاكنون بر آن نوشته شده است و حتي، در نشريه‌اي به گمان، به عنوان يكي از سه داستان برتر سال به مخاطبان خود معرفي مي‌شود. اثري كه در آن نويسنده غير از دو كار
در باقي آثار صرفا نوشته و قلم فرسوده است نه اينكه توانسته باشد داستان بگويد و براي رسيدن به اين مهم، به نظر هنوز، بسي كار لازم است. آثاري كه نويسنده فقط نوشته‌شان يا بهتر بگوييم چون به هدف‌هاي خاصي از قبل انديشيده، تنها به قلم‌شان آورده و چون بخشي‌شان را زيست نكرده، نتوانسته به روايتي ماندگار و تاثرانگيز برسد، بنابراين يكبار مصرفند يا به قول گلشيري «داستان هميشه نيستند.» داستان روزند، همين. تك تاويلند. پس بهتر است كه اين مجموعه را براي نويسنده‌اي چون لعل بذري، صرفا سياه مشقي به حساب آورد يا شايد همان راه كوره‌اي براي رسيدن به راهي روشن و سر راست‌تر. يعني اينها را، مجموعه آثار «افتاده بوديم در گردنه حيران» را، شايد بتوان صرفا شروع راهپيمايي در راهي سخت و دراز قلمداد كرد.


ابتداي امر، بحث نگريستن است. به ياد داريم حتما كه يكي از مهم‌ترين توصيه‌هاي گوستاو فلوبر به موپاسان، تاكيد بر اين امر بود كه «اگر به درختي نگاه كردي، طوري نگاه كن كه تا به حال كسي پيش از تو نديده باشد و بعد كه مي‌خواهي وصفي از آن بدهي، آن‌قدر بنويس و باز بنويس، تا آن را به‌گونه‌اي وصف كني كه پيش از تو نكرده باشند.» باتوجه به اين مساله، يقينا بحث ما بر سر كلمات يا اشياي جديد نخواهد بود، بلكه بحث بر سر نو ديدن يا فردي نگريستن است، آن‌هم به اين خاطر كه اگر هنرمند، بتواند فردي يا كه شخصي به پيرامون خود نظر بيندازد، همين امر به خودي خود، او را به تركيبات و توصيفات نوتري در مواجهه با رويدادها يا اشيا خواهد رساند، يعني چون كه صد به دست آمد، نود هم پيش ماست. اما گويي در «افتاده بوديم در گردنه حيران»، توجهي به اين مسائل نشده.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون