• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4597 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۸ اسفند

مرگ آخرين شاه قاجار

مرتضي ميرحسيني

اسفند ماه 1308 در چنين روزي، احمدشاه قاجار در حومه پاريس از دنيا رفت. سي‌ودو سال بيشتر زندگي نكرد و چهار سال و چند ماه پاياني عمرش را هم بدون عناوين سلطنتي گذراند. چنان‌كه مي‌دانيد او آخرين شاه از سلسله شاهان قاجار بود و بعد از خلع پدرش محمدعلي‌شاه، زماني كه هنوز نوجواني كم‌سن و سال بود به سلطنت رسيد. تفاوت‌هاي زيادي با پدرش داشت، اما سرنوشت هر دو آنها تاحدي شبيه به هم شد؛ هر دو پيش از آنكه بميرند، تاج و تخت را از دست دادند. البته با اين تفاوت كه محمدعلي‌شاه براي نگه داشتن آن حريص بود و با همه داشته‌هايش براي قدرت و بقا جنگيد، اما احمدشاه نه براي حفظ اين ميراث تلاش موثري كرد نه حتي توصيه‌ها و پندهاي كساني را كه در تداوم سلطنت او مي‌كوشيدند جدي گرفت. او و كل خاندان قاجار با راي مجلس شوراي ملي از سلطنت بركنار شدند و آنچه را كه نسل پشت نسل از روزگار آقامحمدخان براي خودشان نگه داشته بودند به رضاخان پهلوي واگذار كردند. چند هفته مانده به راي‌گيري با خونسردي و بي‌خيالي گفته بود: «چنين چيزي نمي‌شود و خلع سلطنت ايران از خاندان قاجار اصولا طبق حقوق و قانون محال است»، اما به قول محمدتقي بهار، اگر احمدشاه «تاريخ خوانده بود و قدري به گذشته پدر خودش مراجعه مي‌كرد مي‌دانست كه حق با زور و قوه است، نه با كتاب حقوق و قياس و برهان». حتي حاضر نشد به ايران برگردد و براي حفظ تاج و تختش تلاش كند. بعدها، يعني چند سال پس از آنكه خاندان سلطنتي در ايران تغيير كرد و سلطنت پهلوي چهره مستبد خود را آشكار ساخت، اين افسانه هم ميان طبقاتي از مردم ما رواج يافت كه احمدشاه مردي نيك‌رفتار و حتي ميهن‌پرست بود كه قلبش براي ايران و مردم آن مي‌تپيد.

اما چون با قرارداد 1919 مخالفت كرد و مهره بازي انگليسي‌ها نشد، آنها نيز دسيسه چيدند و به واسطه برخي نمايندگان مجلس شوراي ملي وي را خلع كردند. رواج اين افسانه، از ويژگي‌هاي مثبت احمدشاه و كارنامه قابل دفاع او ناشي نمي‌شد و بيشتر به نفرت از شاه قُلدر و رژيم ديكتاتوري حاكم بر كشور برمي‌گشت. زيرا خود احمدشاه خصايص مثبت زيادي نداشت و حتي زندگي و ولگردي در گوشه و كنار اروپا را به ماندن در ايران ترجيح مي‌داد. مخبرالسلطنه هدايت در خاطرات و خطرات مي‌نويسد: «به گوش خود از احمدشاه شنيدم كه مي‌گفت من براي سلطنت ساخته نشده‌ام.» شايد واقعا هم به اين حرفش باور داشت، اما از همه منافع و مواهب شاهي بهره برد و بي‌توجه به مشكلات فراوان كشور و فقر مردم، در رفاه و آسودگي زندگي كرد. باقر عاقلي در كتاب شرح حال رجال معاصر مي‌نويسد احمدشاه «در بحبوحه جنگ بين‌المللي اول كه مردم ايران در قحط و غلا غوطه‌ور بودند و بعضي مردم از خون و پوست مردار ارتزاق مي‌كردند، به فروش گندم‌هاي خود پرداخت و از اين‌رو مردم به جاي سلطان احمدشاه، به او لقب احمد علاف دادند». واقعيت آن بود كه احمدشاه پيش از آنكه رسما از مقام خود خلع شود، در چشم مردم ايران از وجاهت و اعتبار افتاده و بي‌آبرو شده بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون