• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4608 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۲۴ اسفند

مرگ كارل ماركس

مرتضي ميرحسيني

ماركس معتقد بود انسان‌ها تاريخ خودشان را مي‌سازند، اما نه آزادانه كه در محدوده شرايطي كه از گذشته براي‌شان به ميراث مانده است. بهار 1818 در ترير، واقع در جنوب غربي پروس متولد شد، اما بعد از پايان تحصيلاتش در آلمان نماند و مهم‌ترين سال‌هاي زندگي‌اش را در اروپاي غربي اقامت كرد. در پاريس با فردريش انگلس آشنا و صميمي شد و پيوند دوستي ميان‌شان شكل گرفت كه چهل سال دوام يافت. آنها به انگليس رفتند و ماركس در لندن مقيم شد. همان جا بود كه مشهورترين و مهم‌ترين كتابش، يعني سرمايه را نوشت. انديشه‌هايش از سه منبع، انقلاب سياسي فرانسه و انقلاب صنعتي انگليس و حكمت آلماني‌ها سرچشمه مي‌گرفت. انقلاب فرانسه به وي اثبات كرده بود كه مي‌شود با انقلاب، جامعه را به مسير ديگري انداخت و روش‌هاي نادرست گذشته را كنار گذاشت و اگر طبقه متوسط فرانسه توانسته بود نظام سلطنتي را با آن سابقه طولاني در اين كشور به زير بكشد، حتما طبقات پايين جامعه در كشورهاي ديگر هم مي‌توانستند چنين كنند. با اين تفاوت كه پيروزي سياسي طبقه متوسط به برقراري عدالت اجتماعي و اقتصادي منجر نشد، اما كاميابي فرودستان بي‌شك چنين هدفي را محقق خواهد كرد. تامل در انقلاب صنعتي و پيامدهاي آن و مشاهده وخامت وضع زندگي كارگران انگليسي نيز بخشي از تجربيات ماركس و انگلس بود. مي‌ديدند كه ثروتمندان و مالكان انگليسي كه صنعت و سرمايه را در اين كشور در دست و انحصار خود گرفته‌اند اعتنايي به فقر و فلاكت فرودستان ندارند و متوليان كليسا هم توده مردم را به صبر و تحمل و دل بستن به پاداش اخروي موعظه مي‌كنند. مسيحيت («دين») به داروي مخدر («افيون») تبديل شده بود كه خشم و اعتراض فرودستان را ـ كه مي‌توانست انگيزه حركت‌شان شود ـ كاهش مي‌داد و جامعه را در رخوت و انفعال فرو مي‌برد. ماركس از اقتصاد، از دانشي كه انگليسي‌ها بيشتر از ديگران به آن پرداخته بودند سخن مي‌گفت، اما درنهايت براي نظم و نسق دادن به انديشه‌هايش، به حكمت آلماني و فلسفه هگل تكيه كرد. هرچند تفاوت واضحي ميان نگاه او و نگاه هگل وجود داشت. هگل مي‌گفت ابتدا عقيده‌اي در ذهن يا ذهن‌ها شكل مي‌گيرد و بعد به واقعيتي بيروني تبديل مي‌شود، اما ماركس مي‌گفت خود عقايد محصول محيط اجتماعي و شرايط اقتصادي است. يا چنان‌كه رابرت پالمر مي‌نويسد: «ماركس مي‌گفت شرايط به منزله ريشه‌هاست و عقايد در حكم درخت‌ها. به اعتقاد هگل، عقايد همان ريشه‌ها بود و شرايط و واقعيت‌هاي جامعه در حكم درخت‌ها.» به عبارت ديگر از ديدگاه ماركس «نوع جامعه‌اي كه افراد در آن زندگي مي‌كنند، به ويژه نهادهاي اقتصادي آنها، افراد را به پيروي از پاره‌اي عقايد متمايل مي‌سازد ... و آنان را به قبول نوعي ديانت، حكمت، دولت، قوانين و موازين اخلاقي خاص وادار مي‌كند.» كارل ماركس اگر نه مهم‌ترين روشنفكر زمان خودش، بي‌شك- به قول اريك هابسبام- «مهيب‌ترين‌شان» بود. سوسياليسم را كه تا آن زمان بيشتر به آموزه‌اي اخلاقي مبني بر دعوت از ثروتمندان به غمخواري و دستگيري از فقرا و حداكثر اندرزهايي در روياي تشكيل جامعه تعاوني بود، كنار گذاشت و به جاي آن تفكري ستيزه‌جو و روش‌هايي به‌زعم خودش «عملي» عرضه كرد. اما از 1870 به بعد، نارضايتي كارگران- اصلي‌ترين گروه بين مخاطبان ماركس- در كشورهاي صنعتي به‌ شدت كاهش يافت، زيرا دستمزدها بيشتر شد، اتحاديه‌هاي قدرتمند و سهيم در تصميم‌گيري دولت‌ها شكل گرفت و كارگران نيز از حق راي برخوردار شدند. خود ماركس چهاردهم مارس 1883 در لندن درگذشت و سه روز بعد در گورستاني در شمال اين شهر به خاك سپرده شد.
 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون