• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4609 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۲۵ اسفند

نگاهي به كتاب «بيماري به مثابه استعاره»

بيماري فقط بيماري است

فاروق مظلومي

 

چند سال پيش در كارگاهي حضوري داشتم كه همه متخصص سرطان بودند و تنها ارتباط من با آن جمع ابتلا به سرطان نوشتن بود. مجري كارگاه راه‌هاي دادن خبر بد به بيماران را بعد از آموختن در يك كلاس اروپايي در اين محفل ايراني بررسي مي‌كرد. من پيشنهاد دادم پزشك و بيمار روي يك كاناپه كنار هم بنشينند و حرف بزنند چون تاريخ كاناپه بسيار رمانتيك و خواندني است. كاناپه افراد را به همديگر مهربان و نزديك مي‌كند. آخر كار هم به اين نتيجه رسيدم وقتي سنگ‌كاري ديوارهاي بخش قلب بيمارستان مدني تبريز همان سنگ گرانيت سياه قبر است، بيمارستان خودش مي‌شود خبر بد. جلسه جذابي بود و حاصلش يادداشتي در روزنامه شد با عنوان «لذت ناآگاهي». در اين يادداشت من به كتاب «بيماري به مثابه استعاره» سوزان سانتاگ هم اشاره كردم كه شكل خبر با دادن صفات عاريتي به بيماري مي‌تواند از يك بيماري صرف يك استعاره يا اسطوره بسازد. هر چه بود فهميديم خبررساني مخصوصا از نوع بد نياز به تخصص روابط عمومي و دانش گزارشگري دارد و خبررساني شخصي از محل كار، رفتاري غيرسازماني و غيرحرفه‌اي است. حالا دوستان دور و نزديك وقتي از صد جا بلاك مي‌شوند بالاخره راهي براي رساندن همين اخبار بد پيدا مي‌كنند. صداي يكي از همين دوستان را كه همه راه‌هاي مجازي را به رويش بسته بودم، شب در «شهروند خبرنگار» يكي از شبكه‌هاي فرصت‌طلب خارجي شنيدم و فهميدم يا تلويزيون و موبايل داري يا آرامش. هر لحظه با موضوع خبررساني و استعاره‌سازي درگير هستيم. شبكه‌هاي تلويزيوني خارجي كه از كنار گود با توجه به فهم كوتاه‌شان نسخه مي‌پيچند براي كادر شريف پزشكي كه جان‌شان را از دست داده‌اند، لفظ قرباني را به كار مي‌برند تا صفت بي‌دفاع بودن و داشتن سرنوشت محتوم را به عاريه به اين عزيزان نسبت دهند. اين همان چيزي است كه هانا آرنت آن را استعاره مي‌ناميد و اين با مفهوم استعاره كه در ذهن ما به صناعت ادبي و شبيه‌سازي METAPHORE معطوف است، تفاوت دارد. تاريخ بيماري با استعاره و افسانه درگير بوده است. كلمه لاتين  به معني خرچنگ براي سرطان نوعي نگاه استعاره‌آميز به اين بيماري است كه CANCER  بعدها با اختراع ميكروسكوپ اين وجه تسميه كمي بي‌وجه شد. در ابتداي دوره رمانتيك بيماري سل را گونه‌اي از بيماري عشق مي‌دانستند و كلا همه بيماري‌هاي تب‌دار را كه شورانگيز هستند به سركوب احساسات و غرايز نسبت مي‌دادند. در ايلياد و اديسه بيماري مثل مجازاتي آسماني و اهريمن بر انسان نازل مي‌شود. با اين نگاه معلوم نيست كودكي كه با سرطان مي‌رود مستوجب چه كيفري است. سانتاگ در كتاب «بيماري به مثابه استعاره» / ترجمه احسان كياني‌خواه. نشر حرفه هنرمند / عليه اين استعاره‌ها مي‌شورد و مي‌نويسد: «استعاره‌ها و اسطوره‌ها پيرامون برخي بيماري‌ها اثر مخربي بر درد و رنج‌هاي بيماران داشته و در اغلب موارد آنان را از پيگيري روش‌هاي مناسب درماني باز مي‌دارد. ابتلا به بيماري را تفسير نكنيد. بيماري چيزي نيست جز همان بيماري. اين همه اسطوره و فانتزي را به آن نبنديد.» شايد بتوان بيماري كرونا را در مفهوم امر واقع از ژاك لاكان فيلسوف و روانشناس معاصر هم جست‌وجو كرد، چون در تضاد با همه امور نمادين و تخيلي كار خودش را مي‌كند و در جاي خودش مي‌ماند. يعني فقط يك بيماري است و به مدد زبان به هيچ چيز ديگر تبديل يا ترجمه نمي‌شود . اينكه كدام ملت و چرا نياز به استعاره و اسطوره دارند تخصص بنده نيست، اما همه مي‌دانيم يك دولت قوي مي‌تواند در چنين شرايطي از بيماري استعاره‌زدايي كرده و وجه اسطوره‌اي‌اش را بسوزاند. همان كاري كه دولت چين در شهر ووهان كرد. اتفاقا ميزان متفاوت شيوع كرونا در شهرهاي مختلف شايد راهكارهاي دولت شهري يونان باستان را مي‌طلبد كه در هر شهري تصميمات مناسب با وضعيت آن شهر گرفته شود. اما در نگاه فردي دادن صفات فراطبيعي به يك بيماري نوعي فرار از مسووليت طبيعي خودمان است. نوعي تسليم و تقديرپذيري نادرست در استعاره وجود دارد كه افسانه‌ها و اسطوره‌ها را با داشتن صفات عاريتي بي‌حد و مرز، موجوداتي لامرز و لامكان مي‌كند تا بتوانند هر جا و هر زمان روح ما را تسخير كنند. خوشبختانه بيماري‌ها اموري واقعي هستند كه به زمان و مكان مربوطند. سرطان بيماري جامعه مصرفي فعلي است و ميزان شيوع كرونا به مراقبت مردم هر محل وابستگي دارد. با ارايه غلط از اخبار غلط از كرونا اسطوره نسازيم. مردم چين ثابت كردند مسووليت، نظم‌پذيري و مراقبه از آموزه‌هاي شرقي است و حداقل بنده چيني گريان موبايل به دست و در حال مخابره اخبار آخرالزماني نديدم. اگر هم بود در مقايسه جمعيت چين با جمعيت خودمان مي‌شود، نديده گرفت. در خانه بمانيم و در كنار خانه‌تكاني خانه‌خواني هم بكنيم. خانه خيلي چيزها براي خواندن دارد. مثل روي مادر. مثل همسري كه وجهه‌ مهربانيش را ساعت‌ها مي‌شود خواند. لبخند فرزندتان را بخوانيد. اگر هم هيچ كسي را براي خوانش نداريم خودمان را بخوانيم. كارنامه‌مان را تا امروز مرور كنيم. خودمان را در خانه حبس كنيم و بعد از كرونا به هر كسي كه رسيديم، بگوييم براي سلامتي خودم و تو خانه ماندم. محبوس عشق بودم. شايد هم بعد از كرونا پشت ماشيني بخوانيم؛ دوستت داشتم ولي كرونا دستم را بسته بود. اما من اگر وانت بخرم پشتش مي‌نويسم: «افسانه و اسطوره من دستم به تو نمي‌رسيد. كرونا فقط يك بهانه بود.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون