• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4618 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲۳ فروردين

نگاهي روانشناسانه به فيلم پلتفرم

انسان، پذيرش و پندارهاي پوچ

بهروز امامي‌اردستاني

 

پلتفرم فيلمي در ژانر علمي، تخيلي و ترسناك به كارگرداني گالدر گازتلو اوروتياست كه در سال 2019 منتشر شد. پلتفرم پيچشي است دردناك بر گرد ساختار و تفكر حاكم بر زندگي انسان معاصر و رسيدن به چشم‌انداز تلخ تباهي و ناتواني در برون‌رفت از نظام مسلط و مقتدري كه بر محور تفكر سرمايه‌داري و تبعيض طبقاتي بنا شده است.
آيا اميد و انديشه آخرين سلاح‌هاي آدمي در مجادله و مبارزه با تعارض‌ها و نابرابري‌هايي است كه او و سرنوشتش را در بند كشيده‌اند؟ اگر چنين نيست آدمي براي فائق آمدن بر انبوه ناكامي‌ها و ناتوانايي‌هايش به كدامين ذهنيت‌ زندگي‌ساز دسترسي دارد؟ پلتفرم مي‌تواند نگاه مأيوس آدمي باشد به سرنوشت خويشتن! رسيدن به مرزهاي پذيرش پوچي و قبول اسارت در جهاني سراسر جبر. پلتفرم نگاهي است انتقادي به همه انديشه‌هاي آرماني و رهايي‌بخشي كه تلاش مي‌كند براي انسان كورسوي اميدي در زندان باورها و محدوده‌هاي فيزيولوژيكش پيدا كند. پلتفرم اثبات اسارت است در سياه‌چال ذهن و تاكيدي قدرتمند بر اين نكته كه هيچ حقيقت و واقعيتي بيرون از اين زندان نيست و نهايت همه دست و پازدن‌هاي وهم‌آلود فرو رفتن است و غرق شدن. آنچه در نگاه اول به ساختار نمادهاي بصري فيلم جلب ‌توجه مي‌كند، تداعي جهان طبقه‌بندي شده سرمايه‌داري است آكنده از تبعيض و اختلاف كه ساكنان طبقات بالا صاحبان قدرتمند و مرفهين و پايين‌دستان آنان جيره‌خواران و پس‌مانده‌خوران. اما اين تنها كليدي براي وارد شدن به داستان مفصل‌تري است كه مي‌خواهد تمامي ابزار و تلاش بشري در گستره‌هاي سياست، جامعه‌شناسي، دين و روانشناسي را براي گريز از اين مهلكه مرگ‌بار به نقد بكشد.
در اولين صحنه و از اولين مكالمه‌هاي فيلم مي‌توانيد غالب بودن بينش موج رفتارگرايان حوزه روانشناسي را شاهد باشيد. فيلم به طرز ملموسي در حال القاي بيهوده بودن هر عنصري است كه مي‌تواند ماهيت ذهني داشته باشد و در حال اثبات اين واقعيت است كه واقعيت زندگي رابطه كنش‌ها و واكنش‌هاست. رابطه‌اي معامله‌وار كه انسانيت و صميميت در آن نقشي ندارد و حتي تبادل اطلاعات و هم‌صحبتي نوعي مبادله داشته‌هاست كه بايد به صورت متقابل شكل بگيرد. در همين صحنه‌هاي نخستين است كه هم‌سلولي «گرگ» به شكلي نمادين اعلام مي‌كند در زنداني كه تداعي جهان‌ است و در آن اسير شده‌ايم كتاب يا مفهوم انديشمندي كارايي چنداني ندارد، بلكه اين چاقو و قدرت كشتن است كه زنده ماندنت را تضمين مي‌كند. در دست داشتن كتاب دن‌كيشوت كه اتفاقا سروانتس بخش اول آن را در زندان نوشته است، مي‌تواند مفاهيم عميقي را با خود داشته باشد و معنايي از شكوفايي و آفرينش در شرايط سخت را متبادر كند. همان دليل آرماني كه «گرگ» را داوطلبانه به گدال آورده است. اما در مقابل اين بينش ايده‌آلي هم‌سلولي خونسرد «گرگ» نمايشي قاطعانه ناشي از درستي تفكري است كه مي‌داند آنچه سرانجام به واقعيت بدل مي‌شود تطابق و سازگاري كامل با شرايط موجود است نه آرمان‌ها و ايده‌آل‌هاي ذهني كه در كلمات و افكار جا گرفته‌اند و اين چيزي نيست جز تاييد يك نگرش رفتارگرايانه كه مي‌گويد آنچه به انسان شكل مي‌دهد محيط است نه فكرهاي او. تغييرات بنياديني كه در روند فيلم در رفتار و گفتار «گرگ» شكل مي‌گيرد و او را در شرايط خاص همچون هم‌سلولي‌اش درنده و خونخوار مي‌كند چيزي جز تاييد اين تفكر غالب بر فيلم نيست. پلتفرم بعد از پايه‌ريزي اين مباني فكري كه انسان در جبري ناخواسته در جهاني پر از تبعيض اسير است به شكلي ظريف به چالش كشيدن تمامي ايدئولوژي‌ها، انديشه‌ها و نظريه‌هايي را شروع مي‌كند كه مدعي شناخت انسان و تشخيص راه رهايي او از اين بن‌بست شده‌اند. اين به چالش كشيدن از تفكر ماركس و جهان بي‌طبقه او تا حتي رويكردهاي مذهبي و روانشناختي را شامل مي‌شود. حركت نمادين دو زنداني در رساندن غذا به طبقات پايين و تشخيص اينكه اين مي‌تواند راهي براي مقابله با فشار رواني زندان و شايد رسيدن به نوعي از همبستگي باشد چيزي غير از ناكارآمد نشان دادن انديشه‌هاي ماركسيستي نيست. يا برخورد با يك رهبر معنوي در ميانه طبقات كه مي‌گويد به آنها غذا بدهيد. يا تلاش بي‌وقفه مادري كه به دنبال فرزند گمشده‌اش مي‌گردد و مي‌تواند تداعي تفكري انسان‌گرايانه براي يافتن گمشده‌اي در حقيقت انساني آدمي باشد. گمشده‌اي كه تداعي عشق يا ابعاد اصيل آدمي است. پلتفرم جداي از اينكه چند جا در ديالوگ‌هاي مختلف مفهوم خدا را زير سوال مي‌برد به شكلي قاطع در حال القاي اين بينش است كه خارج از اين نظام سلطه‌وار جهاني وجود ندارد و اين يعني عمق تاريكي يعني نهايت همه دست و پا زدن‌ها پذيرش رسيدن به جايي است كه سرانجام «گرگ» به هم‌سلولي خونخوارش مي‌پيوندد. اما ساختار طبقه‌بندي شده زندان (گدال) شايد شكلي نمادين از ذهن آدمي نيز باشد. در اين صورت پلتفرم تجربه حالات خلقي مختلف از خوب تا بد را چيزي بيشتر از تجربه مودهاي افسردگي و حالت‌هاي گذراي مانيك نمي‌داند كه قرار گرفتن در هر يك از آنها هم تابعي از جبر حاكم است و هيچ دليل منطقي براي آن نمي‌توان يافت. صحنه‌هاي پاياني فيلم شكي باقي نمي‌گذارد كه آنچه هم‌طبقه‌اي «گرگ» يا «تريماگسي» در ابتداي داستان مي‌گفته كاملا به وقوع پيوسته است. «تريماگسي» در جايي از فيلم به «گرگ» مي‌گويد كه ما ديگر بخشي از يكديگريم و اين تاكيدي رازآلود بر اين واقعيت است كه آدمي از طريق مشاهده و تجربه محيط آنچنان با آن سازگار شده و آن را درون‌اندازي مي‌كند كه گويي بخشي از آن شده است. صحنه پاياني فيلم نقطه پاياني است بر هر تلاشي كه روزنه‌اي به رهايي انسان مي‌گشايد. شايد مواجهه دو شخصيت با دختركي كه زن زنداني در جست‌وجويش بود كورسوي اميدي در بيننده پديدار كند، اما اين واقعه و برخوردي كه دو شخصيت در رها كردن او و گم شدن در سياهي مي‌كنند، مي‌تواند نشاني از تخيل و توهمي بودن آن را نيز نشان دهد.
به نظر مي‌رسد پلتفرم بيش از هر چيز تراوشي از يك ذهن نيست‌انگار است كه تمام تلاشش را براي اثبات مفهوم بي‌معنايي و پوچي زندگي به كار بسته است. نهيليسم حاكم بر پلتفرم به قدري واضح و تلخ است كه مي‌تواند بيننده انديشمند و به ويژه مثبت‌نگر را كمي بيازارد. آزاري كه به ادراك و برآورد اميدبخشي هم منجر نمي‌شود.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون