• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4620 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۲۵ فروردين

درباره محسن چاوشي و ترانه‌سرايي‌اش

ملاحظات مواجهه با يك اثر هنري

محمدرضا شيخ‌حسني

 

پيداكردن ريشه‌هاي فاصله
چاوشي يك خواننده پاپ است، هرچند بخواهد تلاش‌هايي براي شنا در خلاف جريان داشته باشد. راستش حالا بايد كمي سوءتفاهم‌ها را كنار بگذاريم؛ پيش از اينكه به باقي ماجرا برسيم. زمان، به هيچكس قول ثابت ماندن نمي‌دهد. پس ممكن است روزي صداي يك خواننده همسان ‌شود با درخشش چند بازيگر در يكي از فيلم‌هاي معمولي كارگرداني ثابت‌شده ولي قديمي. هرچند كه اين لحن طرفدارانه‌اي نيست، ولي به واقع براي هنرمند بهتر است كه با لحاظ‌شدن همه جوانب به او نگاه شود و اگر نه حدس نگارنده اين است كه براي غرق‌نشدن در سيل شباهت‌ها و دچارنشدن به تبعات چيزي كه سلبريتي‌ها به آن دچار مي‌شوند بايد برويم سراغ جدا كردن او از سايرين با بالاترين حد تدقيق. نه اينكه فخرفروشي كنيم كه اين است كاري كه از دست‌مان بر مي‌آيد! چرا اين جمله را اينجا نوشتم؟ چون توافقي است بديهي با كساني كه در اين زبان با آنها گفت‌وگو مي‌كنم. اما چه چيزي لزومي به وجود مي‌آورد؟ براي اينكه وقت مواجهه با يك آهنگ كه اتفاقا ترانه‌اي فارسي دارد و خواننده با كارنامه آن را مي‌خواند اصلا ترغيب به حرف‌زدن از جزييات يك اثر هنري نمي‌شويم. دليلش اين است كه سلبريتي‌ها زاييده شباهت‌هاي بي‌شمارند. براي تضمين موفقيت يك نهاد تجاري، شما بي برو برگشت مي‌توانيد سلبريتي شويد اما براي موفقيت‌هاي هنري و مربوط شدن به زمان اينها كافي نيست. اينجا قصد بر مطرح كردن و آرزو كردن يك خواننده با روندي باب طبع نگارنده نيست، بلكه مساله برخورد با يك ناهمگوني بين ميزان ديده شدن و ستايش‌هاي ذخيره شده پشت نام يك سلبريتي و ميزان كيفيت موجود در لحظه حال است. تحقيقات روانشناسانه قرن‌ها قبل اين توافق كه ما در جهاني خام و بي‌تاثير از گذشته زندگي مي‌كنيم را رد كرده‌اند. يعني نمي‌توانيم وقت مواجه شدن با موقعيت‌هايي مثل ضعف ترانه و عملا تكراري بودن تكنيك‌هاي موسيقايي يك اثر سطح انتظارات‌مان از كسي مثل محسن چاوشي را به حد كمتري ناگهان كاهش دهيم. شاهد اين گفته، اين مي‌تواند باشد كه همه معترضين به آهنگ چاوشي احتمالا توي همان روزِ شنيدن اين آهنگ، آهنگ فارسي كم‌كيفيت ديگري هم شنيده‌اند ولي مايل به نشان دادن زاويه و طرفداران مايل به حمايت به اين اندازه نبوده‌اند. به قول امروزي‌ها پاي يك باگ در ميان است. باگ مشكلات گرافيكي نادر در بازي‌ها. باگ احتمالا بتواند همان ناهمخواني معني بدهد. باگِ اينكه رفيقم مي‌گويد: اين سايتش معتبر نيست، زده ترانه‌سرا خودش!!
اوضاع عادي است. خبري از ناهمخواني نيست. يعني سايت‌هاي ديگر و آقاي خواننده سلبريتي شده اين موضوع را تاييد مي‌كنند. اما كدام ناهمخواني؟ بله! باگ اينجاست كه ما توامان كه از صداي اين خواننده خوش‌مان مي‌آمده كه ترانه‌هايي ملموس و موفق را اجرا مي‌كرد، هرگز به ياد نداريم كه ديوانه ترانه‌سرايي چاوشي بوده باشيم. اتفاقا خيلي هم ما سر اين وسواس داريم. رفيق من تا تحليل اوزان عروضي آلبومي كه من كلا موافقش نبودم پيش رفته ولي حالا هردوي ما فكر مي‌كنيم اين يك ناهمخواني ست. از اين جهت كه بنا به توضيحات آمده در شروع، وقتي ما با يك اثر به واقع تماما بد مواجهيم، به‌طوري كه به كلي ما را از خود دلزده مي‌كند، خيلي سريع اضافه مي‌كنيم: ترانه بد، صدا بد، موسيقي بد. و وقتي با اثر خوبي مواجهيم، مثل ديالوگ‌هاي شكيبايي وقتي اجرا مي‌شد، ديگر بارمان را بسته‌ايم! زير ديالوگ‌ها بي هيچ پيگيري‌اي مي‌نويسيم: شكيبايي! مي‌نويسيم: چاوشي!
احتمالا براي اين نگاه اين تركيب جديد است: غفلت‌هاي لحظه شكوفايي!
محسن چاوشي به واقع جزو سردمداران خواننده‌هايي بود كه به دليل نزديكي با هم‌نسل‌هاي خودش و بعد به دليل توانايي كارهاي يك‌دست در همصدا كردن نسل‌هاي بعد تبديل به آوازه‌خواني صميمي شد! صداي گرمي كه با تك‌تك كلمات، همنشيني مطلوب مخاطب زمانش را داشت اما واقعيتي كه وقت حرف زدن از هنرمندان مي‌شود پر رنگ نوشت، اين است كه در دنياي مدرن آهنگي براي همه نمي‌شود توليد كرد. اما اينجاست كه وقتي درگير يك هنرمند-سلبريتي در جامعه به‌شدت نادقيق خودمان مي‌شويم به جاي كتمان فاصله‌مان با هنرمندها بايد آنها را بشناسيم.
به دقت مي‌شود بررسي كرد كه در سال‌هاي اوج‌گيري چاوشي اين ترانه‌هاي صفا بود كه مخاطبان چاوشي را مجاب مي‌كرد. و حالا يك نتيجه‌گيري ساده در كار نيست كه بايد ترانه‌ها را صفا مي‌نوشت يا بنويسد. مساله به‌طور كلي احترام گذاشتن به كاري است كه خودمان مي‌كنيم. باگ اينجاست كه اگر چاوشي خوانندگي را در خودش دروني كرده طوري كه بابت كاري كه مي‌كند لايق تحسين‌هايي بي‌حد است، آيا فكر مي‌كند فاصله ترانه خوبي خواندن و نوشتن يك روز؟ دو روز يا چند سال است؟ راستش را بخواهي دير شده محسن. ترانه‌سرايي كار خيلي خوب بودن نياز دارد كه نوشتن اين كار دروني آدم باشد. آن‌طوركه خوانندگي براي چاوشي فرض شد. باگ يعني نمي‌شود براي يك حد كيفي (مشخصا صدا و موسيقي چاوشي) ترانه‌اي با اثر يك مولف ساده يا تازه‌كار به كار گرفت! نمي‌شود هم اگر در تمام اين سال‌ها چيزي را در فاصله گذاشته‌ايم ناگهان مايل به آن بشويم. اين فاصله كنوني از آنجا به وجود آمده كه چاوشي به مرور خودش را وارد اين روندهاي كسالت‌آور كرد. خود حسين صفا طوري يكه‌تاز ترانه‌هاي صداي محسن شد كه براي دقيق‌ها محل سوال است. خوانندگاني كه مولف ترانه‌هاي خودشان نيستند، در نمونه‌هاي موفق‌تر با تغيير سال‌ها جسورتر هم شده‌اند. توضيحات تاريخي پشتِ ترانه‌هاي متاخر صفا و به تبع آن چاوشي داشت از حدي از فقدان جسارت حرف مي‌زد؛ حدي كه شايد نوع پيشرفت‌هايش به گونه‌اي‌ است كه سلبريتي خواننده مذكور، صرف خوانندگي در پس‌زمينه فيلمي كه روايتش رفت را باورش نمي‌شود. چون سهل‌انگاري ما يعني همين مراتب بي‌تفاوتي نسبت به نام گوينده مي‌تواند كار را به جاهاي باريك بكشاند. حالا موافقيد كه جاي دنبال مقصر گشتن دوباره اين سوال را مرور كنيم كه وقت مواجهه با يك اثر ما دقيقا با چه چيزي مواجه مي‌شويم؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون