• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4642 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲۰ ارديبهشت

فروزانفر و مسير زندگي من

عنايت مجيدي

من از سال ١٣٣٨ به دانشكده معقول و منقول رفتم و در خدمت استاد بديع‌الزمان فروزانفر بودم. همان دانشكده كه بعدها شد، دانشكده الهيات دانشگاه تهران. من در كتابخانه آن دانشكده بودم و در آنجا با ايشان آشنا شدم. شرح اين آشنايي خود حكايتي است. 
با اينكه به ايشان نزديك بوده‌ام و خاطرات زيادي هم از ايشان دارم اما تاكنون به خود اجازه‌ نداده‌ام در مصاحبه‌اي در مورد ايشان حرف بزنم. در تمام اين سال‌ها كارم اين بوده كه آثار ايشان را منتشر كنم. آثاري از جمله مقالات، ديوان و تاريخ ادبيات ايشان را. 
 در تمام اين سال‌ها افتخارم اين بوده كه مطابق يادداشتي كه از خانواده مرحوم استاد فروزانفر داشتم، يادداشتي كه قبل از فوت استاد به من داده شد، چاپ آثارشان اعم از آثار ادبي، تاريخي و ديوان‌شان به من سپرده شد. يعني امور مربوط به انتشار آن كه البته مسووليت مهمي هم هست. من در تمام اين سال‌‎ها به اين مسووليت افتخار كرده‌ام و از اينكه كارهاي مربوط به ايشان به عهده من گذاشته شده بسيار لذت مي‌برم.
من از سال ٤٩ تا به حال به اين كار مشغولم و تا همين حالا هم اين كار ادامه دارد. منظورم جمع‎آوري آثار چاپ ‌شده و نشده ايشان است. 
 اگر بخواهم از اولين برخورد خودم با ايشان بگويم بايد از روزي بگويم كه تنها 16 سالم بود. روزي كه خاطره‌اي شيرين را براي من رقم زد و اين خاطره تا پايان عمر با من خواهد بود.
پدر من در دانشكده الهيات كار مي‌كرد و من كه در آن زمان محصل بودم، تصميم گرفتم براي تامين هزينه تحصيلم به آن دانشكده بروم و در آنجا مشغول شوم. يعني مي‌خواستم همزمان با اينكه درس مي‌خواندم، كار هم بكنم. يك روز يادداشتي نوشتم و درخواستم را در آن مطرح كردم. خواستم آن يادداشت را ببرم و به دست استاد فروزانفر برسانم. از آنجايي كه پدرم در آن دانشكده بود، اجازه پيدا كردم كه وارد دفتر آقاي فروزانفر شوم. امكاني كه براي هر كسي ميسر نبود.
رفتم و خدمت ايشان رسيدم. پرسيدند براي چه مي‌خواهي اينجا كار كني؟ گفتم براي اينكه كمك‌ هزينه تحصيلي‌ام را تامين كنم. شخصي هم كه در آنجا بود از ايشان خواست كه موافقت كنند و اجازه بدهند كه من در آنجا كار كنم. گفتند اگر اجازه بدهند، مرا با خود به كتابخانه براي كار خواهند برد. آقاي فروزانفر با كمال ادب و خضوع دست مرا در دست شخصي گذاشتند كه در آن زمان نمي‌شناختم. به اتفاق ايشان به كتابخانه رفتيم. جرات نكردم بپرسم ايشان چه كسي هستند. بعد كه ديدم ايشان مدير كتابخانه دانشكده است، پرسيدم مدير كتابخانه نام‎شان چيست؟ گفتند مرحوم محمدتقي مدرس‌رضوي. همان استاد نازنين و فرزانه.
آن ديدار با استاد فروزانفر و آمدن به كتابخانه شايد 5 دقيقه هم طول نكشيد ولي خيلي شيرين بود تا سال‌ها در خاطرم ماند. من دو سال از بودجه اختصاصي دانشكده حقوق گرفتم تا اينكه سنم قانوني شد و وارد ليست كاركنان شدم. اين‌ لطفي بود كه زنده‌ياد فروزانفر به من كردند و به نوعي مسير زندگي من تعيين شد.
 لطف‌هاي ايشان و نيز آقاي مدرس‌رضوي نقش مهم و تاثيرات مطلوبي در زندگي من داشت. تقدير اين بود كه وارد آن دانشكده شوم و بروم خدمت آقاي مدرس‌رضوي و ايشان تكليف كنند كه كتاب‌هاي جديد را برايشان به كتابخانه ببرم و در آنجا بمانم و بعدا رييس كتابخانه شوم و تا سال ١٣٧٠ در آنجا كار كنم و بازنشسته شوم. 
آشنايي من با مرحوم فروزانفر و استاد مدرس‌رضوي، در دوره‌اي رياست كتابخانه بر عهده مرحوم حكمت آل‌آقا بود. در دوره‌اي ديگر بر عهده سيدمحمدباقر حجتي، دوره‌اي ديگر محمدتقي دانش‌پژوه و دوره‌اي ديگر آقاي دكتر حسينعلي دانش‌پژوه. من در اين زمان‌ها تقريبا حالت معاونت داشتم. 
در سال ١٣٤٩ مرحوم فروزانفر- خيلي دور از انتظار و در حالي كه در كمال سلامت بودند- دار فاني را وداع گفتند.
بعد از آن مرحوم استاد ايرج افشار و محمدتقي دانش‌پژوه و مرحوم مدرس‌رضوي بنده را مامور كردند كه كتابخانه استاد فروزانفر را صورت‌برداري كنم و آن كتابخانه منتقل شد به دانشگاه تهران.
بعد از آن طي يادداشتي، خانواده دكتر فروزانفر به بنده اين اجازه رادادند كه كتاب‌هاي چاپ نشده، مقالات و اشعار پراكنده و... ايشان را جمع و چاپ كنم. من از سال ٤٩ تا حالا مشغول اين كار هستم. ٦٠ سال است كه كتابدارم و دنبال گمشده‌هاي مرحوم استاد فروزانفر. 
سال ٥١ انتشارات دهخدا مقالات و اشعار ايشان را چاپ كرد و من آن را تكميل كردم. با استفاده از جزوه‌ها و يادداشت‌هاي پراكنده و... وزارت ارشاد آن را در سال 85 منتشر كرد. ديوان اشعار ايشان را هم من در سال 82 چاپ كردم. مجموعه‌اي از مقالات ايشان را هم با وزارت ارشاد منتشر كردم.
  خوشحالم كه آقاي دكتر محمدرضا شفيعي‌كدكني در مورد همكاري من در كارهاي آقاي فروزانفر اظهارنظر كرده‌‎اند. آقاي كدكني به من لطف داشتند و وقتي كه مقالات ايشان چاپ شد، جمله‌اي به من گفتند كه خيلي براي من ارزشمند است و به آن افتخار مي‌كنم. ايشان گفتند:«تا زبان و ادب پارسي زنده است، نام فروزانفر هم زنده است و تا زماني‌كه نام فروزانفر زنده است، نام تو هم دركنار او زنده است. اين اجر براي تو كافي است.» 
اين سخن آقاي دكتر شفيعي بسيار براي من ارزشمند است و هرگز از خاطرم نمي‌رود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون