• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4657 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۱۰ خرداد

يوستينيان امپراتور بدتر از طاعون!

فريدون مجلسي

طاعون گذشته از اينكه نام بيماري كشنده خاصي است، به بلاها و بيماري‌هاي كشنده به‌طور كلي نيز گفته مي‌شود كه در قرون و اعصار گذشته كشتارهاي بزرگ كرده است. اكنون كه با جهشي در نوعي ويروس كوويد، بيماري واگيردار خبيثي پديد آمده، گويي آن ترس نهفته در ناخودآگاه انسان‌ها را زنده كرده است. يكي از بزرگ‌ترين اين بلاها در اواسط قرن ششم ميلادي در دنياي قديم رخ داد. در زماني كه دو ابرقدرت آن روز جهان يعني امپراتوري‌هاي روم و ايران به ستيز پيوسته خود ادامه مي‌دادند و همين امر موجب تشديد گسترش آن بيماري و افزودن بر تلافات آن شد. موج نخست اين بيماري در سال 536 ميلادي در دوران امپراتوري يوستينيان در بيزانس و سراسر اروپا رخ داد و در همان سال كه همزمان بود با سال هفتم پادشاهي خسرو انوشيروان سراسر ايران را نيز در نورديد. يوستينين كه معناي نامش نيز مانند انوشيروان حكايت از دادگري دارد فرمانروايي قانونگذار بود. اما اشكال كار يوستينيان اين بود كه وقتي نوبت به خودش مي‌رسيد، بزرگ‌ترين قانون‌شكن تاريخ بود. فرمانروايي يوستينيان چنان عرصه را بر مردم تنگ كرده بود كه شورش بزرگي كه او را در آستانه سقوط قرار داده بود به همت سردارش بليزاريوس در هم شكست. مردم آرزومند مرگ او بودند و زماني كه امپراتور نيز در دام طاعون افتاد و چندين روز در حال فراموشي و اغما بود، مردم به مرگ او اميد بسته بودند، اما سرانجام تبش به عرق نشست و از بستر برخاست و انتقامي سهمناك از مردم قسطنطنيه ستاند. انتقام از چه چيز؟ از اينكه چرا آنان اين رنج را تحمل نكرده بودند. در حالي كه مستندات تاريخي حكايت از آن دارد كه آن بيماري در سال نخست شيوع نيمي از مردم اروپا را كشت. موج دوم بيماري 7 سال بعد رخ داد و بيش از 25 ميليون از جمعيت اندك آن زمان اروپا را كشت. پروكوپيوس وقايع‌نگار ارتش روم كه در جنگ‌هاي سردار بليزاريوس با ايران شركت داشته و تاريخ «جنگ‌هاي ايران و روم» را نوشته است، در كتاب افشاگرانه خود «تاريح سري» مي‌گويد كه پس از آن بيماري ژوستينيان تغيير حال داد و بسيار درنده خوتر شد. او كه خزانه امپراتوري را در جنگ‌هاي توسعه‌طلبانه براي تصرف ايتاليا و امپراتوري واندال در ليبي از دست داده و خرابي و كشتار مهيبي پشت سر گذاشته بود، شروع به باجگيري از اتباع ثروتمند روم كرد. پروكوپيوس نمونه‌هاي اين باجگيري‌ها را در «تاريح سري» بر مي‌شمارد. يوستينيان نخست رعايت سناتورها را مي‌كرد، اما بعدا آنان را نيز از باجگيري خود بي‌نصيب نگذاشت. يوناني‌هاي پيرو آيين هلني را ميان مرگ و گرويدن به مسيحيت آزاد مي‌گذاشت! سپس جاسوساني مي‌گمارد كه رفتار نوگروندگان را تجسس كنند كه مبادا راه و رسم هلني رل را ادامه دهند، سپس به اتهام ارتداد اموال آنان را مي‌‌ستاند. در اينجا به ذكر يكي، دو نمونه از رفتار او اكتفا مي‌شود:  در قسطنطنيه مردي بود به نام زنو كه زماني پدربزرگش آنتيميوس امپراتور روم غربي بود. يوستينيان كه از ثروت آنتيميوس آگاه بود، او را به فرمانداري مصر منصوب كرد و به آن ايلات اعزام مي‌كند. زنو ارزنده‌ترين اموال خود را از زر و سيم و جواهر مي‌بندد و بار كشتي مي‌كند و آماده سفر مي‌شود. سپس امپراتور و همسرش با پرداخت رشوه به يكي از نزديكان زنو بار گرانبهاي آن كشتي را تخليه مي‌كنند و كشتي را به آتش مي‌كشند. زنو چند روز بعد مي‌ميرد و امپراتور و همسرش بي‌درنگ دارايي او را به عنوان وراث قانوني تصرف مي‌كنند. امپراتور ميراث بسياري را با جعل وصيتنامه تصرف مي‌كند. نكته جالبي كه به نوعي به ايران مربوط مي‌شود اينكه جان وارث بازيليوس ثروتمند از سوي سردار بليزاريوس به عنوان گروگان براي تضمين ايفاي به عهد از سوي روميان در اختيار خسرو انوشيروان قرار مي‌گيرد. خسرو كه ملاحظه مي‌كند روميان از ايفاي تعهدات طفره مي‌روند از آزاد كردن جان خودداري كرده، اما آمادگي خود را براي فروش جان به عنوان اسير جنگي اعلام مي‌كند. مادربزرگ جان مبلغ فديه را آماده مي‌كند و اميدوار بود كه نوه‌اش آزاد خواهد شد، اما وقتي آن فديه به شهر مرزي دارا رسيد و امپراتور از آن آگاه شد از پرداخت فديه جلوگيري كرد، زيرا مي‌گفت ثروت روم نبايد به قدرتي بيگانه منتقل شود. كمي بعد جان در اسارت بيمار شد و مرد. فرماندار دارا يكي از آن نامه‌هاي فرمايشي تهيه و ادعا كرد كه اخيرا جان به او به عنوان يك دوست نامه‌اي در حكم وصيتنامه نوشته و اطلاع داده كه مشتاق است همه دارايي‌اش به امپراتور برسد. يوستينيان براي صرفه‌جويي دستور داد در مناطقي كه راه دريايي در دسترس باشد، سازمان بريد زميني برچيده شود و در مسيرهاي ديگر چاپارخانه‌ها را كه مجهز به اسب‌هاي تازه نفس براي سرعت حمل بريد بودند به جاي اسب مجهز به الاغ كرد و فقط مسير ايران به ملاحظات امنيتي همچون گذشته با اسب‌هاي تازه نفس مجهز بودند.  كار به همين جا پايان نيافت. در امپراتوري روم رسم به جاي آوردن احترام در برابر امپراتور اين بود كه نجيب‌زادگان سينه راست امپراتور را مي‌بوسيدند و امپراتور سر آنان را مي‌بوسيد و به يكديگر درود مي‌گفتند. ديگران زانوي راست خود را در مقابل امپراتور خم مي‌كردند. در زمان امپراتور يوستينيان و وامپراترييس تئودورا همه حتي نجيب‌زادگان بايد در مقابل آنان خود را به خاك مي‌انداختند و بر پاهاي آنان بوسه مي‌زدند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون