• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4667 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲۴ خرداد

يادهاي يك روزنامه‌نگار از محمدامين قانعي‌راد

بايد به جامعه اميد داد

عاطفه شمس

«اميد و شادي به ‌معناي سرخوشي نيست؛ اميد يعني بايد كار كرد چون آينده خوبي وجود دارد. اميد يعني احساس مسووليت. وقتي ما مي‌گوييم به جوانان كشورمان اميد دهيم، يعني احساس مسووليت را در آنها ايجاد كنيم چون وقتي كه اميد ندارند زماني است كه ديگر نسبت به همه ‌‌چيز بي‌تفاوت مي‌شوند، مسووليت اجتماعي نمي‌پذيرند و در فرآيندهاي اجتماعي مشاركت نمي‌كنند. بنابراين، اميد و شادي، امكان مشاركت را فراهم مي‌كنند. وقتي جامعه سرزنده باشد همه مي‌كوشند در جايي تاثير مثبتي داشته باشند، كاري انجام دهند و از قضا هنجارهاي اجتماعي را پاس مي‌دارند.» اين دعوت به اميد و نشاط، قسمتي از آخرين گفت‌وگويي بود كه اواخر اسفند 96 با دكتر قانعي‌راد‌ داشتم. مردي كه گرچه با بيماري دست و پنجه نرم مي‌كرد، اما از اميد مي‌گفت و با وجود بيماري همچنان به رسالت خود در قامت يك جامعه‌شناس عمل مي‌كرد و مي‌كوشيد از جامعه و مسائلش دور نماند. جامعه‌شناسي كه در همه نشست‌ها و گفت‌وگوها همين‌قدر خوش‌بين ظاهر مي‌شد و هميشه براي مسائل جامعه راهكارهايي در سر داشت و اين راهكارها را هم از هر راهي كه امكان داشت چه در نشست‌ها و چه در گفت‌وگوها بدون غرض‌ورزي، بدون گرايش‌هاي جناحي و به دور از هرگونه قصد سخن‌سرايي صرف بيان مي‌كرد. براي رييس انجمن جامعه‌شناسي ايران، فقط جامعه مهم بود و مشكلاتش. او خيلي خوب جايگاهش را مي‌شناخت و البته اهميت و اقتضائاتش را. اينها را نوشتم چون صاحب‌نظراني را ديده‌ام كه گرچه هنوز مانده تا قانعي‌راد بشوند اما وقتي از آنها به عنوان جامعه‌شناس از درد جامعه مي‌گويي اول نگاه مي‌كنند ببينند تو تا چه اندازه مي‌تواني در مطرح شدن آنها نقش داشته باشي بعد به ندرت زبان باز مي‌كنند.
وقتي تصميم گرفتم درباره دكتر قانعي‌راد بنويسم به عنوان يك خبرنگار تلاش كردم به گفت‌وگوهايي كه با ايشان داشتم، برگردم تا مهم‌ترين نكته‌ها را دستچين كنم و حول آنها بنويسم، اما در ذهنم مثل تمام اين دو سال چهره آرام دكتر و گفت‌وگوهايي كه در خلال مصاحبه داشتيم، روشن‌تر بود. اولين بار دكتر قانعي‌راد را در يكي از نشست‌هايي كه براي پوشش آن رفته بودم، ملاقات كردم. بعد از برنامه دوست داشتم با ايشان گفت‌وگو كنم، اما لااقل براي بار اول جرات نكردم بدون هماهنگي قبلي جلو بروم و چيزي بپرسم. بعد از آن اما و طي گفت‌وگوهايي كه با ايشان انجام دادم، متوجه شدم اولين بار چه كودكانه دچار استرس شده بودم! براي او مهم نبود من براي كدام رسانه كار مي‌كنم و چقدر سابقه دارم، اگر سوالي داشتم حتما پاسخش را مي‌داد حتي اگر در خلال گفت‌وگو از يك دغدغه شخصي مي‌گفتم، سعي مي‌كرد به من بفهماند هنوز جوانم و براي نااميد شدن زود است. هنوز هم خيلي وقت‌ها قامت بلند و چهره مصمم توام با آرامش ايشان و لباس‌هاي اتوكشيده و مرتبش را به ياد مي‌آورم. حتي به ياد مي‌‌آورم كه با حضور ايشان در كسوت رييس انجمن جامعه‌شناسي تا چه اندازه انجمن فعالانه عمل مي‌كرد و تا چه اندازه از برنامه‌هايي كه به همت ايشان برگزار مي‌شد، محتوا و راهكار بيرون مي‌آمد. گرچه فقط من به عنوان يك فعال رسانه‌اي با دكتر قانعي‌راد در ارتباط بودم، اما به اندازه دانشجويي كه سال‌ها از او ياد گرفته هنوز هم در جمع‌هاي دوستانه و در محافل رسمي صحبت‌هاي ايشان را نقل قول مي‌كنم. وقتي قرار مصاحبه دارم و طرف گفت‌وگو به بهانه مشغله دقيقه نود از صحبت كردن طفره مي‌رود به اين فكر مي‌كنم كه چطور خوش‌قولي دكتر قانعي‌راد به‌‌رغم تمام مشغله‌هايي كه داشت به ‌شدت مرا تحت‌تاثير قرار مي‌داد. به خاطر دارم زماني براي مصاحبه درباره موضوع روز با او تماس گرفتم، تازه محورهاي بحث را مطرح كرده بودم كه براي‌شان كار يا جلسه‌اي پيش آمد و بعد از عذرخواهي گفتند شب تماس بگيريد، صحبت كنيم. سرشب تماس گرفتم باز هم جلسه بودند، نگران اين بودم كه فراموش كنند و من فردا دست خالي باشم. دير شده بود و ترجيح دادم مزاحم‌شان نشوم، اما ساعت ۱۱ شب تلفنم زنگ خورد و دكتر بعد از يك روز كاري شلوغ به قولش وفا كرد و كاملا باحوصله به سوالاتم جواب داد. اين يعني احترام به افراد فارغ از اينكه در چه جايگاهي هستند و من اين ويژگي را از دكتر قانعي‌راد ياد گرفتم. مرد متواضعي كه هرگز نگران تحمل بدقولي، فخرفروشي و خودبرتربيني او نبودي. اگر از او سوالي مي‌پرسيدي آنچه در چنته داشت حتما در اختيارت مي‌گذاشت. قصه تلخ زماني كه در مصاحبه‌ها مي‌ديدم، هر بار جسم‌شان رنجورتر از قبل مي‌شود، اما همچنان روي پا ايستاده و روزهايي كه با بغض سوال مي‌پرسيدم، بماند. اينجا مجال گفتن از تلخي‌ها نيست، آن هم براي كسي كه تلاش مي‌كرد هرگز تلخ نباشد. تا به حال پيش نيامده بود در رثاي كسي مطلبي بنويسم اما دكتر قانعي‌راد عزيز، شما فرق داري. من هنوز هم دلم براي شما تنگ مي‌شود. واژه‌هاي زيادي هنوز شما را به يادم مي‌آورند؛ انجمن جامعه‌شناسي، برنامه، مشكلات جامعه و حتي جامعه براي من به اسم شما گره خورده‌اند. هنوز هم وقتي از جلوي دانشكده علوم اجتماعي عبور مي‌كنم يا حتي گذرم سمت خيابان ملاصدرا مي‌افتد به ياد شما مي‌افتم. هر بار اتفاقي مي‌افتد و تحليل جامعه‌شناختي آن را مي‌خواهم دلم مي‌خواهد حرف‌هاي شما را بشنوم و اين دو سال، چه اتفاق‌ها افتاد و شما نبودي. همه ما به‌‌خصوص نسل جوان هنوز به استاداني مثل شما نياز دارند كه آرام بنشينند، شمرده‌شمرده حرف بزنند و متواضعانه و با لبخند بگويند جامعه نشاط مي‌خواهد، اين نسل را بايد به مشاركت گرفت، بايد به جامعه اميد داد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون