• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4668 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۲۵ خرداد

به مناسبت 23 خرداد هجدهمين سالروز تولد « اعتماد»

در آستانه جواني

محسن آزموده

طفلي كه 18 سال پيش در چنين روزهايي متولد شد، امروز به تازه‌جواني برومند بدل شده كه تازه تحصيلات متوسطه را پشت‌سر گذاشته و با پاگذاشتن به سن قانوني، هزاران هزار برنامه و هدف و اميد و آرزو در سر مي‌پروراند، قصد دارد به دانشگاه برود، تصديق رانندگي‌اش را بگيرد، ازدواج كند، كار كند، دنيا را تغيير دهد و... عالم و آدم به روي چنين جوان پرنشاطي لبخند مي‌زنند و اگر هم بر زبان نرانند، در دل به او غبطه مي‌خورند و تحسينش مي‌كنند. او حالا روزهاي شيرين و پرنشاط كودكي و نوجواني را پشت‌سر گذاشته و وارد پرمخاطره‌ترين و در عين حال جذاب‌ترين دوران زندگي‌اش شده است. همه اينها به شرط آنكه بخت و زمانه با او يار باشد و از زمين و زمان برايش نبارد. 

روزنامه اعتماد اين روزها 18 ساله مي‌شود. ظاهرا مي‌توان آن را با آن جوان نوخاسته مقايسه كرد، اما واقعيت امر چيز ديگري است. در جامعه كوتاه‌مدت ما كه در آن «هر كه آمد عمارتي نو ساخت»، 18 سال براي يك روزنامه اصلا عمر كمي نيست و قياس سن و سال آن، با شمار سال‌هاي عمر يك انسان، نه فقط ساده انديشانه، بلكه آرزوانديشي و خيال‌پروري است. تنها كساني كه دست‌كم پاسي از زندگي‌شان را در كار مطبوعات و روزنامه‌نگاري سپري كرده‌اند، عمق و پهناي اين سخن را در مي‌يابند. مساله فقط به تنگ‌چشمي حسودان و سنگ‌اندازي‌هاي بدخواهان و كوته‌نظري مخالفان و بي‌تدبيري دست‌اندركاران بازنمي‌گردد كه صدالبته همه اين مصايب و دشواري‌ها، بيش و كم وجود دارد و روزنامه و روزنامه‌نگاري و روزنامه‌نگاران را تهديد مي‌كند.
اما غير از آن، روزنامه و روزنامه‌نگاري، بيش و پيش از آنكه يك رسالت باشد، كه هست، يك حرفه است و اين نكته‌اي است كه بسياري از جوانان آرمانگرا و پرانرژي كه در بهار زندگي به آن مي‌پيوندند و در آن مشغول مي‌شوند، به آن توجهي ندارند و اگر هم به ايشان گفته شود، چندان به آن وقعي نمي‌گذارند و ‌اي بسا به گوينده هزار انگ و وصله بچسبانند. البته از جوانان بيش از اين انتظار نمي‌رود. اقتضاي طبيعت و سن و سال‌شان چنين است. اتفاقا اگر چنين روحيه‌هاي انقلابي و تحول‌خواهي در تحريريه هر روزنامه‌اي وجود نداشته باشد، آن روزنامه بدل به محيطي ملال‌آور، تكراري و شديدا محافظه‌كار مي‌شود كه فرقي با يك اداره دولتي ندارد. اما همه مطلب اين نيست. 
در هر روزنامه‌اي ده‌ها نفر و بلكه بيش از صد نفر مشغول به كارند و اين يعني خرج معاش حدود 100 خانواده از اين طريق تامين مي‌شود. روشن است كه در جامعه‌اي كه وضعيت اقتصادي آن اين‌چنين پر فراز و نشيب و متلاطم است، زندگي روزنامه‌نگاران در كشتي ناتوان و آسيب‌پذير روزنامه، سخت دشوار و نامطمئن است. ما روزنامه‌نگاران، نه سال به سال يا ماه به ماه، كه چنان كه از سرشت كارمان برمي‌آيد، روزانه نگران امروز و فرداي خود هستيم. خط به خط و بلكه كلمه به كلمه، بايد چهار چشمي مراقب باشيم كه چيزي را روي صفحه مانيتور تايپ كنيم كه وقتي فردا چاپ و روي سايت‌ها منتشر شد، دستاويز هزار بهانه‌جو و ايرادگير نباشد. مشكلات اقتصادي همه جامعه و كاهش اقبال به روزنامه‌ها و مطبوعات و كميابي و گران شدن كاغذ و هزينه‌هاي سرسام‌آور تهيه و چاپ و كاهش چشمگير تبليغات و... يك طرف، طعنه‌ها و متلك‌هاي طاعنان كاري سوي ديگر، خواه سخنان نيش‌دار به ظاهر منتقداني كه كنار گود نشسته‌اند و ما را متهم به محافظه‌كاري و سرپوش گذاشتن روي حقايق مي‌كنند و خواه آنها كه هر بار تو را مي‌بينند، مي‌گويند: «اي بابا، تو هنوز روزنامه‌نگاري؟! مگه هنوز هم كسي روزنامه مي‌خونه؟! مگه كسي هم روزنامه مي‌خره؟! اصلا مگه روزنامه چاپ مي‌شه؟! بابا بي‌خيال شو، برو دنبال يه شغل «آبرومند!» پدر- مادر‌دار كه نون توش باشه! حيف تو نيست؟! تا كي مي‌خواي صبح تا شب تن و بدن زن و بچه‌ات رو به خاطر صنار سي شاهي بلرزوني؟! هنوز خسته نشدي از اين خيال‌پروري و آرمانگرايي بچگانه؟! هنوز بزرگ نشدي؟! چهار كلمه حرف حساب كه نمي‌توني بنويسي، تازه اوني هم كه مي‌نويسي، خيلي زودتر تو موبايل‌ها اومده! واقعا واسه كي كار مي‌كني؟! خسرالدنيا و الاخره»! از 18 سال عمر همواره با دلهره و اضطراب اعتماد، 9 سال را با اين روزنامه سپري كرده‌ام و پيش از آن نيز مخاطبش بوده‌ام. در اين سال‌ها، ده‌ها و بلكه صدها دوست و همكار آمده‌اند و رفته‌اند و انگشت‌شماري نيز هنوز هستند. بسياري به ساير رسانه‌ها رفته‌اند و شماري نيز بعضا به‌رغم سابقه‌هاي طولاني، عطاي مطبوعات را به لقاي آن بخشيده‌اند. به هيچ‌كس نمي‌توان خرده گرفت. مشكلات و مصايب روزنامه‌نگاري در جامعه ما نه به امروز و ديروز منحصر مي‌شود و نه به اين سادگي‌ها رفع خواهد شد، اگر بدتر نشود كه متاسفانه هر روز شائبه آن بيشتر مي‌شود. با اين همه ما همچنان روزنامه‌نگار مانده‌ايم و مي‌مانيم، چون روزنامه هست و نكته مهم و برجسته اين يادداشت همين يك كلمه است. اينكه در تاريخ، ثبات و ماندگاري نهادها از عمر ناپايدار انسان‌ها اهميت بيشتري دارد. من و ما ممكن است برويم، اما مهم اين است كه «اعتماد» بماند و به كار خود ادامه دهد. اميدوارم كه «اعتماد»، در آستانه 18 سالگي به راستي همان جوان برومند و نيرومندي باشد كه تازه سر از پوسته كودكي و نوجواني به در آورده و افق‌هايي بي‌انتها و گشوده را پيش روي خود مي‌بيند. ايدون باد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون