ادامه از صفحه اول
جنگ نيابتي در ليبي
در برابر نيروهاي وابسته به دولت وفاق ملي هم از سوي تركيه حمايت ميشوند. در ماههاي گذشته تركيه حمايت خود را از دولت وفاق ملي به مرحله اعزام مستقيم ارتش تركيه به خاك ليبي رسانده است. خليفه حفتر از فروردين ماه گذشته تا فروردين ماه امسال، با پشتيباني گسترده خارجي در حال پيشروي بود و تا مرز ساقط كردن طرابلس هم رسيد. اما با ورود نظاميان تركيه به خاك ليبي و افزايش حمايت اين كشور از دولت وفاق ملي به رهبري فائز سراج و گروههاي اسلامگرا، سلسله فتوحات حفتر و نيروهاي تحت رهبرياش متوقف شد. يكسال نبرد بر سر تصرف طرابلس نشان داد كه بهرغم حمايتهاي مصر، امارات متحده عربي، عربستان سعودي، فرانسه و بريتانيا، خليفه حفتر توان و ظرفيت كافي براي شكست همه نيروهاي رقيب و به ويژه كنار زدن نيروهاي اسلامگرا را در ليبي ندارد. در دوماه گذشته نيروهاي فائز سراج با پشتيباني نظامي تركيه نه تنها شبهنظاميان وابسته به حفتر را از اطراف طرابلس عقب راندهاند، بلكه در حال پيشروي به سمت شرق و حتي نزديك شدن به ميادين نفتي ليبي هستند. حال با تهديد اخير عبدالفتاح سيسي، رييسجمهور مصر مبني بر آمادگي براي دخالت مستقيم نظامي در ليبي، اين گمانهزني ايجاد شده است كه جنگ نيابتي در ليبي بين تركيه و مصر به يك جنگ مستقيم ميان اين دو كشور تبديل شود. به اعتقاد من، زمينه براي بروز چنين جنگي وجود ندارد. بهرغم عمق اختلافات ميان تركيه و مصر، دو طرف چه به لحاظ اقتصادي و چه به لحاظ نظامي در موقعيتي نيستند كه بتوانند يك جنگ تمامعيار را در ليبي مديريت كنند. تركيه به لحاظ سرزميني فاصله زيادي با ليبي دارد. علاوه بر فاصله جغرافيايي، تركيه در سوريه هم كه مرز خاكي با اين كشور دارد، توفيق چنداني در دخالت مستقيم نظامي پيدا نكرد. جاهطلبيهاي نظامي رجب طيب اردوغان در خاك سوريه، ناموفق بود و دولت سوريه بهرغم سالها مشكلات اقتصادي و اجتماعي توانست در مقابل پيشروي ارتش تركيه در خاك خود مقاومت كند. در برابر مصر هم چندان موقعيت اقتصادي مناسبي براي ورود به يك جنگ تمام عيار ندارد و حتي اگر تصور كنيم كه كشورهاي ثروتمند عربي حاضر باشند، هزينههاي اين جنگ را پرداخت كنند، اصليترين مشكل مصر از ورود به جنگ در ليبي، رويارويي با اسلامگرايان و هواداران اخوانالمسلمين در جبهه مقابل است. هر چند دولت كنوني مصر اخوانالمسلمين را در خاك اين كشور گروه تروريستي اعلام كرده و اين شبكه عملا منحل شده تلقي ميشود و رهبران آن زنداني، شهيد يا تبعيد هستند، اما همچنان نفوذ تفكرات اخوان در ميان جمع كثيري در مردم مصر قدرتمند است. اگر قرار باشد دولت مصر به صورت نظامي در برابر گروههايي در ليبي قرار بگيرد كه وابستگي يا قرابت فكري و عقيدتي با اخوانالمسلمين دارند، آنگاه از جانب عقبه و پشتيباني نيروهاي مسلح و روحيه نظامي دچار مشكل خواهد شد. تهديد اخير سيسي براي لشكركشي به ليبي، در واقع يك جنگ لفظي و هشدار است تا بتواند حمايت دولتهاي غربي را براي جلوگيري از پيشروي نيروهاي اسلامگرا در ليبي جلب كند. هفته پيش آقاي سيسي با ادعاي طرح آتشبس وارد ميدان شده بود، آن هم يكسال بعد از آنكه تمام طرحهاي آتشبس مطرح شده از سوي طرفهاي ديگر را رد كرده بود. مشخص بود كه بعد از سرخوردگي شديد از شكستهاي خليفه حفتر و شبهنظاميان تحت رهبرياش، طرح آتشبس يك راه فرار موقت براي آنهاست تا نيروي خود را بازسازي كنند. حالا كه طرح آتشبس هم نتوانسته است جلوي پيشرويهاي نيروهاي طرابلس را بگيرد، سيسي به تهديد براي حمله به خاك ليبي روي آورده است تا از اين طريق پشتيبانان غربي خود را متقاعد كند كه براي جلوگيري از عملي شدن اين تهديد به او و متحدانش در ليبي كمكهاي بيشتري كنند. مصر و تركيه ترجيح ميدهند در ليبي همچنان به نبرد نيابتي عليه يكديگر ادامه دهند. گروهي ادعا ميكنند كه ليبي به رينگ بوكس تركيه و روسيه تبديل شده و محل رويارويي اين دو كشور است، من معتقدم كه در واقع ميدان ليبي به ميدان رقابت بينالمللي تبديل شده است كه يك سوي آن مصر و سوي ديگر تركيه هستند. اما حتي اين دو كشور هم سررشته ماجراي جنگ نيابتي محسوب نميشوند، بلكه هر يك ممكن است به نيابت قدرتهاي ديگر از نيروهايي در خاك ليبي حمايت كنند. مصر در ميدان ليبي در واقع خودش نايب كشورهاي ديگر براي پشتيباني از حفتر است و مسوول پياده كردن سياستهاي امارات متحده عربي و عربستان سعودي است كه خودشان به نوبه، نيابتا سياستهاي فرانسه و بريتانيا در منطقه هستند. در واقع ميتوان گفت جنگ در ليبي به يك جنگ نيابتي در نيابتي تبديل شده است. روزگاري تركيه خودش به نيابت از برخي كشورهاي عربي و غربي، از قبل جنگ و تنش در سوريه درآمد كسب ميكرد، حالا در ليبي، مصر جاي تركيه را گرفته است و دولت قاهره با واگذاري دانش و تبحر نظامي، منبع درآمدي از كشورهاي عربي ثروتمند از جمله امارات متحده عربي و عربستان سعودي كسب كرده است تا بخشي از مشكلات اقتصادي گسترده خود را جبران كند.
صادركنندگان تقلبي و واقعي
ارز خود را به كشور بياورند، چراكه به اين منابع براي تداوم فعاليتهاي تجاري نياز است و آنها هم بايد در خدمت كشور باشند و نميتوان برخي را استثنا كرد. آنهايي كه صادركننده واقعي هستند در بازگشت ارز به كشور مشكلي ندارند، چراكه ورود به حوزه صادرات كار راحتي نيست و كسي كه بخواهد در اين حوزه موفق باشد بايد بتواند اسم و رسمي از خود براي تداوم فعاليتهايش داشته باشد، ولي بايد با افرادي كه به صورت موردي به اين بخش وارد ميشوند يا درصدد سوءاستفاده هستند برخورد شود. نبايد از اين موضوع دور شد كه واقعيت فعلي كشور به گونهاي است كه براي عبور از بحران پولي و مالي فعلي كشور، نياز به همكاري و كمك همه گروههاست. همگي در يك كشتي نشستهايم و ممكن است صادركننده نيز از نظر مالي در شرايط مساعدي نباشد اما نبايد نسبت به بازگشت ارز تعلل كند. بحران فعلي اقتصادي ايران بهگونهاي است كه بايد تمام اجزاي اقتصاد كشور به كمك بيايند و افراد فقط منافع خودشان را نبينند. البته در كنار كمك بخش خصوصي و صادركنندگان، دولت نيز بايد گامهايي بردارد. به عنوان مثال دخالت خود را در اقتصاد كمتر كند و شرايطي حمايتي براي صادرات ايجاد شود. صادرات علاوه بر ارزآوري ميتواند اشتغال پايداري را نيز ايجاد كند. در سايه عدم حمايت، نه تنها صادرات كه اشتغال نيز آسيبهاي جدي ميبيند. اين حمايت از صادرات غيرنفتي بهخصوص در شرايط كاهش فروش، درآمد و قيمت نفت ميتواند جبران كاهش درآمدهاي نفتي باشد. از سوي ديگر در اين حمايتها بايد منافع صادركنندگان نيز رعايت شود، چراكه آنها نيز با ريسكهايي سر و كار دارند و خط مقدم و پيشران اقتصادي كشور هستند.