• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4681 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۱۱ تير

ضميمه كردن كرانه باختري ايده جديدي نيست

اشغالگري اسراييل؛ اجراي نقشه‌اي از پيش تعيين شده

نويسنده: ايلان پاپه ترجمه: ليدا ماموريان- سيد هادي برهاني

اشاره: پروفسور ايلان پاپه، استاد تاريخ و مدير مركز اروپايي مطالعات فلسطين در دانشگاه اگزتر است. روزنامه اعتماد درصدد است، مجموعه‌اي از مقالات ايشان را به چاپ برساند. اين مقاله در سال 2017 منتشر شده است.

 

در ژوئن سال 1967 من 12 سال داشتم. به ياد دارم در آن ايام در پر كردن كيسه‌هاي شني كه براي حفاظت از ورودي خانه امان در حيفا آماده مي‌شد، كمك مي‌كردم. ما براي جنگ ۶۷ آماده مي‌شديم. ارتش اسراييل تصميم گرفته بود جنگ جديدي به راه بيندازد و براي اين مقصود ترسي را به جان جامعه و طرفداران خود در اقصي نقاط انداخته بود و اين درست همان كاري بود كه رهبران صهيونيست در 1948 انجام دادند. موضوع اين ترس ارتكاب قريب‌الوقوع هولوكاست ديگري (عليه يهوديان) بود.

اخيرا نوشتن كتابي به نام «بزرگ‌ترين زندان روي زمين: تاريخ مناطق اشغالي» (The Biggest Prison on Earth: A History of the Occupied Territories) درباره اين وقايع دوره را به پايان رساندم. هنگام كار روي اين كتاب، متوجه شدم دستكاري و بازي با ترس يهوديان در سال 1967 حتي شريرانه‌تر از آن چيزي بود كه در سال 1948 انجام شد. در 1948 واقعا رهبران يهودي نمي‌توانستند به درستي پيش‌بيني كنند نتايج تصميم‌شان براي پاكسازي نژادي فلسطين چه خواهد بود.

نشست‌هاي كابينه نشان مي‌دهد گروهي از سياستمداران و فرماندهان (اسراييل) پس از جنگ 1948 به دنبال راهي براي اصلاح آنچه آن را بزرگ‌ترين اشتباه «جنگ ظفرمند استقلال» مي‌پنداشتند، بودند. تصميمي كه به موجب آن كرانه باختري در ۱۹۴۸ اشغال نشد. در اين سال كرانه باختري به موجب تفاهمي ضمني ميان مقامات صهيونيست و پادشاهي هاشمي در دست اردني‌ها باقي ماند. اين موضوع توسط مورخ يهودي، آوي شلايم (Avi Shlaim) در كتابش به نام «ساخت و پاخت در كرانه‌هاي اردن» (Collusion Across the Jordan) به زيبايي شرح داده شده است.

 

لابي اشغال

در اسراييل يك لابي تمام و كمال وجود داشت كه در مقاطع تاريخي مختلف به دولت فشار مي‌آورد بهانه‌اي براي اشغال و الحاق كرانه باختري پيدا كند. اين لابي از ايدئولوژيست‌هايي تشكيل شده بود كه كرانه باختري را قلب سرزمين باستاني (اسراييل) مي‌دانستند. سرزميني كه اسراييل بدون آن نمي‌توانست پايدار بماند. همچنين (اين لابي) از استراتژيست‌هايي تشكيل شده بود كه قويا معتقد بودند رود اردن مانعي طبيعي در مسير ارتش‌هاي مهاجم از جانب شرق است.

آنها پيش از جنگ 1967 تقريبا دو بار اين راه را طي كردند. در 1958 بهانه آنها «راديكال شدن» احتمالي اردن بود. اما ايالات متحده با اين ايده مخالفت كرد. در 1960، تهديد‌هاي اسراييلي عليه سوريه و تنش دائمي در شمال موجب ايجاد زنجيره‌اي از وقايع شد كه فرصت ديگري را ايجاد كرد. كليد اجراي اين نقشه در 1960، مشابه آنچه بعدا در سال 1967 اتفاق افتاد، زده شد. افزايش تنش در شمال موجب شد رييس‌جمهور وقت مصر جمال عبدالناصر واكنش نشان دهد. او نيروهايش را به صحراي سينا اعزام كرد و راه دريايي به ايلات را كه از خليج باريك عقبه مي‌گذرد، بست. اما در 1960 نخست‌وزير وقت اسراييل، ديويد بن‌گوريون مانع تبديل اين بحران به يك جنگ، يا بهانه‌اي براي اشغال كرانه باختري شد؛ وي پس از رهبري اسراييل در اخراج موفقيت‌آميز بيش از 750 هزار فلسطيني در 1948 تمايلي به ميزباني يك ميليون و نيم فلسطيني (ساكن كرانه باختري) نداشت.

 

جنگي كه قابل اجتناب بود

بن‌گوريون در 1963 از سياست كنار گذاشته شد. در همان سال آماده‌سازي‌ها براي اشغال احتمالي كرانه باختري و نوار غزه آغاز شد. طي 4 سال بعدي ارتش طرح‌هاي مفصلي را براي اشغال نهايي اين مناطق آماده كرد. ما به طرح‌هاي نظامي مربوطه دسترسي نداريم اما طرح‌هاي حقوقي كه از 1963 به بعد تهيه شده بود و در آنها جزييات چگونگي حكومت بر ميليون‌ها فلسطيني آورده شده بود، در دسترس است. اين طرح‌ها شامل قاضي‌هاي نظامي آماده به خدمت، مشاورهاي حقوقي، فرمانداران نظامي و يك زيرساخت محكم حقوقي كه بر زندگي فلسطيني‌ها از لحظه اشغال حاكم شود، مي‌شد. اطلاعات و اخبار لازم در مورد مقاومت‌هاي احتمالي و رهبران آن جمع‌آوري شده بود تا كنترلي سريع پس از اشغال سامان يابد.

فرارسيدن لحظه مناسب خيلي به طول نينجاميد. مواضع اسراييل و اقداماتش بر ضد سوريه در 1966 و 1967 شدت گرفت. بحران اجتناب ناپذير بعدي در مه ‌1967 شروع شد. لابي «اسراييل بزرگ» كه شامل بيشتر ژنرال‌هاي ارتش و وزراي جوان حزب كارگر مي‌شد، مصمم بود اين فرصت را از دست ندهد. مانند هر درگيري فزاينده ديگري چندين نقطه خروج براي اين بحران متصور بود. ناصر در 1967 همان سياستي را در پيش گرفت كه در 1960 دنبال كرد. او مانند هم‌پيمانش اتحاد جماهير شوروي، تهديدات اسراييل عليه سوريه را جدي گرفت. او همچنين مايل بود توجيه جديدي براي باز كردن مجدد مساله فلسطين به دست آورد. با اين وجود، خطابه‌هاي حماسي و جنگي مصر، مانند 1948 با ظرفيت و آمادگي‌هاي نظامي آن همخواني نداشت. وضعيت ملك حسين، پادشاه اردن از اين هم بدتر بود. هنگامي كه اسراييل در بامداد پنجم ژوئن ۱۹۶۷ به نيروي هوايي مصر حمله كرد وي اميدوار بود يك حمله متقابل نمادين (كه به موجب توافق دفاعي با مصر و سوريه به انجام آن ملزم بود) او را از اتهام خيانت مبرا خواهد كرد و كرانه باختري را نيز نجات خواهد داد. او در هر دو مورد اشتباه مي‌كرد.

اين جنگ قابل اجتناب بود. اما ارتش اسراييل و نخبگان سياسي آن ترتيبي دادند كه هر گزينه ديگري غيرممكن شود و هيچ كس نتواند در مقابل تحقق ايده صهيونيسم براي يهودي‌سازي تمامي فلسطين تاريخي بايستد.

 

نقشه‌اي كه اجرا شد

فروپاشي كامل ارتش‌هاي عربي كه به پيشروي اسراييل تا عمق خاك آنها، كانال سوئز در مصر و حومه دمشق در سوريه، منجر شد دستاوردي بود كه اسراييلي‌ها انتظار آن را نداشتند. اما اشغال كرانه باختري و نوار غزه براساس نقشه‌اي از پيش تعيين شده اجرا شد. اين امر نتيجه غيرمنتظره يك جنگ بسيار موفق نبود.

نقشه‌هاي اشغال (تهيه شده) در سال‌هاي گذشته به اسراييل اجازه داد بلافاصله پس از پايان جنگ حكومت نظامي خود را در كرانه باختري و غزه مستقر كند. اين سيستم قبلا با موفقيت بر اقليت فلسطيني اسراييل - آن دسته از فلسطيني‌هايي كه از پاكسازي نژادي دو دهه پيش در امان ماندند و در داخل «كشور يهودي» زندگي مي‌كردند - تحميل شده بود.

اكنون آن سيستم و افرادي كه آن را اداره مي‌كردند براي حكومت كردن بر جمعيت فلسطيني جديدي به كار گمارده شدند. نسخه جديد حتي وحشتناك‌تر بود؛ اين سيستم بر اساس قدرت مطلق ارتش براي كنترل همه جزييات زندگي و در نتيجه نقض حقوق اساسي بشر و حقوق شهروندي فلسطيني‌ها بنا شده بود. روش‌هاي حفظ اين سيستم (در طول سال‌هاي گذشته) تغيير كرده است اما اصل سيستم همچنان دست‌نخورده باقي مانده و هيچ نيتي نيز براي ملغي كردن آن وجود ندارد.

امسال (1396) نسلي ديگر از اين بروكراسي شيطاني، كار خود را براي اداره اين سيستم آغاز كرده است. اين سيستم با مقاومت فلسطيني‌ها، شامل قيام‌ها يا انتفاضه‌هايي كه در سال‌هاي 1987 و 2000 شروع شد، روبرو شد و همچنان مورد مخالفت فلسطيني‌ها قرار خواهد گرفت. اما نظام بين‌المللي اين اشغالگري را به قدر كافي محكوم نكرده است تا پيام‌آور پاياني بر آن باشد.

 

مشاركت در اشغالگري

بلافاصله پس از جنگ موشه دايان، وزير دفاع اسراييل درهاي كرانه باختري را به روي اسراييلي‌ها گشود. ما خانوادگي به اين جمع ملحق شديم. راهنماهاي ما از انجمن اكتشاف اسراييل (Israel Exploration Society) آمده بودند كه در سال 1913 و با هدف اثبات ادعاي صهيونيست‌ها درباره فلسطين از طريق يافته‌هاي باستان‌شناسي تاسيس شده بود.

با چنين راهنماهايي شما مي‌توانيد به اصطلاح واقعيت‌هايي كه را چند هزار سال پيش وجود داشته ببينيد اما از ديدن آنچه در حال حاضر موجود است، عاجز هستيد. در اين مسير شما به خرابه‌هاي باستاني خيره مي‌شويد بدون اينكه حضور انسان و انسانيت در اطراف آن را درك كنيد. صهيونيست‌هاي اوليه، پيش از تشكيل اسراييل، بلافاصله پس از ورود به «سرزمين بدون ملت» به گردش‌هاي مشابهي برده مي‌شدند.

سال 1967 در حكم فرجام يافتن (اقدامات) سال در 1882 بود. زماني كه اولين مستعمره صهيونيست‌نشين در فلسطين تاسيس شد. اما اينك اين فرآيند به استعماري لوكس تبديل شده كه توسط يك كشور ثروتمند و قدرتمند يهودي انجام مي‌شود. تخريب قلقيليه، اخراج آوارگان (فلسطيني) از اردوگاه‌هاي ويران شده در نزديكي اريحا و پاكسازي نژادي در قدس، واقعيت‌هايي بودند كه من بعدها از آن مطلع شدم اگر چه اين واقعيت‌ها همان زمان كه ما از كرانه باختري در قالب ارتشي از گردشگران رژه مي‌رفتيم، قابل مشاهده بود. ارتشي كه مي‌خواست موطن باستاني خود را بازپس گيرد.

نخبگان سياسي و نظامي اسراييل، از چپ و راست، در همان سال 1967 كرانه باختري - و بعضي‌ها حتي نوار غزه - را به عنوان بخش جدايي‌ناپذيري از اسراييل آينده مي‌ديدند. تنها بحث باقيمانده اين بود كه اين ايده چگونه اجرا شود بدون آنكه مورد اعتراض بين‌المللي و به خصوص امريكايي‌ها قرار گيرد و بدون آنكه به ميليون‌ها فلسطيني ساكن آن حق شهروندي داده شود.

به همين دليل استعمار كرانه باختري و نوار غزه از همان ابتدا آغاز شد و به اسراييل اجازه داد هر بخشي از منطقه را كه مايل است در عمل به خاك خود ضميمه كند. اين الحاق از طريق مصادره اراضي فلسطيني‌ها و هر جا كه لازم بود از طريق اخراج ساكنان آن اجرا شد.

 

تردستي‌هاي اسراييلي

دو تردستي رونمايي شدند تا جهان هيپنوتيزم شود و از راهبرد واقعي اسراييل كه در (اراضي اشغالي) در حال انجام بود، غافل شود. من به عنوان يك نوجوان در اولي مشاركت داشتم و همچنين به عنوان دانشجوي جوان نقش فعالي در دومي بازي كردم. اولين تردستي، وجود اختلاف و بحثي در داخل اسراييل بين دو دسته «آزادكنندگان» و «حفظ‌كنندگان» يا به عبارت ديگر شكاف ميان راست و چپ در جامعه اسراييلي بود. براساس اين بازي و ظاهرسازي، جناح راست معتقد بود كرانه باختري و نوار غزه «آزاد شده‌اند» و بايد به اسراييل ملحق شوند اما جناح چپ اعتقاد داشت اين مناطق تنها تا زمان تحقق صلح در كنترل اسراييل بماند.

تا فرا رسيدن آن زمان، هر دو جناح بر «يكپارچه‌سازي اورشليم (اشغال بيت‌المقدس شرقي)» - شهري كه اسراييل محدوده و مرزهاي آن را از طريق احداث مستعمرات يهودي‌نشين به عمق كرانه باختري كشانده بود - ضرورت اسكان يهوديان در دره رود اردن و تحميل حكومت نظامي بر فلسطيني‌ها توافق داشتند.

به عنوان يك نوجوان، شبيه به خيلي‌هاي ديگر در جهان كه قاعدتا بايد بهتر مي‌دانستند، قويا معتقد بودم اين جناح‌بندي واقعا بحثي ايدئولوژيك درباره صلح و جنگ است. من همچنين به استخدام تردستي دوم يا فرآيند صلح - كه از بالا هدايت مي‌شد - درآمدم. پيام اصلي كه از اسراييل به گوش مي‌رسيد اين بود كه اقداماتش (در كرانه باختري) موقتي است. حتي زماني كه مناطق وسيعي از سرزمين‌هاي اشغالي به مستعمرات يهودي‌نشين تبديل مي‌شد و حقوق اساسي بشر نقض مي‌شد اين اقدامات تدابير كوتاه‌مدتي تلقي مي‌شد كه به محض حاكميت صلح برطرف خواهد شد.

اين فرآيند (به اصطلاح صلح) عملا هيچ پيشرفتي نداشت و هنگامي كه در 1993، آن گونه كه شاهد بوديم، تكاني خورد - با حصول توافق اسلو ميان اسراييل و سازمان آزاديبخش فلسطين - در واقع پسرفت كرد. اين توافق در واقع زمان و امنيت لازم براي تحكيم راهبرد تعميق و پيشبرد استعمار (كرانه باختري) از طريق ايجاد واقعيت‌هاي غيرقابل بازگشت را فراهم كرد.

«حفظ‌كنندگان» ساده‌لوحي مانند من به خارج فرستاده مي‌شدند تا «فرآيند صلح» را بفروشند. من حتي حاضر شده بودم (در ايامي كه دروس دكتراي خود را در انگلستان دنبال مي‌كردم) نماينده «صلح اكنون» (Peace Now) كه جنبش اصلي خارج از پارلمان از دسته «حفظ‌كنندگان» در جناح چپ بود، شوم (اگر چه من خيلي زود به دليل ملاقات علني با نمايندگان سازمان آزاديبخش فلسطين در لندن - كه آن زمان ممنوع بود - از اين گروه اخراج شدم). در واقع اين ملاقات‌ها موجب شد زمينه‌هاي تاريخي و ايدئولوژيكي اقدامات اسراييل در 1967 و پس از آن را بهتر درك كنم. جالب بود كه از خارج ديدن اقدامات غير بشري و رنجي كه صهيونيسم در طول قرن گذشته پديد آورده بود، راحت‌تر بود! اين نقطه وداع من با چپ صهيونيستي در اسراييل بود.

پرسشي مودبانه

متاسفانه 50 سال بعد (از اشغال كرانه باختري) هنوز جامعه بين‌المللي رسمي به جناح چپ صهيونيسم براي فراهم كردن صلح اتكا و اعتماد دارد. اين در حالي است كه خود اسراييلي‌ها (بيشتر آنان) ظاهرسازي اول يعني بحث جناح چپ و راست را متوقف كرده‌اند. البته هر جناح دلايل و توجيهات خودش را براي اين كار دارد. حتي بسياري از آنها اينك اعتقاد دارند ديگر نيازي به ظاهرسازي و بازي دوم (فرآيند صلح) هم نيست. حكومت اسراييل ديگر از بابت واكنش‌هاي بين‌المللي نگراني ندارد.

به كار‌گيري نسل‌كشي تدريجي عليه فلسطيني‌ها در غزه نيز قدرت‌هاي موجود را به حركت درنياورده است. از اين رو ادامه مستعمره‌سازي در كرانه باختري و محاصره غزه بهترين روش براي تحقق روياي اسراييل بزرگ به نظر مي‌رسد. تا زماني كه رهبران اسراييل (از بابت اتخاذ چنين سياست‌هايي) متحمل هيچ عواقبي نشوند به مسير خود براي تحقق اسراييل بزرگ ادامه خواهند داد.

اگر اين هدف با تقسيم كرانه باختري به بانتوستان‌ها - مناطقي مشابه نواحي جدا از هم سياهان در آپارتايد آفريقاي جنوبي كه فلسطيني‌ها در آن خود مختاري اسمي خواهند داشت اما از حكومت واقعي محروم خواهند بود - تحقق مي‌يابد اين امر از نظر بيشتر راي‌دهندگان يهودي بلامانع است. (به همين دليل كساني كه به راه‌حل دو كشور خوشبين هستند مي‌توانند نقل قول‌هاي زيادي از افراد و مقامات اسراييلي بياورند كه در حرف به راه‌حل دو كشور اعتقاد دارند اما در عمل عمدتا از احزابي كه مخالف آن هستند، حمايت مي‌كنند.)

با اين وجود چرا جهان اين تردستي و ظاهرسازي را رها نمي‌كند؟ براي كساني كه به‌ طور معمول اين مقالات را مي‌خوانند پاسخ روشن است و نيازي به تكرار آن نيست. اما در اين لحظه يادبود (اشغال سرزمين‌هاي فلسطيني)، اجازه دهيد از دوستاني كه ما آنها را نجيب و آگاه مي‌دانيم - دوستان و رفقايي كه هنوز درباره راه‌حل دو كشور، «اردوگاه صلح در اسراييل» و «صلح شجاعان» صحبت مي‌كنند - باادب و ملايمت سوال كنم تا كي مي‌خواهند در استخدام اين تردستي و ظاهرسازي (اسراييلي) باشند، در حالي كه واقعيت استعمار و سركوب هر روز شديدتر مي‌شود و تنها زماني پايان مي‌يابد كه مردمان بيشتر و بيشتري از حقيقت دفاع كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون