• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4688 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۹ تير

هفت پرده ماندگار از انيو موريكونه، آهنگساز و رهبر اركستر فقيد ايتاليايي

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

احسان زيورعالم

در حالي كه مشغول خوردن صبحانه بودم در ميان اخبار رفتار مردم براي خريد سكه و ارز، ناملايمات بازار و انديشيدن به وضعيت مسكن و يافتن سرپناهي تازه در اين گراني افسارگسيخته فاقد مسوول رسمي، يك خبر همه ‌چيز را دگرگون كرد. تا آنجا كه پس از ديدن خبر مسير روزم متحول شد. سكوت حاكم بر فضاي زندگي‌ام را با يادآوري موسيقي‌هايي پر كردم كه هر كدام بخشي از خاطرات و روياهاي كودكي و نوجواني مرا ساخته بود. خبر آمد انيو موريكونه آهنگساز، تنظيم‌كننده، رهبر اركستر و نوازنده ايتاليايي در 91 سالگي دار فاني را وداع گفت. شايد مشهورترين آهنگساز فيلم در تمام دنيا و شايد محبوب‌ترينش در ايران. يكي از آهنگسازاني كه با وارد كردن موسيقي الكترونيك به حوزه موسيقي سينما، دگرگوني خاصي به آواها و نواهاي سينمايي داد. موسيقيداني كه بيشتر با اسپاگتي ‌وسترن‌ها مي‌شناسيمش اما يكي از سلاطين موسيقي رومانس است. صحنه‌هايي در خاطر داريم كه با شنيدن موسيقي او در كنار آن تصاوير بديع سينمايي يا خنديده‌ايم يا گريسته‌ايم.  مرد ايتاليايي حالا با ميراثي عجيب و حسرت‌برانگيز، جهان ما را ترك كرده است. هنوز خبر مرگش كامل نشده، فضاي مجازي پر بود از آهنگ‌ها يا ويديوهايي مزين به موسيقي او. همان سكانس‌هاي عجيبي كه جهان فانتزي‌وار ما را ساخته است. جايي كه قهرمانان مجبور به انتخاب مي‌شوند؛ شليك كنند يا نكنند؟ جايي شليك مي‌كنند و پيروز از ميدان خارج مي‌شوند همانند مرد بي‌نام سه‌گانه سرجيو لئونه كه تير آخر را شليك مي‌كند و بدمن را از صفحه روزگار پاك مي‌كند. جايي هم شليك نمي‌كند و همچون شهيد در نمايي غريب ميان زمين و هوا مي‌ماند. قهرماني كه تصميم مي‌گيرد، تن فاني‌اش را بدهد و برود. انيو موريكونه رفته و براي ما خاطرات شنيداري به جا گذاشته است. هفت پرده از دنياي ساخته او كه در ذهنم مانده شايد تنها با آلزايمر به كل پاك شود. هفت پرده‌اي كه بيشتر ما دوستشان داريم و براي هم تعريف مي‌كنيم از فرط جذابيت و دل‌نشيني.

پرده اول: خوب، بد، زشت
3 شخصيت فيلم پس از كش و قوس‌هاي بسيار خود را به قبرستان مقصد مي‌رسانند. حالا هر 3 مسلح در نمايي مدور، مدام زيرجلكي به هم نگاه مي‌كنند و انگشتانشان روي ضامن و ماشه و دسته صدفي شش‌لول‌ها مي‌رقصند. يك نگاه به چپ و يك نگاه به راست. چه كسي اولين تير را شليك مي‌كند و چه كسي هدف قرار مي‌گيرد. هر 3 دو انتخاب دارند و هر 3 از بهترين‌هاي شش‌لول بازي. تدوين سريع لئونه و آن كلوزآپ‌هاي اغراق ‌شده در فيلم نياز به يك چاشني دارد تا دلهره‌آفرين شود. كات‌ها به تنهايي استرس 3 ساعت فيلم طي شده را تامين نمي‌كنند. بايد معجزه‌اي در صدا رخ دهد، در آن برهوت سكوت و ترفند همه اين ماجرا به دست موريكونه و آن موسيقي جادويي است. مو به تنمان سيخ مي‌شود.

پرده دوم: روزي روزگاري غرب
هنري فوندا، بدمن شرور فيلم در برهوت مقابل مرد بي‌نام قرار گرفته است. در همه مدت ذهنش درگير آن است اين لبخند تلخ روي صورت هارمونيكانواز متعلق به چه كسي است. چشم‌هاي ريز چارلز برانسون زير ستيغ آفتاب جنوب امريكا، ريزتر مي‌شود و به فونداي بي‌خبر از همه جا مي‌نگرد. خبري از آن اقتدار جواني در صورت فوندا يافت نمي‌شود. هارمونيكا يك سو و فوندا سوي ديگر به هم خيره مي‌شوند. فوندا كماكان مي‌خواهد بداند او كيست. مردي كه تا دمي بعد قاتلش مي‌شود چه كسي است. هارمونيكا نواخته مي‌شود. جادويي و اسرارآميز. آفتاب ماليخولياوار به يادش مي‌آورد. گذشته‌اي كه با مرد پيش ‌رويش داشته، او قاتل برادري است و عامل شرارتي در گذشته. اين همان هارمونيكايي است كه در دهان مرد ناشناس نهاده بود، زير سنگين برادر، نفس‌هاي پسر در حفره‌هاي ساز مي‌چرخد و موريكونه معجزه مي‌كند. موسيقي او مرز ميان زندگي و مرگ است، يك بار مرگ برادر و يك بار مرگ فرانك.
پرده سوم: روزي روزگاري امريكا
شاهكار پاياني سرجيو لئونه پر است از چشم‌چراني‌هاي شخصيت ديويد با بازي رابرت دنيرو، پسرك جواني كه آينده‌اش در جهان گانگسترها رقم خورده است، مدام از شكاف‌ها و درزها جهان آدم بزرگ‌ها را مي‌نگرد تا خودش از آن دست آدم بزرگ‌هايي شود كه همه به دنبال چشم‌چراني‌اش باشند. از ابتداي فيلم تا انتهاي فيلم انگار قرار است حماسه‌اي براي پايان يكي از جذاب‌ترين همكاري‌هاي سينمايي باشد.  موريكونه براي تك‌تك سكانس‌هاي صاحب موسيقي، موسيقي متن مي‌آفريند و هر كدام حال و هواي خودش را دارد. از سكانس‌هاي عاشقانه و موسيقي‌ رومانتيك گرفته تا سكانس‌هاي جدال و موسيقي پرهياهو. موريكونه براي رفيق ايتاليايي‌اش سنگ‌تمام مي‌گذارد. موسيقي‌اي كه به بازي تمام بازيگران هويت بخشيد و برخي را جاودانه آن نقش كرد مثل جيمز وود و شخصيت مكس.

پرده چهارم: سينما پاراديزو
جوزپه تورناتوره خودش را وامدار سينماي پشت ‌سرش مي‌ديد. از فليني گرفته تا لئونه. او هم شيريني جهان ايتاليايي را به فيلمش تزريق مي‌كرد و هم خشونت برهنه اسپاگتي ‌وسترن‌ها، نتيجه كار شور و حال ايتاليايي بود، چيزي شبيه يك پيتزاي ناپلي با مقادير زيادي هالپينو و سس سير، تند و شيرين، گزنده و خوش‌ طعم. اوج ماجرا هم قصيده پر آه و گداز سالواتوره و عشقش به سينما بود، همان عشقي كه تورناتوره را به بهشت همه فيلم‌دوستان رهنمون كرده بود. ولي نگهبان مقرب اين بهشت گويي موريكونه بود. براي هر ايتاليايي بزرگي بدون موريكونه، فيلم طعم و بوي درست و حسابي ندارد. نتيجه كار حجم عظيمي است از نوستالژي‌ها، نوستالژي‌‌هايي درباره خود نوستالژي. درباره عشق به سينما و همه آن پرسش‌هايي كه از ديدن قهرمان در برابر معشوقه‌اش برايتان پديد مي‌آمد. پس سكانس نهايي النا و سالواتوره مي‌شود، پاسخي به تمام ابهامات سينه‌فيل‌ها، پاسخي با موسيقي ناب حزن‌انگيز موريكونه.

پرده پنجم: نبرد الجزاير
كسي خيال نمي‌كرد شبه‌ مستند جوليو پونته‌كرو شاهكار از آب درآيد. فيلم طولاني كارگردان ايتاليايي درباره نبرد استقلال الجزاير با آن تصاوير پر از خط و خش و دانه‌دار، با كيفيتي كه انگار از دل اعماق زمين استحصال شده است، خشونتي عريان از خونريزي در كشوري مملو از عجايب به تصوير مي‌كشيد؛ ولي پونته‌كرو مي‌خواست اين خشونت پخته‌تر و شديداللحن‌تر باشد. چيزي باشد همچون بيانيه‌اي عليه چند قرن استعمار و يك عمر زير بار رفتن، يك بيهودگي مطلق و يك فرجام تلخ براي الجزاير. كليد كار اگرچه دست فيلمبردار فيلم بود؛ اما اين موريكونه و موسيقي سحرانگيزش بود كه به فيلم بي‌ستاره پونته‌كرو، چند ستاره مي‌افزود، جايي براي كشف ارزش موسيقي و دراماتيك كردن تصاوير كه به ظاهر متعلق به زمانه نبودند.
پرده ششم: دار و دسته سيسلي
اوايل دهه 80 برنامه سينما 4 با شكل و شمايلي متفاوت پخش مي‌شد و فارغ از فرم فيلم‌هايش كه برآمده از جشنواره‌ها و نظرات منتقدان بود، موسيقي سحرانگيزي تيتراژ ميني‌مالش را مشايعت مي‌كرد. موسيقي سوزناك بود و در عين حال پر هيجان. براي گوشم آشنا بود و براي خاطره‌ام نامأنوس. همچون شرلوك‌ هلمزي جوان در پي يافتن سر منشأ اين موسيقي دوست ‌داشتني، سرنخ‌هايي به دست مي‌رسيد كه منتهايش نامي آشنا بود: انيو موريكونه. موسيقي متن از آن متن فيلم‌ دار و دسته سيسلي‌ها بود با حضور 3 غول آن روزهاي سينماي گانگستري فرانسه، آلن دلون، ژان گابن و لينو ونتورا. داستان فراري دادن دلون در نقش روژه سارته توسط پدرخوانده گانگسترها و تعقيب او به دست كميسر لوگف به كارگرداني هنري ورنوي. نتيجه فيلمي است به غايت فراموش ‌شدني و از ياد رفتني. به جز سكانس فرار دلون در ماشين زندان، كليت فيلم چيزي جز كسالت و ديالوگ‌هاي بيهوده و عشق‌ورزي بي‌جاي دلون به ايرنا دميك نيست؛ اما در آن سوي ماجرا، موسيقي خارق‌العاده موريكونه فراتر از فيلم است. هنوز مي‌توان با موسيقي فيلم تصوير ساخت، به گذشته سفر كرد و در قالب يك گانگستر پاريسي با كلاه‌شاپو لبه بلند و باراني‌هاي دراز، دست در جيب و اسلحه در كف، خودت را تصور كني كه قرار است در آخرين لحظه، تير خلاص به سينه‌ات بخورد و با لبخندي سامورايي‌وار به قاتلت رو كني و براي مرگ شيرينت به او حسرت ببخشي. تصويري تكراري در سينماي فرانسه، حيف موسيقي پاياني سامورايي دميل را موريكونه نساخت.

پرده هفتم: حرفه‌اي
براي بچه‌هاي دهه شصتي كلوب‌بازي و فيلم‌هاي بتامكس و VHS بخشي از هويت تاريخي و نوستالژي زماني است. روزگاري كه موسسه رسانه‌هاي تصويري اقدام به انتشار برخي از فيلم‌هاي دوبله ‌شده قديمي كرد، انگار پاي بچه‌هاي آن روزگار به دنياي بزرگ‌ترها نيز گشوده شده بود. داستان‌هايي از ستارگان سينما و قهرماناني با صورت انقلابي، حسرتي بود براي ما كه نديده بوديم. بي‌شك يكي از آن ستاره‌هاي بي‌بديل ژان پل بلموندو بود، قهرماني لاغر و تركه‌اي، فرز و چابك كه نه زيبايي چهره آلن دلون را داشت و نه جثه ورزشكاري آرنولد، او اما لبخندي داشت كه هر بدمني را كفري مي‌كرد. از گلوله‌ها مي‌گريخت و با اسلحه هنرنمايي مي‌كرد. از ديوار راست راست بالا مي‌رفت و در تعقيب و گريز خياباني رستگار مي‌شد؛ اما يك جا، همچون شهداي جنگ‌هاي 100ساله فرانسه و انگلستان ظاهر مي‌شد. چيزي شبيه ژاندارك در محاصره بدمن‌هاي سياسي. آنهايي كه برايشان آزادي يك قهرمان به معناي نابودي خويش بود. اوج ماجرا فيلمي بود به نام «حرفه‌اي» ساخته ژرژ لوتنر. فيلم روايتگر ژوسلن بومُن معروف به «ژوس» يك مامور اطلاعاتي فرانسوي است كه از سوي دولت فرانسه مامور به قتل رييس‌جمهور ديكتاتور مالاگاوي مي‌شود. ماموريت شكست مي‌خورد و ژوس دستگير مي‌شود. او قرباني خيانت دولت فرانسه است و حالا وقت انتقام است. سكانس پاياني فيلم، آن همه اسلحه براي يك نفر و تيرباران اغراق‌آميز ژوس تنها با موسيقي موريكونه شدني مي‌شود. لبخند تلخ بلموندو رو به دوربين، هنگامي كه قرار است آخرين نفس‌هاي شخصيتش را بكشد با موسيقي مملو از كنايه و طنز موريكونه تلفيق مي‌شود. جايي تصوير ثابت مي‌شود، گلوله‌ها روي هوا معلق مي‌مانند. چهره بلموندو با آن چشمان پر از شيطنت، مي‌گويد به موسيقي گوش دهيد كه بقيه فسانه است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون