• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4703 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۶ مرداد

براي 79 سالگي مسعود كيميايي

باز هم عاشق شويد

رضا درستكار

 

يك قطعه از يك مصاحبه تصويري از آقاي مسعود كيميايي در فضاي مجازي هست كه جان كلام را درباره هم‌نسل‌هاي خودش مي‌گويد و راستش آتش به جان شنونده‌اش مي‌اندازد؛ «خيلي تاوان دارد شريف زندگي كردن، {و من} جاي ديگه‌اي {غير از ايران} نمي‌تونم زندگي كنم، جاي ديگه‌اي ندارم كه برم، من بلد نيستم برم جاي ديگه، من تفريح كردن بلد نيستم، هيچ كار ديگري هم بلد نيستم، نه بيمه دارم، نه بازنشستگي دارم، نه ارث دارم و در همين سن و سال هم بايد كار كنم ...»، و اينها همه واقعيت زندگاني قاطبه هنرمندان ما در همين اتمسفر و فضايي است كه در آن نفس مي‌كشيم و زندگي مي‌كنيم.
فكرش را بكنيد كه مسعود كيميايي باشي و در آستانه هشتاد سالگي  اين حرف‌ها را بزني، آتش به جانت نمي‌افتد؟!
مسعود كيميايي مگر كيست؟ بله! او صاحبِ عنوان‌ترين فيلمساز تاريخ سينماي ايران است، امروز اين عبارت چنان معنايي دارد كه بعيد است ديگر كسي آن را نفهمد. متولد 7 امرداد ماه 1320 تهران، فقط 25 سال داشت كه دستيار يكي ديگر از نامورترين فيلمسازان آن عصر در دهه 1340 يعني ساموئل خاچيكيان شد (كه فيلم خداحافظ تهران را مي‌ساخت) و فقط 28 سال داشت كه يكي از مهم‌ترين آثار تاريخ سينماي كشورش را ساخت: قيصر؛ و همين قيصر بود كه نشانه‌هايي از آن جرقه‌هاي داستان بلند و عظيم تاريخ دهه بعد را يكجا و در دلش به تماشا مي‌گذاشت و فقط فيلمي بهتر و خوش ساخت‌تر از تمامي تاريخ سينمايي قبل از خودش نبود، اساسا سرمنشا همه آن داستاني بود كه در دهه آتي، مشروعيت و تولد مي‌يافت و به هنر سينما در ايران، بعد و شمايل مي‌بخشيد (قبلش كه سينمايي نبود و اگر هم بود، براي هيچ‌كس افتخاري نداشت!) قيصر سينما را از تفنن و دستگاه صرف تبليغي ناشيانه و ناآگاهانه، به هسته‌هاي اعتراض اجتماعي/ سياسي رهنمون و هدايت و سينماي ايران آغاز مي‌كرد... .
كيميايي مگر كيست؟ سازنده گوزن‌ها و اين كفايت تمام مذاكرات و مباحثات است. چرا؟ چون چهار دهه است كه قاطعانه از سوي نخبگان و منتقدان سينماي كشور، به عنوان بهترين فيلم تاريخ سينماي ايران انتخاب مي‌شود و اهميت آن در انتخابش نيست (كه آن ‌هم هست) در فعليت يافتن همه آن چيزي است كه اعتبار سينماي ايران در سال‌هاي قبل و بعد از انقلاب بوده است. 
از نقد فني گذر و عبور مي‌كنيم از كارنامه پر فراز و نشيب سينماگري كه لاينقطع بيش از 55 سال از بهترين سال‌هاي زندگي‌اش را در خدمت فرهنگ و هنر سرزمينش بوده و در فضايي تنفس كرده كه پر از اضطراب و استرس و تشويق و تشويش و نقد حساب و ناحساب و حرف‌هاي مربوط و نامربوط و خيلي چيزهاي ديگر (از جمله بي‌فردايي و فرداسازي) بوده است.
براي 55 سال حضور، او مجموعا 33 فيلم ساخته و تهيه كرده و چندين تاليف مهم دارد، براي كسي كه صاحب قيصر و گوزن‌ها، سلطان و خون شد است، بعيد مي‌دانم كميت، چندان اهميتي پيدا كند، اما چون حرفه او سينما و شغلش فيلمسازي است، مي‌توان مدعي بود كه درخت وجودش، پربار بوده و جهاني تراژيك و پر از مسووليت‌طلبي در آثارش آفريده كه اگر نگوييم بي‌نظير، كم‌نظير بوده است. وقتي هم مي‌گوييم مسووليت‌طلب، صرفا به اطلاق يك صفت بسنده نمي‌كنيم، اين فيلم‌ها با فاصله‌اي قابل لمس، در دهه اول بروزشان (يعني همان دهه 1350) سروري مي‌كردند در سينما، در دهه‌هاي بعدي هم شوق و اشتياق و تشنگي بي‌حد و حصري براي نسل‌هاي بعدي را رقم زدند كه براي هيچ فيلمسازي ديگر از سينماي ما رخ نداده است.
گفتيم كه جهان آثار كيميايي تراژيك است كه هيچ فيلمش از رويكردهاي اجتماعي دور نشده و سبك و لحن خود را يافته؛ لحني كه قابل تقليد هم نبوده و در مرز ميان رئاليسم اجتماعي و ذهنيت‌گرايي و نوستالژي غوطه خورده است. ديالوگ‌ها و مونولوگ‌هاي ويژه او نظير «نمرديم و گوله هم خورديم»، «چقدر حساب؟ يه‌خرده هم حرف حساب!»، «اين نظام روزگاره ... نزني مي‌زننت!» و ...، چنان امتزاجي با زبان عاميانه و ضرباهنگ مناسب براي اداي آنها پيدا كرده كه در كمتر فيلمي مشابه آنها را مي‌بينيم و نشان مي‌دهد كه مهارت او در ديالوگ‌نويسي بسيار ويژه است. 
تم اغلب فيلم‌هايش (گوهر گمشده اين عصر) جوانمردي، غيرت و رفاقت تا سر حد مرگ است. قهرمانانش در بستر جامعه امروزي با مشكلات سياسي و اجتماعي درگير مي‌شوند تا از ارزش‌هاي خود دفاع كنند؛ ارزش‌هايي كه مردم هم دوست‌شان دارند. آفرينش شخصيت قهرمان در ذات فيلم‌هاي اوست. قهرماني كه در دل اجتماع مبارزه مي‌كند تا جهان خواسته خود را بسازد. به همين آخرين فيلمش خون شد نگاه كنيم كه بازگشتي نسبي به دنياي ويژه كيميايي است، با همه آن لحظات درخشان و زياد داشتن‌هاي داستاني كه گاهي از فرط تورم داستانك‌هاي فرعي انباشته و سرريز هم مي‌شوند و ...
نمي‌خواستم چيزي را نقد كنم، مي‌خواستم از يك شعف بزرگ حرفي بزنم، از يك دولتمند سينما يادي كنم، و از بغض آن ويديو كه دست به دست مي‌شود و استاد مي‌گويد كه من چيزي ندارم، جايي، مالي و ...، يادي كنم، گفتم جرعه‌اي از تاريخ سينماي او را هم نيوش كنيم. مي‌خواستم درباره يك فيلمساز بسيار خوب، سازنده گوزن‌ها و يك نويسنده توانا، نگارنده جسدهاي شيشه‌اي، از يك مولف كه قهرمان‌هاي خود را از فضاي پست مدرن مي‌گيرد و ردپاي گرگ را مي‌سازد و شخصيت‌هاي سينماي بي‌نظير مي‌آفريند، مثل فريبرز عرب‌نيا در سلطان و سعيد آقاخاني در خون شد و ... يادي كنم، مي‌خواستم در سالروز 79 سالگي استاد مسعود كيميايي كه كيمياي سينماي ما بوده و هست و خواهد بود و همه اين سال‌ها را شريف زيسته و براي سينماي اين مردم، فكر كرده و رنج كشيده و تلاش كرده و فيلم ساخته، يادي كنم و بگويم كه تاريخ و سينماي ما به شما افتخار مي‌كند، به شما و همقطاران شما در موج نوي سينمايي كه به راه انداختيد و همگي مردانه و صادقانه تا امروز روز، پاي حرف‌ها و فيلم‌هاي‌تان ايستاديد. مي‌خواستم بگويم كه كثيري از سينمادوستان اصيل سينماي پاكيزه ايران را اينجا و هرجا مي‌بينم كه خالصانه دوست‌تان دارند، حتي ديگر مهم نيست كه يكي مثل من از خون شد آخرين فيلم‌تان خوش‌اش بيايد و يكي ديگر نه، مهم اين است كه شما، آثار و تاريخي را خلق كرديد و آفريديد كه كار هر كسي نبوده و نيست و اين را ما نمي‌گوييم، پنجاه سال سينماي مسعود كيميايي و نزديك به 100 سال تاريخ سينماي ايران مي‌گويد.
آقاي استاد مسعود كيميايي نازنين، سال جديد زندگي‌تان و دهه ششم حضور پربركت‌تان در عرصه فرهنگ اين سرزمين گرامي است؛ الهي كه از هزار سالگان و باز هم عاشق شويد و ده‌ها فيلم بسازيد و باز هم بتابيد و بمانيد چون جواني پرفروغ و زيباي‌تان؛ زادروز‌تان فرخنده و مبارك‌ باد.


براي 55 سال حضور، او مجموعا 33 فيلم ساخته و چندين تاليف مهم دارد، براي كسي كه صاحب قيصر و گوزن‌ها، سلطان و خون شد است، بعيد مي‌دانم كميت، چندان اهميتي پيدا كند، اما چون حرفه او سينما و شغلش فيلمسازي است، مي‌توان مدعي بود كه درخت وجودش، پربار بوده و جهاني تراژيك و پر از مسووليت‌طلبي در آثارش آفريده كه اگر نگوييم بي‌نظير، كم‌نظير بوده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها