• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4712 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۶ مرداد

روز هشتادم

شرمين نادري

دوتا چهل هفته گذشته از روزي كه اولين قصه پاي بي‌قرارم را نوشتم، حالا نمي‌دانم به خيال جشن گرفتن اين چله عجيب طولاني است يا احترام به همه قصه‌هايي كه شنيده‌ام و گفته‌ام كه از خيابان ويلا سر در مي‌آورم و تندتند در سر پاييني‌اش راه مي‌روم تا به كوچه خسرو برسم.
كوچه خسرو براي من يادآور خيلي روزهاست، از روزهاي دور مجله چلچراغ و خانه قديمي آجري بگير كه باغچه‌اش پر بود از درخت عرعر و سايه تا همين سال گذشته و حياط كافه تهروني كه بي‌هوا تمام شد و صداي آكاردئون خسرو سينايي عزيز كه روي نيمكت چوبي منتظران توي حياط كافه نشسته بود و موسيقي قشنگ تابستاني‌اش خواب پرنده‌هاي روي درخت‌هاي كوچه را به هم مي‌زد.
يادم مي‌افتد به آن عصر كه ايستاده بودم و به صداي محزون موسيقي‌اش گوش مي‌دادم و نگاه مي‌كردم به لبخند شيرين نوازنده دوره‌گردي كه سازش را به او قرض داده بود.
يادم مي‌افتد به چاي داغي كه در حياط خانه قديمي روي ميز گذاشته بودم و قصه صاحب‌خانه قديمي آن ساختمان كه از روزهاي دور و همسايه‌هاي خانه خيابان خسرو مي‌گفت و ماجراهاي غريب اين شهر.
يادم مي‌افتد به شب‌هاي صفحه‌بندي در اين كوچه باريك و روزهاي قدم زدن بي‌پايان همين دوروبر، براي اينكه مغز كوچكم براي نوشتن تكان مختصري بخورد.
يادم مي‌افتد به گربه‌اي كه اسمش هوشنگ بود و با بچه‌هايش زير بالكن كوچك ساختمان منتظر استخوان جوجه‌كباب مي‌ايستاد.
يادم مي‌افتد به قبر آن كشيش پير در حياط كليساي ويلا و مرگ عجيب صاحب ساندويچي ويلا و بوي نان نازوك كافه لرد كه طعم زندگي داشت و درخت‌هاي باريك اول خيابان كه راننده تاكسي‌ها در گرماي تابستان زيرش اُتراق مي‌كردند و بعد هم يادم مي‌افتد به‌ روزهايي كه ايستادن و حرف زدن با آدم‌ها اين‌قدر سخت نبود.
هشتاد هفته گذشته لابد از روزهايي كه هنوز از هم نمي‌ترسيديم و وقت حرف زدن به لبخند هم نگاه مي‌كرديم، اين را مي‌گويم با خودم و بعد اما انگار صداي محزون آن آكاردئون كه روزي دم غروب در حياط خانه قديمي كافه تهرون چرخيده بود دور حوض، دوباره به گوشم مي‌رسد.
آن‌وقت پاي بي‌قرارم سبك مي‌شود و آرام مي‌گيرد و من در بعدازظهري گرمازده در هجوم اخبار تلخ خاورميانه، مي‌ايستم و بي‌خبر از دنيا گوش مي‌دهم به صداي خاطراتم كه من را از ميان اين ‌همه آتش و دود به قصه‌هاي شيرين شهرم مي‌برد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون