• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4720 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۲۷ مرداد

درباره هنر سيمين بهبهاني

شعري كه تابع پسند اين و آن نيست

اسماعيل اميني

 

 

شعر سيمين بهبهاني، طبق معمول نيست، مثل همه شعرهاي خوب است كه خواننده شعر را به پيمودن راه‌هاي نپيموده و ديدار جهان‌هاي ناشناخته مي‌برد. اين است كه خواننده شعر سيمين در هر صفحه‌اي از كتاب او ناگزير مي‌شود پا به پاي كلمات شاعر، نو شدن مدام را تاب بياورد و براي رويارويي با غرايب و غيرمعمول‌ها آماده باشد.

اولين غير معمول كه خواننده شعر سيمين با آن مواجه مي‌شود، زبان است. با آنكه در اين شعرها بسيارند سطرهاي ساده و روان از اين دست:

با قدم‌هاي كولي دشت بيدار مي‌شد

با زلال نگاهش بركه سرشار مي‌شد

و نيز حتي گاهي زباني كه الهام گرفته از شعرها و بازي‌هاي كودكانه است:

بچرخ، چرخ همبازي خدا مرا نيندازي

كه گردباد مي‌چرخد نفس نفس در اين بازي

اما زبان شعر سيمين در بسياري از ابياتش، زباني غريب دارد:

لافباز چربك‌انداز زهره ديد و عالمي ناز

گفت: «اينت يار دمساز نيك استشاره كردي»

اين زبان غريب، خواننده را برمي‌انگيزد كه در زبان شعر و ظرافت‌ها و ظرفيت‌هاي آن تامل كند. پس به ناگزير نمي‌تواند شعر را سرسري بخواند و بگذرد.

دومين غير معمول، وزن‌هاي خاصي است كه سيمين بهبهاني آنها را وزن‌هاي تازه مي‌نامد و روش دستيابي به آنها را از ابداعات خود مي‌داند. اگر چه در اين باب جاي تامل است. به هر حال اين وزن‌هاي غريب، چه مطبوع و چه نامطبوع، گاهي خواندن شعر سيمين را دشوار مي‌كند.

در نگاه نخست به نظر مي‌رسد كه با اين زبان غريب و در اين وزن‌هاي نامأنوس، نبايد نشانه چنداني از زندگي امروز و از جهان عيني و رخدادهاي واقعي ببينيم.

يعني صلابت زبان و ديريابي اوزان در كنار التزام شاعر به تساوي مصاريع و قافيه‌بندي كلاسيك، به گونه‌اي است كه درونمايه شعر را به پيروي از سويه بيروني‌ آن به دنياي اساطير و ذهنيات محدود كند.

اما شگفت‌كاري خاص سيمين بهبهاني در همين جاست و آن اينكه موضوعات شعري او در بسياري از آثارش، برگرفته از زندگي امروز و گاه بر اساس يك اتفاق ساده و روزمره است.

اين نمونه‌ها را ببينيد:

كودك روانه از پي بود نق‌نق كنان كه «من پسته»

«پول از كجا بيارم من؟» زن ناله كرد آهسته

 

چهره سپردم به تيغ بلكه حوانش كنم

منظر چشمان خلق آينه سانش كنم

دل كه به سي سال پيش صاحب گلچهره داشت

خواست كه پيرانه سر باز چنانش كنم

 

سارا!‌ چه شادمان بودي با بقچه‌هاي رنگينت

شال و حرير و ابريشم كالاي چين و ماچينت

 

عيدِ پول زرد و عروسك عيدِ كفش برقي و دامن

عيد ترك مشق و دبستان عيد شادي كودكي من

تنگ قاب و سبزي تنگ آب و سرخي ماهي

در ميان آينه پيدا رقص شمع رنگي روشن

 

دنياي شعر سيمين بهبهاني بي‌مرز است، شعر براي او از هر جايي ممكن است شروع شود؛ از يك خداحافظي دوستانه، شنيدن يك ترانه از صفحه گرامافون، يادآوري يك خاطره كودكي، صداي آژير آمبولانس‌هايي كه شهيدان و مجروحان جنگي را مي‌آورند و...

آنچه اين شعرهاي گوناگون را به هم مي‌پيوندد، بي‌نقابي و رهايي ذهن و زبان شاعر است.

سيمين بهبهاني، شاعري طبق معمول نيست درست مانند شعرش، گاهي صميمي و راحت است و گاه درشتناك و دشوارياب.

اما هر چه، هيچ بخشي از زندگي و تجربه‌هاي ريز و درشت آن را از شعرش بيرون نمي‌گذارد به ملاحظه‌پسند اين و آن يا به رعايت عرف و هنجار زمانه.

چنانكه در زبان و وزن و قالب شعري و فنون بلاغي نيز چنين است. سيمين مانند همه شاعران بزرگ، پوينده راه‌هاي ناشناخته و كاشف جهان‌هاي تازه و غريب است.

در ميان مجموعه اشعار بيش از هزار صفحه‌اي او كمتر شعري مي‌يابيد كه مشتري‌پسند باشد و به اقتضاي پسند زمانه، تن داده باشد.

اين صداي شكفتن را از بهارِ تنم بشنو:

هر جوانه به آوازي گويدت كه «منم» بشنو

هر جوانه به آييني شد شكوفه پرويني

مست جلوه اگر گفتم «شاخ نسترنم» بشنو

در بسياري از شعرهايش «من» راوي هست. اين «من» گاه از زبان شاعر سخن مي‌گويد و گاه از زبان اسطوره‌، افسانه‌، گياه، اشياء، حيوانات و حتي مفاهيم ذهني و انتزاعي.

اين جمله ذرات عالم كه در شعر سيمين زبان به سخن گشوده‌اند، همگي از انسان و زندگي و نسبت آدمي با گذر زمان و تنگناي زمين روايت مي‌كنند.

حتي در شعرهايي كه «من» راوي روايتگر لحظه‌هاي خاص تنهايي و خلوت شخصي شاعر است، فضاي روايت به گونه‌اي است كه روايت شاعرانه، به شيوه‌اي نمادين و فرازمان و فرامكان در ذهن مخاطب نقش مي‌بندد.

كسي كه شعر سيمين بهبهاني را مي‌خواند ناگزير است كه خود را براي رويارويي با ناشناخته‌ها مهيا كند و به ديدار دنياي خاص شاعر برود، بي‌هيچ پيش‌انديشگي و حدس و گمان درباره ذهن و زبان و بيان و چارچوب‌هاي شناخته شده مرسوم و مشتري‌پسند و تابع مقتضيات و مضايق زمانه و بالطبع زمانمند و ناپايدار.


اين جمله ذرات عالم كه در شعر سيمين زبان به سخن گشوده‌اند، همگي از انسان و زندگي و نسبت آدمي با گذر زمان و تنگناي زمين روايت مي‌كنند.
حتي در شعرهايي كه «من» راوي روايتگر لحظه‌هاي خاص تنهايي و خلوت شخصي شاعر است، فضاي روايت به گونه‌اي است كه روايت شاعرانه، به شيوه‌اي نمادين و فرازمان و فرامكان در ذهن مخاطب نقش مي‌بندد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون