• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4745 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۷ شهريور

نگاهي كوتاه به لتيان

كشتن جز انگيزه، جرات مي‌خواهد

علي وراميني

 

آنها كه در دهه پنجاه و يكي، دو سال ابتدايي دهه شصت به دنيا آمدند و در ابتداي جواني‌شان سري هم در هنر و فضاي روشنفكري داشتند و به‌خصوص دانشجوي هنر بودند احتمالا از جمله افرادي هستند كه با بيشترين تناقض در سطح جامعه، سياست، خانواده و حتي در حلقه‌هاي دورترِ دوستان روبه‌رو بوده‌اند. آنها از سويي مي‌خواستند كه آرتيست باشند (براي دانشجوي بيست‌ساله آرتيست بودن تنها خزيدن به گوشه‌اي و تمرين و تفكر معنا نمي‌دهد) و از سوي ديگر جامعه نوانقلابي با ارزش‌هاي خاص خودش در همه ساحات آنها را پس مي‌زند. در لتيان افراد رشد كرده در چنين تناقضي به بيست سال بعد رسيده‌اند و چندتايي از آنها مي‌خواهند كه دور هم جمع شوند، با دو غريبه؛ يكي هم‌سن خودشان اما نه با مختصاتي كه آنها در آن رشد كرده‌اند و ديگري نوجواني كه دو نسل بعدتر از اينها به دنيا آمده است. فيلم شروع خوبي ندارد، اگر همان ابتدا صبوري به خرج ندهيد و كنجكاو نشويد كه تا پايان فيلم برويد، شروع آن آن‌قدر با ديگر فيلم‌هاي ژانر «چند زن و مرد در شمال» تفاوتي ندارد. براي لتيان اين گردهمايي اما ضروري است، بايد بهانه‌اي باشد كه همه اين اصحاب زخم‌هاي ناسور دور هم جمع شوند تا تمام ناكامي‌هاي‌شان را كه هركدام شكل و فرم خاص خودش را دارد دور همديگر هويدا كنند. فيلم كاراكترهاي محدودي دارد و شناخت ما از اين كاراكترها از دل ديالوگ‌هايي كه باهم دارند و جنس رابطه‌هاي‌شان شكل مي‌گيرد. فيلمنامه در پرداخت شخصيت‌ها نه كاملا موفق است و نه كاملا شكست‌خورده. چند شخصيت براي ما به خوبي شكل مي‌گيرد، شخصيت‌هايي كه به ‌نظر مي‌رسد هم نويسنده و هم كارگردان اندازه آنها را به خوبي مي‌شناسند. هنرمندي ناكام كه نه در آرتيست بودن توانسته به جايي برسد و نه در زندگي شخصي‌اش. پناه او به الكل براي گريز از بودِ خودش، بازنمايي او در ناكامي را براي مخاطب كاملا جا مي‌اندازد. بي‌قراري همسرش و اصرار بيش از اندازه براي جوش دادن رابطه‌اي تمام شده و استيصالش در وضعيتي كه از هيچ طرف و با هر نتيجه‌اي خوشايندش نيست هم با بازي سارا بهرام، كم‌وبيش يك شخصيت به ما معرفي مي‎كند. ميزبان، ديگر دوست قديمي با بازي ستاره پسياني هم هرچند يك شخصيت نشده اما تيپ كليشه خودش هم تو ذوق نمي‎زند. اگرچه فيلم آنچنان كه مرسوم است نقش اصلي و فرعي ندارد و قصه و پيرنگ اساسا يكي است، ولي كفه ديگر شخصيت‌ها كه داستان فيلم حول يكي از آنها، زني محل منازعه با بازي پريناز ايزديار است و سرنوشت فيلم هم در دست آن دو ديگري، نقطه‌ضعف بزرگ فيلم است. اگر از زن محل منازعه بگذريم و با ترديد عميقش همدلي كنيم، باز نمي‌توانيم از دو مرد درگير بگذريم. نه آن روشنفكر جذاب (با بازي عليرضا ثاني‌فر)، كاراكتري است كه همه زن‌هاي فيلم عاشق او باشند نه از آن آقازاده‌اي (با بازي امير جديدي) كه حتي در دعواي به اصطلاح ناموسي اولين اقدامش فرار از صحنه است قاتل در مي‌آيد. از پسر مشاهده‌گري كه در كل فيلم هم فقط دو كارويژه دارد (لو دادن داستان براي آقازاده عاشق و ايجاد ترديدي بسيار سطحي در قاتل براي لحظه قتل عام) به خوبي استفاده نشده است، در حالي كه تناقض‌هاي او در برخورد با نسلي ناكام ظرفيت‌هاي بسياري براي استفاده داشت. در‌نهايت پايان‌بندي فيلم كه اساسا كل فيلم براي آن ساخته شده اوجِ سقوط فيلم است. دست فيلمساز در همان سكانس‌هاي ماقبل آخر رو مي‌شود و مي‌فهميم كه قرار است اتفاقي سترگ بيفتد. افتادن اين اتفاق توسط آقازاده براي ما در طول فيلم پرداخته نشده است و نماهاي بسته با حالت اگزجره صورت امير جديدي هم كار را خراب‌تر مي‌كند. در واقع فيلمساز در تله انگيزه افتاده است. درست است، اينكه آدمي چنين احساس كند كه ميان جمعي تحقير شده و جمعي را تماما عليه خودش بداند آن‌قدر انگيزه به او مي‌دهد كه عليه آن جمع دست به شورش بزند، ولي كشتن شش آدمي كه يكي از آنها هم نوجوان است هيچي كه نخواهد جرات مي‌‌خواهد، چيزي كه ابدا در شخصيت آقازاده‌اي كه ناگهان قاتلي خونسرد شد، نديديم. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون