نماز شب خواندن در پنت هاوس
نيوشا طبيبي
اين روزها تلاش ميكنم از اميد بنويسم، از اينكه همهچيز خوب خواهد شد. از اينكه اين روزهاي سخت هم سپري خواهند شد. تنگيهايي كه علتش تحريم يا كرونا يا غفلتها و تلقيهاي گاه نادرست مسوولان و مديران از وضعيت است، بالاخره جاي خود را به گشايش خواهند داد. من متولد ۱۳۵۳ هستم. هم سن و سالهاي من، كودكيشان مقارن انقلاب و جنگ گذشت، جواني را در دوره اصلاحات و التهابهاي سياسي آن دوران سپري كردند. ميانسالي ما هم با رويدادهاي مختلفي تقارن پيدا كرد. مردم و كشور از سختيهاي بسياري در اين سالها عبور كردند. سالهاي جنگ، نان و قوت روزانه آسان به دست نميآمد، معاش سخت بود. عده زيادي از مردم در مضيقه زندگي ميكردند. خريد كفش و لباس و تنقلات و شيريني و شكلات براي شمار زيادي، تفنني، اشرافي و گران محسوب ميشد. بچهها با كمترين دل خوشيها حظ فراوان ميبردند. نهتنها طبقات تهيدست و ضعيف بلكه طبقات متوسط هم همين وضع را تحمل ميكردند. البته كه در همان حال عدهاي سودجو نان در خون مردم ميزدند و از گرفتاري مردم پول در ميآوردند و حسابشان را از بقيه جدا كرده بودند. درست مثل امروز. نميدانم چه احساسي در آن سالها بود، فكر ميكرديم كه مديران كشور حال و روز مردم را ميدانند و خودشان هم كم و بيش در همين اوضاع زندگي ميكنند. آن زمان كمتر صحبتهاي نامربوط درباره معاش مردم از زبان مدير و مسوول شنيده ميشد. مثلا كسي نميگفت «حالا كه گوشت نيست برويد اشكنه بخوريد» يا «در محله ما قيمتها عادي است، معترضين حتما از جاي گران خريد ميكنند!» يا در شرايطي كه خوردن چند وعده غذايي ساده بدون گوشت و مرغ و ماهي براي يك خانواده چهار نفره ماهانه دو- سه ميليون تومان خرج بر ميدارد، كسي به ملت تبريك نميگفت. صحبتهاي آقاي رييس محترم دفتر رييسجمهور، آقاي رييس محترم سازمان برنامه و آقاي معاون اول محترم را ببينيد و بخوانيد. كمتر نشاني از ارادهاي براي همدردي و همبستگي براي غلبه بر مشكلات در آنها پيدا ميكنيد. همه مشكلات گذشته را ما توانستيم با اتحاد ملي و حس همدردي حل كنيم. در بلاياي طبيعي به كمك هم شتافتيم و هر چه نقص و كسري كه دولت داشت ما مردم عادي با كمكهايمان جبران كرديم. همه دست به دست هم داديم و به دولت كمك كرديم تا زلزلهزدهها و سيلزدهها زودتر سروسامان پيدا كنند، در تحصيل بچههايشان وقفهاي نيفتد، سر بيشام بر زمين نگذارند. در كشاكش مشكلات تمام اين سالها ما مردم پشت كشورمان ايستاديم، حتي اگر اختلافي بود نگذاشتيم به گوش دشمنان برسد. مسوولان از نمايندههاي شهر و روستا تا وزرا و رييسجمهور از قول ما حرف زدند و تصميمات خودشان را به خواست ما نسبت دادند و ما آبروداري كرديم. روزگار به كشور ما سخت گرفته، بلاي همهگير ويروس و تحريمهاي ناجوانمردانه و البته زد و خوردهاي سياسي داخلي كار را سختتر كرده، اما چه ميشد كه مديران و تصميم گيرندگان نگاه مهرآميزتري به ولينعمتان خود يعني ملت داشتند؟ چه ميشد به جاي لجبازي و پوزخند زدن به راستي به خواستههاي اندك مردم توجه ميكردند؟ اگر خواست عمومي در تحقيق بيشتر و دقت در اعدام يك جوان شنيده ميشد، تاخير و تن دادن به خواست و مطالبه مردم چه عيبي داشت؟ در زمان جنگ ميدانستيم كه مسوولان ما در خانههايي مثل ما زندگي ميكنند، اگر چيزي ميگويند و تصميمي ميگيرند، با اعتقاد و نيت خير است. براي همين تحمل مشكلات دوشادوش هم آسان ميشد، اما اكنون نماز شب خواندن عدهاي در پنت هاوسهاي چند صد ميلياردي چه نسبتي با وضعيت عامه مردم گرفتار دارد؟