• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4758 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۱۲ مهر

فصل اول- يكتا انگاري اخلاقي۵

يكتا انگاري مسيحي

بيخو پارخ

روحانيون مسيحي هم مانند افلاطون و ارسطو و حتي با شوق بيشتري تنوع بي‌نهايت جهان طبيعي را با تعهد به يكتا انگاري اخلاقي جمع كردند. به نظرشان خدا مي‌توانست به راحتي جهاني يكسان بيافريند و همين كه اين كار را نكرد بيانگر اين است كه تا چه اندازه ارزش براي تنوع قائل بود (Lovejoy, 1961, pp.64f)‌. آگوستين مي‌پرسد چرا خدا همه چيز را شبيه به هم نيافريد و پاسخ مي‌دهد كه اگر همه چيز شبيه بودند آنگاه همه چيز وجود خارجي نداشت. شكر از عشق بي‌نهايت و لبريز خدا به آفرينش. او موجوديت را در همه درجات ممكن فيض بخشيد. او تنوع را نه به خاطر ماشين تحقق خويش (خدا از ابتدا مستغني است) كه به خاطر عشق به آفرينش به عنوان بخشي از طرح دنياي كامل خود آفريد. هر نوع از موجودات در اين دنيا از موهبت طبيعتي خاص خود بهره‌مند بوده، جايگاه به‌خصوصي را در جهان اشغال مي‌كند و از طريق حصول كمال خاص خود در كمال و هماهنگي اين جهان مشاركت مي‌كند. 
آكوئيناس نظر خودش را بيشتر گسترش داد. به نظر او وجود حاصل نوعي فيض است و موجود بودن بهتر از ممكن بودن است. اراده خدا كه هميشه فيض را انتخاب مي‌كند براي همه درجات ممكن فيض وجود اراده كرده است. كمال جهان از انواع چيزهاي منظم كه هر يك در حد خود خدا را منعكس مي‌كند، تشكيل شده است. آكوئيناس در بياني مهم و عميق گفت اينكه فرشته بهتر از سنگ است معنايش اين نيست كه بودن دو فرشته در جهان بهتر از يك فرشته و يك سنگ است، بلكه بدين معناست كه بودن دو گونه طبيعت متفاوت بهتر از يك گونه طبيعت است. سنگ مي‌تواند از فرشته شدن سود ببرد اما جهان نه، زيرا اگرچه جهان با دو فرشته تعداد بيشتري فيض مي‌داشت تا اينكه يك فرشته و يك سنگ داشته باشد ولي جهان ديگر اعلي نبود (ibid.,pp75f)‌. براي آكوئيناس و بسياري ديگر از روحانيون مسيحي تنوع موجودات ذات خير بود و ارزشي مستقل و غيرقابل تحويل داشت. كمال جهان و هر كل اجتماعي داخل آن به خاطر بالاترين تعداد ممكن خير در عالم مجردات نيست بلكه كمال در پهناورترين گوناگوني ممكن طبايعي است كه شامل مي‌شود. در ادامه خواهيم ديد كه اين نظر را ويكو، هر در و ديگران هم استفاده كرده‌اند تا نظريه‌اي با پايه الهياتي براي كثرت‌گرايي اخلاق و فرهنگ  بنا  كنند. 
تجليل آگوستين و آكوئيناس و ديگران بر پايه ديدگاه خاصي ا ز جهان بنا شده بود كه از نقايص مشهودي برخورد ار بود. تنوعي كه آنها تجليل مي‌كردند انواع يا گونه‌هايي بود كه طبيعتي به آنها اعطا شده بود و تحقق اين طبيعت كمال آن نوع محسوب مي‌شد. بنا بر اين همه اعضاي آن نوع سرنوشت يكساني داشتند تا پتانسيل‌هاي طبيعت يكسان‌شان را تحقق ببخشند. در واقع چون هر نوع تنها با باقي‌ماندن در طبيعت منحصر به‌فرد خود مي‌توانست در هماهنگي و كمال جهان مشاركت كند، همه اعضاي آن نوع بايد خود را با نرم‌هاي يكسان طبيعت مخصوص نوع خود تطبيق بدهند. در مورد نوع انسان، همه انسان‌ها قرار بود كمال مشابهي را آرزو كنند. اما چون از توانايي يا شرايط يكساني برخوردار نشده‌اند، به درجات متفاوتي به كمال مي‌رسند. با اين وجود براي اين روحانيون غيرممكن مي‌آمد كه هر انساني به شكلي متفاوت از زندگي موردنظر آنها اما به همان اندازه خوب و مشروع دست بيابد. 
يكتا انگاري مسيحي از چند جنبه مهم با يكتا انگاري يوناني تفاوت دارد؛ اول اينكه بر پايه الهيات بنا شده بود و شانه به شانه با يكتاانگاري مذهبي پيش رفت. يعني عقيده به اينكه مسيحيت تنها دين واقعي و درست است زيربناي آن بود. درحالي كه افلاطون و ارسطو برمبناي كاووش فلسفي مدعي روشي از زندگي به عنوان بهترين زندگي بودند ولي مسيحيت آن را به مقوله‌اي از جنس ايمان تبديل كرد. البته بسياري از روحانيون تلاش كردند كه درستي آن را برمبناي عقل هم نشان بدهند ولي بيشترشان متوجه شدند كه عملي نيست. برخي روحانيون حتي از اينكه ادعاي‌شان قابل اثبات عقلاني نيست استقبال مي‌كردند چون بيانگر آن بود كه قبول مسيحيت نتيجه الزام عقلي نبوده بلكه اقدامي داوطلبانه و ايماني است. دوم، افلاطون و ارسطو علاقه‌اي به چگونگي زندگي ديگر ابناي بشر و اينكه آيا آنها اين دكترين را مي‌فهمند يا خير، نداشتند ولي مسيحيت خود را منجي حياتي ابناي بشر مي‌دانست و آنهايي كه راه نجات را مي‌دانستند وظيفه عاشقانه‌اي براي گسترش اين خبر داشتند. اين ماموريت به لحاظ نظري با اين واقعيت تسهيل مي‌شد كه زندگي به روش مسيحي براي همه قابل تحقق محسوب مي‌شد درحالي كه به نظر افلاطون و ارسطو بيشتر ابناي بشر ذاتا از رسيدن به والاترين روش زندگي ناتوان بودند. اگرچه برخي الهيون مسيحي انواعي از زندگي اخلاقي براساس فقط عقل طبيعي را تصديق كردند، اما اصرار داشتند كه ذاتا مضر است چون عقل طبيعي خطاپذير، سطحي و فاقد انرژي است كه تنها از طريق عشق به خدا تامين مي‌شود. علاوه بر آن چنين زندگي ناقص است زيرا اخلاق تنها گامي به سوي زندگي اخروي و يكتا سرنوشت نهايي انسان است. بنابراين يك زندگي اخلاقي واقعي بايد براساس دين باشد و هر چه آن دين حقيقي‌تر باشد زندگي مبني بر آن از كيفيت بالاتري برخوردار خواهد شد. با اينكه مسيحيت تنوع اخلاقي را پذيرفت ولي آن را به وسيله دين سلسله مراتبي كرد و به يكتا انگاري اخلاقي از طريق يكتا انگاري ديني متعهد ماند. يكتا انگاري مسيحي بناي ايده جهانگرايي اخلاقي، فعاليت ميسيونري و تعصب ديني را گذاشت. مواردي كه در يكتا انگاري يوناني وجود نداشت. 
دنباله دارد.
مترجم: دكتر منيرسادات مادرشاهي
monsadat@yahoo.com

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون