• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4759 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۳ مهر

نقد و تحليلي بر فيلم «روزهاي نارنجي» ساخته آرش لاهوتي

اكراني ديرهنگام پس از گشت و گذار جهاني

رضا بهكام

فيلمي در ژانر درام اجتماعي با نگاهي نو با بار انتقادي به سينماي ايران كه بدون ساختاربندي مناسب در ساختمان فيلمنامه تنها برشي از دو هفته‌نامه قهرمان زني در آستانه 45 سالگي ‌است كه با پاياني خوش، نيروي مهيب آنتاگونيست موجود در فيلم را به سطحي نازل و پوچ گره مي‌زند. اخيرا نقدي از فيلم جديد كن لوچ فيلمساز بريتانيايي داشتم، فيلمي با عنوان ترجمه تحت‌الفظي «متاسفيم جا ماندي» در ژانري مشابه و اكنون كه به سينماي انتقادي او در حافظه‌ام بازمي‌گردم، متوجه مي‌شوم تفاوت فيلم روزهاي نارنجي با آن نه در نوع نگاه انتقادي بلكه در ساختار فيلمنامه است. باور كنيد گاهي قياس‌ها مهم‌اند تا ما متري دقيق و فني در نقد و تحليل خود به وجود آوريم. هر دو فيلم اگرچه جسورانه و عريان به بدنه جامعه كارگري تاخته‌اند اما كانون خانواده به عنوان هسته اصلي درام در اثر آرش لاهوتي الكن است و به چرايي‌هاي مخاطب در دل خود پاسخ شفافي نمي‌دهد. آبان(هديه تهراني) قهرمان زني با چهره سرد و بازي روبوتيك و بي‌روح توام با گذشته‌اي تروماتيك در كنار مجيد(علي مصفا) همسري منفعل با بازي نه چندان قابل قبول چطور مي‌تواند از پس نيروي فولادين و جمع شده ضديت‌هاي موجود و طرح شده در فيلم برآيد؟ آيا او از نيروي جادويي برخوردار است؟ آيا او قرار است شعاري از يك ابرقهرمان زن نوين باشد تا دوربين در مقام يك شيفته مدام با نماهاي مديوم و كلوزآپ در بستر صفر تا صدي اثر او را بر ديده و ذهن مخاطب حقنه كند؟ آيا رفتارهاي آبان و مجيد در طول اثر، شخصيت‌پردازي درستي به مخاطب ارايه مي‌كنند؟ آيا فيلمنامه در مسير عطف دروني خود به تحولي قابل قبول براي قهرمانش دست مي‌يابد؟ كن لوچ از بازيگران تجربي و كمتر ديده شده در اثرش به بهترين شكل بهره برده است از اين رو آيا بهتر نبود حتي با ريسك قرار گرفتن فيلم در رسته سينماي هنر و تجربه آقاي لاهوتي اجازه حضور به چهره‌هاي جديد و يا با تجربه تئاتري را در اين مجال براي كسب نقش‌هاي اول و دوم به خود مي‌دادند تا با معرفي استعدادهاي راه نيافته به مديوم سينماي بدنه نه تنها كمكي همسو به فيلم خود در مسير رسالت انتقادي آن مي‌كردند بلكه مخاطبان نيز با تنفسي آزاد با اين رويكرد، خود را از دام بازي‌هاي كليشه‌اي نام‌هاي بزرگ كه به تيپ‌هاي كهنه سينمايي بدل شده‌اند رها كنند، امري كه در حيطه نقش‌هاي فرعي، كارگردان از آن به درك و كاركردي مثبت نايل آمده است كه گواه آن بازي‌هاي متفاوت و تاثيرگذار صدف عسگري، ژيلا شاهي، رويا حسيني و ليلي فرهادپور است.  فيلمي كه در كنار صيدي از يك ايده درخشان كه همانا بازشناسايي طبقه كارگر و تنوع محلي يا بومي آن در تقابل با كارگران مهاجر از استان‌هاي همجوار است به صورت متممي بر آن نقطه قوت آن را مي‌توان در سايه افكت‌هايي در قالب ايماژهاي تصويري كه در خلال سكانس‌ها به نمايش درمي‌آيند برشمرد. مواردي مانند در گِل و لاي ماندن وانت‌بار آبان و كمك كارگران فصلي براي بيرون راندن آن يا ناهارخوران كارگران زن در باغ مركبات و شور و همهمه آنان و يا بازي درخشان ليلي فرهادپور در نقش ليلا در راهبري زنان كارگر مهاجر و ساماندهي اوضاع آنان در طول فيلم و پوشش خلأ‌هاي بازيگري هديه تهراني توسط او كه در كل اثر سايه افكنده است، مواردي كه با مونتاژهاي هوشمندانه و دقيق مهدي حسيني‌وند توام است و انتخاب او در اين مجال به جهت كارنامه پربار تدوين‌هاي تلويزيوني و سينمايي از محاسن فيلم لاهوتي به شمار مي‌رود. قلم جميله دارالشفايي فيلمنامه‌نويس و فعال سياسي كه فيلمنامه خوش‌نگارش متولد 65 را در كارنامه دارد در كنار كارگردان اگرچه به ايده‌اي ناب براي نگارشي نو دست يافته‌اند ولي بدون تمركز روي نقاط عطف بيروني و دروني و در مهم‌ترين معضلش يعني نقطه اوجي كم فروغ، فيلم را نه ‌تنها از ضرباهنگ اصلي مي‌اندازد بلكه همه كاشته‌هاي خود در پرده اول اعم از تقابل آبان با يعقوب(با بازي عليرضا استادي) و كاظم(با بازي مهران احمدي) و موارد فرعي چون رويارويي با نزول‌خوار و... را به محاق مي‌برد. طرح پيرنگ‌هاي فرعي در قالب خرده‌روايات در طول قصه مانند خيانت فيروزه(با بازي ژيلا شاهي) به آبان و رابطه كارگر زن معتاد با بازي رويا حسيني در نقش عاليه با راننده وانت نيسان كمكي به پيشبرد خط اصلي روايت در جهت باروري و توليد انرژي فزاينده براي نقطه اوج آن نمي‌كند. تروماي رواني آبان به جهت سقط فرزندش در 20 سال قبل و اختلال فوبياي ارتفاع او نيز از موارد مهمي‌ است كه فيلمنامه‌نويسان به راحتي و بدون جرح و تعديلي مناسب از كنار آن گذر كرده‌اند. بار رواني موسيقي فيلم اگرچه به عهده كريستف رضاعي بنام است ولي با ظهوري ديرهنگام در پرده سوم مكملي تاثيرگذار در دل اثر نيست و در سكانس پاياني صرفا شاهدي بر پايان خوش نسبي ماجراست كه به بدنه فيلم بخيه شده و از جنسيت انتقادي فيلم دفاعي نمي‌كند. واحد اتالوناژ فيلم با طيف رنگ اصلي نارنجي و در حاشيه با گستردگي در رنگ‌هاي خاكستري، بژ و سبز در تصاوير ثبت شده به شاعرانگي آن كمك مي‌كند تا فصل خاطره‌انگيزي از پاييز را در كنار مركباتش در خطه شمال كشور شاهد باشيم كه حامل معناي شور و زندگي در پس ناملايمات و مشكلات به وجود آمده در بستر فيلم را به صورتي رواني با تكرارهاي خود به مخاطبش القا كند. نگاه نقادانه لاهوتي در بازنمايي شأن و كرامت از دست رفته كارگران فصلي و محلي كه عمدتا از زنان بي‌خانوار يا بدسرپرست جامعه‌اند همچنين طرح موضوعيت دستمزد پايين آنان كه به دست دلالان چموش و بي‌هويت جامعه تعيين مي‌شود و جسارتش در طرح مواردي چون بيمه و رفاه جامعه كارگري ستودني‌ است و همانا تصاويري تند از زجر و وخامت اوضاع آنان سكوي موفقيتي براي كارگردان جوان است.  دست آخر نقدي هم دارم از اكران ديرهنگام سراسري فيلم در اين ايام كه با 3 سال تاخير نه به واسطه ويروس كرونا و يا قرعه عامدانه زماني و سرگروهي سينمايي هر آنچه كه مد نظر صحبت‌هاي اخير كارگردان بوده بلكه تعلل عامدانه كارگردان در اكران فيلمش از سال 96 تاكنون كه به فكر فتح جوايز و افتخارات بوده‌اند! آيا به جهت نوع تفكر انتقادي گسترده در فيلم پسنديده‌تر نبود تا همانا اين كليدواژه، رسالت منبعثي باشد براي سريع‌تر ديده شدن گونه‌اي از مشكلات عريان كارگري و سوءرفتارهاي دلالان توسط مردم و مسوولان؟ آيا فتح جوايز بين‌المللي براي نگاه نو به سينماي بدنه ايران ملاك مهم‌تر كارگردان و تهيه‌كننده محترم اثر بوده يا بهانه‌هاي واهي آنها بعد از 3 سال عرضه آن در روزهاي نااميدي مردم در دوران تورم اقتصادي و پاندمي كرونا و بيات شدن بخش مهمي از محتواي فيلم شان؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون